سخنان حجتالاسلام و المسلمین دکتر مجید مؤیدی
سرپرست نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه لرستان درهم اندیشی " جایگاه تمدنی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی در دولت شیعی صفویه"
به نوبهی خودم از همهی سرورانی که امروز توفیق حضور در خدمت ایشان را پیدا کردم و از دبیرخانهی بزرگداشت علامه ملاعبدالله بهابادی تشکر میکنم و امیدوارم این جلسه در جهت کمک به ارتقاء معرفت جامعه نسبت به میراث فرهنگی و علمی شیعه باشد و انشاءالله بتواند کمکی هر چند کوچک در راستای هدف مذکور داشته باشد.
پیرامون شخصیت ملاعبدالله بهابادی نکات متعددی وجود دارد و از زوایای مختلفی میتوان صحبت کرد. اما به نظرم از آن قسمت از سیره و حیات نورانی ملاعبدالله بهابادی باید صحبت کرد که میتواند در جایگاه تمدنی به کمک ما بیاید، بنابراین بهتر است به این بخش بیشتر بپردازیم.
شرایط دوران حیات مرحوم ملاعبدالله بهابادی و بررسی تاریخ حضور این بزرگوار در عرصهی حاکمیت خواندنی است.
ایشان حاکم نجف بودند، البته نه تنها حاکم نجف، بلکه تمامی شهرهای پیرامون نجف در حیطهی اقتدار حاکمیتی مرحوم ملاعبدالله بهابادی بود. بررسی جایگاه سیاسی و حاکمیتی این بزرگوار و تطبیق این شرایط با عصر حاضر و دوران ما و احصاء نیازهای ما در این دوران و راهحلها و نظام حل مسائلی که ملاعبدالله بهابادی در دوران حیات شریفشان تبیین کرده و ارائه دادند به نظرم میتواند کمک کند که ما سیرهی این بزرگوار را به عنوان یک چراغ راه برای حل برخی از مشکلات امروز جامعه بهکار ببریم.
عصر حیات مرحوم ملاعبدالله بهابادی عصری است که یک تقابل جدی بین یک طریقت عرفانی به سردمداری اهل تصوف و اهل خرقه و در نقطهی مقابل متکلمین عقلگرای فقهمسلک از علمای شیعهی در جریان است. یک جمع، صوفیهایی هستند که جامعهگریزند، نگاه آنها نگاه عزلتگزین است و به تعبیر علامه مجلسی بیشتر اهل نمایش و بازی هستند. این عارفپیشگانِ کذاب به دنبال به دست آوردن فرصت و شرایطی هستند تا قدرت خودشان را بسط دهند. نگاه آنان خالی از نگاه عقلانی است؛ آنها با مسائل کلامی و فقهی تا حدی که با اعتقادات غلطشان تنافی نداشته باشد موافق هستند، اما عمدتا در غالب موارد میبینیم که آنها با حکما، علما و فقهای شیعه در تقابل هستند.
ممکن است کسی فکر کند که در آن عصر، یک زمینهای فراهم شده بوده که جریان سلسلهی صفویان بتواند به یک بسط یدی و وسعت ارضی دست پیدا کند، اما با دقت در تاریخ، در مییابیم که بعید بود تفکر حاکم بر صفویان بتواند ساختار حاکمیتی سیاسی صفویه را مدیریت کند و شکل بازدارنده و پیشبرندهای به آن بدهد، زیرا امپراطوری عثمانی در آن زمان حوزهی نفوذ خودش را تا نزدیکیهای اتریش فعلی رسانده بود و یک دستگاه عریض و طویل نظامی و بسیار قدرتمند را توسط ینی چری ایجاد کرده بود. [1]
اگر به دقت در تاریخ ملاحظه شود، با تمام نقدهایی که به بدو تأسیس سلسلهی صفویه میتوان وارد کرد، واقعیت این است که جامعهی ایران با یک عقبهی فرهنگی اجتماعی و سیاسی، صفویان را پذیرفت. در شرایطی که نیروهای نظامی و افرادی که در آن ایام تأثیرگذار هستند و نوعا مزدور تأسیس حکومتهای دیگری مثل عباسیان هستند، صفویان قد علَم کردند. در آن شرایط و در آن ایام اگر صفویان و این سلسلهی نوپا از نظر بنیانهای فکری تقویت نشود، اگر یک ایدئولوژی صحیح در کنار آن میل شیعهخواهی صفویان بهوجود نیاید، اگر این ایدئولوژی سیاسی و حاکمیتی و به تعبیری فقه حکومتی برای حرکت رو به جلوی این سلسله در کنار اقتدار صفویان ایجاد نشود، علی القاعده صوفیها بر اریکهی قدرت حاکم میشوند. چون بُرد تبلیغاتی صوفی در آن مقطع یک بُرد تبلیغی قابل توجه بود. لذا در کنار تمام نقدهایی که به برخی از جنبههای سلسلهی صفویه وارد است، طبق بررسی که داشتم، شیخ صفی را یک شخصیتی یافتم که به دنبال دریافت حقیقت هست و به نظرم رسید که این صفت، تعریف درستی برای اوست. شیخ صفی به عنوان الهامبخش و مؤسس سلسلهی صفویه برای تأسیس حاکمیت تشیع، شخصیتی نیست که خودش را بینیاز از فقه و مسیر و مشرب صحیح اهلبیت بداند. در احوالات شیخ صفی شاهد هستیم که سفرهای متعددی دارد. حتی در برخی از نقلها به شیراز رفته و با سعدی هم ملاقاتهایی داشته اما تحت تأثیر هیچکدام از افرادی که با آنها ملاقات میکند قرار نمیگیرد، تا به گیلان میآید و بعد با شیخ زاهد گیلانی آشنا می شود و بعد با دختر او ازدواج میکند [2] و به هر کیفیت به گمان بنده سنگ بنای حقیقتجویی صحیح در مکتب تشیع را میگذارد.
