دکتر علی اکبر کجباف رئیس دانشگاه فرهنگیان اصفهان :
نشست جایگاه تمدنی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی در دولت شیعی صفویه به دنبال این است که جایگاه شخصیت بر جستهی علامه بهابادی را در دورهی صفوی مورد ارزیابی قرار دهد. عنوان مطلب بنده هم نقش علامه بهابادی یزدی و شیخ بهایی در توسعهی تمدن شیعی است.
اگر بخواهیم از نگاه تاریخ و از جهت تاریخ ایران کنونی، دولت صفوی را مورد ارزیابی قرار دهیم ، میگوییم که دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی بوده است. یکی ساخت یک ملت یگانه با مسئولیت یگانه در برابر مهاجمان، دشمنانی مانند: عثمانیان، ازبکان و همچنین شورشیانی که مقابل فرمانروایی مرکزی قدم علَم میکردند .
و دومین ویژگی و ارزشی که برای دولت صفوی قائل هستیم ساخت یک ملت با آیین ویژهای است که توسط آن شناخته میشود و برای نگهبانی از آن آیین دشواریهای بزرگی را در برابر یورشهای دو دولت نیرومند خاوری و باختری تحمل کرده است.
این مورد چیزی جز آیین رسمی شیعهی دوازده امامی نیست. دولت صفوی همان کاری را انجام داد که الان جهانبینیهای سیاسی در ساخت فرمانرواییها میکنند.
به گفتهی ادوارد براون مستشرق اروپایی، دولت صفوی از ملت ایران یک ملتی قائم به ذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و حد و مرز ایران را در ایام شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رساند. رشتهی اساسی و راستین و درست این پیوند ملی، آیین تشیع بود و گرنه با هر وصف و وضعی که در آن زمان پیش میآمد هیچ چیز دیگری نمیتوانست چنین تأثیری را در بازگرداندن این پیوند و همبستگی ایجاد کند. لذا عصر صفوی یک دورهای است که در آن توجه به مذهب تشیع گسترش پیدا کرد. صفویها قدرت را در کنار مذهب قرار دادند و از آن دفاع کردند. علمای دینی را به خودشان نزدیک کردند؛ افرادی مثل ملاعبدالله بهابادی، شیخ بهایی، محقق کرکی، علامه مجلسی، ملاصدرا، میرداماد، میرفندرسکی و امثالهم. اینها معتقد بودند که عصر صفوی یک فرصت عالی برای توسعهی تشیع است که باید به خوبی از آن برخوردار و بهرهمند شد. دو شخصیتی که عنوان صحبت بنده را دارند، علامه بهابادی یزدی و شیخ بهایی است. نقش این دو نفر در توسعهی تمدن شیعی قابل توجه است. ملاعبدالله یزدی یک نوآوری داشت که این نوآوری او در چند موضوع قابل تأمل و بررسی است. اولا توجه او به جامعه و برقراری ارتباط با آن است، این ارتباط و این توجه به جامعه فقط در راستای برقرای ارتباط با مردم نیست، بلکه دغدغه، نگاه و توجه او به شناسایی مشکلات و رفع نیازها است. لذا ما اگر بخواهیم نوع نگاه و توجه علامه بهابادی را در دو بُعد علم و سیاست متمرکز کنیم، میگوییم ایشان تألیف داشت، تدریس داشت، بر کتاب سعد تفتازانی حاشیه زد، اما به این بسنده نکرد. همانطور که اشاره فرمودند به حوزهی اجتماع ورود پیدا کرد، در عرصهی سیاست ورود پیدا کرد، زعامت و امامت جامعه را به عهده گرفت تا در جهت رسیدن به آن استراتژی اصلی خودش که گسترش دولت شیعه است، برسد. حالا اگر ما بخواهیم به این دولت شیعه در اندیشهی علامه بهابادی و اندیشهی شیخ بهایی عنایت داشته باشیم، میتوانیم از یک نگاه بگوییم که آیا در اندیشهی این دو شخصیت، با مبانی اسلام تناقض و تضاد وجود دارد؟ به هرحال اینها با حکومت شیعی وارد تعامل و مذاکره شدند، همجوار شدند و آن را پذیرفتند و به دربار صفوی ورود پیدا کردند. البته شاهان صفوی بنا به دلایل مختلف دینی و سیاسی و مصلحت حکومتی این احترام و تقدیس علما را در امور مختلف مورد توجه قرار دادند. این احترامها و این تقدیسها بیشتر برای حفظ موقعیت خودشان بود.