البته این آن چیزی است که برداشت میشود. درست است که مشرب شیخ صفی برخی از ایرادات صوفیگری را داشت اما امتیازات ویژهای هم داشت، از جمله همین که خود شیخ صفی بر خلاف صوفیگری و آن افرادی که خودشان را صوفی میدانستند، هیچگاه خودش را بینیاز از دریافت شریعت و عمل به شریعت ندانست.
یک بیانی هم از علامه مجلسی در رابطه با شیخ صفی نقل شده که ایشان شیخ صفی را همردهی سید بن طاووس و ابن فهد حلی بیان میکند. این نگاه نشان میدهد که سنگبنای سلسلهی صفویه بر مبنای حقیقتجویی صحیح است. اما اینکه چه کسی بتواند ایدئولوژی صحیحی به این سلسله ارائه کند تا در مسیر حاکمیت و حکمرانی توفیقات لازم را به دست آورد، اینجا جایی است که ملاعبدالله بهابادی و امثال این بزرگوار مثل مرحوم محقق کرکی و آن جماعتی که از جنوب لبنان، به کمک آنها آمدند و در کنار سلسلهی صفویه قرار گرفتند. به نظرم اینجا محل ورود حکما وعلمایی است که توانستند جهت دهی حکومت سلسلهی صفویه را تا حدی بر مسیر و مشرب صحیح اهل بیت(ع) حرکت دهند.
اینکه ما چه استفادهای میتوانیم از حیات و سیرهی ملاعبدالله بهابادی و علمای دیگری که در این مقطع حضور داشتند و یا متکلمین، حکما و فقهایی که واقعا مجاهدت کردند و سنگبنای یک حکومت شیعی را گذاشتند و ما تا امروز از ثمرات آن قدمهای صحیح استفاده میکنیم، چیزی است که باید از کلمات نورانی مقام معظم رهبری وام گرفت.
ایشان بعد از انقلاب اسلامی، 5 مرحله را برای وصول به تمدن اسلامی بیان میکنند. ایشان ابتدائا میفرمایند که انقلاب اسلامی باید رقم بخورد، در مرحلهی بعد نظام اسلامی تشکیل شود، دولت اسلامی مرحلهی سومی است که باید ایجاد شود، جامعهی اسلامی مرحلهی چهارم است تا ما به مرحلهی پنجم یعنی مرحلهی تمدن اسلامی برسیم.
اگر یک قیاس داشته باشیم و بپذیریم که سلسلهی صفویه و حکومت صفویان سنگبنای ایجاد یک تمدن را در ایران قرار داد، اینکه این سلسله چقدر در رسیدن به تمدن شیعی در آن مقطع موفق شده باشد، اینجا جایگاهی است که ما باید نقش و جایگاه ملاعبدالله بهابادی و علمای دیگر آن عصر را بررسی کنیم و ببینیم که چقدر توانستند به حرکت سلسلهی صفویه از مسیر انقلاب تا رسیدن به تمدن اسلامی کمک کنند. شواهد تاریخی و نمونه های عینی بیانگر ان است که قطعا این همکاری تمدن ساز اتفاق افتاده است.
در شرایطی که اخباریگری در حوزههای مختلف شیعه، شیعهی محدود، شیعهی رنجور از برخی عنادها و دشمنیها خصوصا از جانب همسایهی سنیمذهب در عزلت و ضعف قرار گرفته است، در سطح بین المللی و در قلمرو نجف اشرف و حوزه علمیه نجف یک انقلابی توسط ملاعبدالله و همراهان دیگر ایشان اتفاق میافتد. چه انقلابی؟ این بزرگواران توانستند فقه صحیح شیعه را از آن حالت ایستایی خارج کنند و به تعبیر امام راحل - که در کلمات و بیانات ایشان هست که میفرماید - فقه را باید حکومتی کرد، از طهارات تا دیات باید یک بازخوانی صورت بگیرد تا ما بتوانیم به آن حلقههای نقاط کور و آن نیازهای جامعه کمک کرده تا از کار مردم گرهگشایی شود. ملاعبدالله چنین کاری کرد. در آن مقطعی که درگیری بین شیعه و اهل سنت بسیار درگیری جدی است، خصوصا نگاه و اقبال عمومی نسبت به اهل سنت چندان نگاه معتدلی نیست، ملاعبدالله با وامگرفتن از فقه، حقوقی را برای اهل سنت وضع میکند که در سایهی این حقوق، اهل سنت در قلمرو دولت صفوی بتوانند به راحتی زندگی کنند.[3]
البته نکات متعددی در اینجا است . مثلا ملاعبدالله در حوزهی نفوذ خودش در نجف اشرف با استفاده از همین احکام فقهیِ صحیحِ شیعی، قوانینی را احصا و استخراج میکند که در حوزههای مختلف قضا، زیارت، نماز جماعت و یا در حوزههای مالی و اقتداری بتواند مشکلات مردم را برطرف کند.
ما امروز به علمایی نیاز داریم که به این سیرهی ملاعبدالله بهابادی اقتدا کنند. به تعبیر مقام معظم رهبری ملاعبدالله بهابادی یک عالم و یک فقیه گوشهنشین گوشهگیر نبود، این بزرگوار در بطن جامعه حاضر میشد و نیازسنجی میکرد و برای رفع نیازهای اجتماعی با استفاده از آن مکانیزم شیعه، یعنی رجوع به فقه و احادیث صحیح شیعه چارهاندیشی میکرد.
حلقهی مفقودهی بسیاری از اهل فکر و اهل فقه امروز جامعهی ما همین مسئله است.
آن موتور پیشران تمدن اسلامی که مقام معظم رهبری در مورد آن میفرماید: امتداد انقلاب ما باید به این تمدنسازی برسد، قطعا در کنج حجره و بدون ارتباط با جامعه میسر نخواهد شد.
آنچه که امروز باید نسبت به آن توجه کنیم این است که در جامعهی امروز، ما به علمایی نیاز داریم، همانند ملاعبدالله بهابادی(ره) که توانستند مسیر انقلاب سلسلهی صفویه را به سمت و سویی اشارت و دلالت بدهند و مدیریت کنند که پس از قرنها جوامع شیعه به سمت تمدنسازی حرکت میکنند. همچنان که ملاعبدالله بهابادی این سنگبنا را گذاشت، امروز هم باید علمایی از بدنهی حوزه در بطن جامعه حضور مؤثر عملیاتی داشته باشند، مبدع باشند، نوآور باشند، در این گیرودار بگو مگوها خودشان را گرفتار نبینند، اهل انقلاب باشند، بتوانند درساخت مبانی اقتصاد اسلامی ورود کنند، بتوانند برگرفته از تعالیم ائمهی اطهار(ع) سیاست را خصوصا در اوضاع و احوال امروز که هر کسی خودش را به عنوان یک تئوریسین و نظریهپرداز مطرح کرده و به طور غیرصحیح، با استفاده از گزارههای دینی و ادبیات فقهی، بخشی از مردم را به سمت خودش و به سمت انحراف حرکت میدهد. از این روی به کسانی اندیشمندانی نظریه پرداز نیاز داریم تا با بهرگیری از منابع وحیانی بتوانند علوم اسلامی و انسانی ما را بازخوانی و پاسحگویی نیازه یا جامعه معاصر نمایند
ما امروزبه علمایی با نگاه ملاعبدالله بهابادی نیاز داریم. با آن نگاه، با آن اندیشه و بینش ، که بتوانند فقه پویای حکومتی را مبنای عمل در جامعه قرار دهند و به مرجعیت اعلا و به ولایت فقیه و به مسیر صحیح حرکت جامعهی اسلامی کمک کنند تا انشاءالله شاهد رسیدن به مرحلهی نهایی انقلاب اسلامی، یعنی تمدن اسلامی باشیم و بتوانیم این تمدن را در اقصا نقاط عالم بسط و گسترش بدهیم و سرانجام انشاءالله زمینهی ظهور امام زمان(عج) با این همت و حمیت فراهم بشود.
[1] ینیچری (ترکی عثمانی: یڭیچری)، (به ترکی استانبولی: yeniçeri) به معنی «چریک جبهه» مشتق شده از دو کلمه ینگی به معنای جلو یا جبهه و چری یا همان چریک[۱] واحدهای ویژه (ورزیده) از ارتش امپراتوری عثمانی بودند. این قوا معمولاً با نام جاننثاران سلطان شناخته میشدند.
[2] همسر اول شیخ صفی الدین، بیبی فاطمه دختر شیخ زاهد گیلانی است که سه پسرش بهنامهای محییالدین (د.۷۲۴ ق)، صدرالدین موسی (د.۷۹۴ ق) و ابوسعید از او است. بدین ترتیب، نیای مادری صفویان، زاهد گیلانی است که مراد شیخ صفی بوده است. همسر دوم او، دختر اخیسلیمان کلخورانه بوده و دو پسر به نامهای علاءالدین و شرفالدین از او داشته است. نسل پادشاهان صفوی از شیخ صدرالدین، پسر دوم شیخ صفی است
[3] عتبات در قرن دهم و عصر شاه طهماسب تحت حاکمیت دولت صفوی بود