آیا همین نگاه را هم برای ملاعبدالله یزدی و شیخ بهایی هم میتوانیم در نظر بگیریم که در مورد آنها هم این احترام و تقدیسها بیشتر برای حفظ موقعیت خودشان به خاطر برخورداری از حمایت و پشتیبانی جامعهی شیعی بود که فرمانروایی فرمان عالمان و فقیهان را داشتند؟ یعنی بگوییم که آیا ورود این شخصیتها به دربار همکاری با ظلم را توجیه کرد؟
اما آنچه که مهم است و آنچه که از عملکرد این علما برمیآید این است که اینها از این موقعیت برای گسترش و نفوذ مکتب تشیع استفادهی زیادی بردهاند. در واقع ارتباط آنها با پادشاهان صفوی یک نقش انکارناپذیری را در گسترش و نفوذ تشیع داشت، به طوری که تشیع در این زمان از انزوا خارج شد، با رسمیت مذهب تشیع نشر و تبلیغ اندیشههای شیعی رواج پیدا کرد و دانشمندان و بزرگانی که از آنها نام بردیم، با جهتدادن سیاستهای دربار صفوی عملا به سمت ترویج و تبلیغ تشیع رفتند و توانستند خدمات بینظیری را برای اسلام و تشیع به انجام برسانند.
لذا علامه بهابادی و شیخ بهایی به عنوان پایههای اندیشه و فرهنگ اسلامی و توسعهی تمدن شیعی شناخته میشوند. ظهور سلسلهی صفوی یک نقطهی عطف مهم و سرنوشتساز در حکمرانی و حکومتداری است و کشور تازهتأسیس صفویه از طرف شاه اسماعیل که در تبریز سرآغاز تحولات عظیمی میشود، در رشد و بالندگی تمدن اسلامی و شیعی در ایران آن روز و برجسته شدن نقش علما و فقهای شیعه در عصر صفوی دیده میشود. از این روی اندیشمندان شیعی مثل علامه بهابادی و شیخ بهایی در تاریخ تمدن اسلامی و شیعی نقش مؤثر و یک رسالت تاریخی داشتند که با ورودشان به مسائل اجتماعی و سیاسی توانستند اندیشهی سیاسی شیعه را به صورت کاربردی، علمی و ماندگار ارائه کنند. تولیت حرم مقدس امام علی(ع) توسط علامه بهابادی و اقدامات سیاسی - اجتماعی توسط شیخ بهایی در دربار شاه عباس، آنها را به عنوان یک فقیهِ متشرعِ روشنگرِ غیرمتعصب و یک اندیشمند سیاسی، معرفی میکند. نه یک نظریهپرداز سیاسی صرف یا یک فیلسوف سیاسی مثل فارابی یا خواجه نصیر طوسی، بلکه مثل غزالی که اندیشهی سیاسی مذهب سنت را که تثبیت کرد. شیخ بهایی در بیان عامل مشروعیت حکومت اسلامی دو اصل عدالت و علم را مطرح میکند و معتقد است که فقها و علما به شرط رعایت این اصل به دلیل آگاهی عمیقی که از اصول و قواعد دینی در دوران غیبت دارند، صلاحیت حکومت بر جامعهی اسلامی را دارند. باز هم آیا از منظر نقد یا تبیین و تحلیل میتوانیم قائل شویم که شیخ بهایی به تناقض در افکار و اعمالش متهم است؟ یعنی شیخ بهایی یک نگاه ابزاری به بحث ورودش به دستگاه صفوی دارد. آیا این نگاه ابزاری که به دستگاه صفوی دارد با آن نظریهی اعتقادی، با هم همراهی دارند یا ندارند؟ ایشان به عنوان نگهبان مذهب شیعه برای حفظ و گسترش فقه شیعه و حکومت، در برابر آن توسعهطلبیهایی که حاکمان عثمانی از یک طرف داشتند، به اهمیت این موضوع واقف شد. هم شیخ بهایی و هم علامه بهابادی دارای نوآوری در شناسایی مسئله هستند، فلذا حرکت آنها در ارتباط با جامعه است، در این قالب است که تدریس و تألیف را فقط در بحثهای آموزشی متوقف نکنند، بلکه در ارتباط با جامعه راه پیدا کنند و منطق را در حکمرانی و در تصمیمات سیاسی برجسته کنند، و رویکرد عقلی را در حوزهی علمیه تقویت کنند. یعنی دغدغهی حل مسئله را مورد توجه قرار دهند و این را به داخل شهر و سیاست وارد کنند و میگویند باید با این منطق بر عامهی اندیشه توجه کنیم. چون منطق را برای شهر و جامعه و حکمرانی میدانند.
بحثی که اینجا وجود دارد این است که روش و موقعیت سیاسی عالمان در عصر صفوی مثل بهابادی و شیخ بهایی باعث شد که این مرجعیت علمی و حکمرانی حکیمانه مورد قبول سلاطین و مردم قرار بگیرد. عملا دیپلماسی علامه بهابادی نمونهای از قدرت و دیپلماسی تبادل فکر در کاهش درگیریهای مذهبی و سیاسی است که توانست در چالشهای سیاسی و اجتماعی که وجود داشت راه حل مناسبی را ارائه کند. لذا از این جهت میبینیم که علامه بهابادی با حکم شاه طهماسب زعیم نجف میشود و شیخ بهایی هم شیخ الاسلام دستگاه صفوی میشود و ، محمد خدابنده و شاه عباس اول حکم شیخ الاسلامی او را صادر میکنند و با گرفتن شیخ الاسلامی قرب و منزلتی را در دستگاه پیدا میکند و مورد اعتماد و طرف مشورت شاه عباس است. اگرچه خیلی تمایلی به ورود به دربار ندارد و سفر میکند تا از دربار خارج شود، اما چارهای ندارد جز آنکه دل به تقدیر دهد. فلذا وقتی که وارد دربار میشود، آن شعر معروف حافظ را میخواند که میگوید: «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خرابآبادم».
علامه بهابادی با تلفیق حکمت و فقه و اتخاذ رویکردی عقلانی و اعتدالی موفق شد هم حکمرانی موفقی در نجف داشته وتوانستند با کمک مقدس اردبیلی حوزه نجف اشرف را از رکود خارج کنند و موجب رشد و توسعه دانش فقه و کلام ومنطق آن بشوند
شیخ بهایی نیز با تکیه بر قرآن، سنت و اعتقادات ناب شیعی و با کاربست دانشی که خودش داشت توانست علاوه بر حفظ حکومت وقت و کمک به سازماندهی کشور و ورودش در دربار، نقش مؤثری در اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی در زمینههای مختلف ایجاد کند.
اگر بخواهیم یک جمعبندی داشته باشیم اینطور میتوانیم بگوییم که علامه بهابادی و شیخ بهایی دو اندیشمند جامعه شناس بودند که دغدغه تشکیل حکومت شیعی داشتند در توسعهی تمدن شیعی در عصر صفوی نقش ویژهای داشته اند. تنگناهای شدید شیعیان و به ویژه اندیشمندان شیعی در قلمرو عثمانی و ضرورت تقیه در عقاید شیعی در مصر و شامات به حدی است که ایشان مجبور بود نام خودش را با اسم و رسم واقعی بیان نکند و در لباس جهانگردی و در زیّ درویشی در شهرها و کشورها زندگی کند. این تجربههای تلخ را میبیند و ضرورت و اهمیت وجود دولت مقتدر شیعی در ایران که حامی مذهب تشیع و حامی علمای شیعی باشد را برای او آشکار میکند. لذا دغدغهی عصر ملا عبدالله و شیخ بهایی تأیید و مقبول نشاندادن حکومت صفویه و تقویت اقتدار سیاسی شاهان صفویه در برابر حکومتهای مجاور است. با توجه به مبانی فکری و اندیشهی سیاسی علامه بهابادی و شیخ بهایی که تحت الشعاع رفتار سیاسی آنهاست، میتوانیم بگوییم ایشان یکی از تأثیرگذارترین علمای اسلام در تاریخ تشیع است و علامه بهابادی نیز به عنوان یکی از این مجاهدین و خادمان مکتب تشیع و اولین حاکم از سوی دولت شیعی سالها این زعامت را در جامعهی شیعی به کار گرفته و حضور پیدا میکند و به جامعهی شیعی یک هویت جدید میدهد و موجب شکوفایی حوزهی علمیهی نجف، توسعه و آبادانی این ایالت مهم میشود و عملا بیش از دو قرن خودش و نوادگان او تولیت مقدس بارگاه علوی را بر عهده دارند و به لحاظ ویژگیهای اخلاقی و جایگاه علمی که ملاعبدالله در نجف از سوی شاهان صفوی دارد، رابطهی او با دربار صفوی در حد عالی قرار دارد و عملا نقشی که در حل مشکلات شیعیان ایفا میکند، میتواند تأثیرگذار باشد و شرایط و فرصتی را برای توسعهی تشیع و مذهب شیعه فراهم کند.
انشاءالله جامعهی شیعی ما در شرایط کنونی بتواند ادامه دهندهی فضایی باشد که در عصر حاضر توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام(ره) با ایجاد انقلاب اسلامی و با مدیریت مقام معظم رهبری در جهت توسعهی تمدن اسلامی و توسعهی تمدن جهانی اسلامی شکل گرفت. نقشی که الان ایران در منطقه و در جهان ایفا کرده و خصوصا بحث مقاومتی که اتفاق افتاده، انشاءالله فرمودۀ امام مبنی بر اینکه ما میخواهیم انقلابمان را به خارج از مرزها توسعه و گسترش دهیم، کاملا تحقق پیدا کند و این انقلاب به انقلاب حضرت مهدی(عج) منجر شود و آن تمدن اسلامی و تمدن شیعی انشاءالله به حضرت ولیعصر(عج) تحویل گردد.









