در ابتدا نشست ایشان به مناسبت هفته وحدت از حضرت آیتالله سیدمحمدجواد علوی بروجردی[1] مطالبی را نقل قول کردند که حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) به علامه امینی گفته بودند که من اهل رجال و حدیث هستم و روایات صادره را صادق میدانم، اما من الان میخواهم کاری را انجام دهم که سیدمرتضی علم الهدی میخواستند انجام دهند و آن رسمیتدادن به مذهب شیعه است. این کار اینقدر از نظر من اهمیت دارد که من حاضرم برای تثبیت آن، دههها نفر امثال امینی را فدا کنم. این که گفتم عین تعبیر ایشان است. ایشان فتوای رسمیتدادن به مذهب شیعه را گرفت که الان شیخ احمد الطیب، شیخ الازهر، به همان سند و فتوا استناد میکند.[2] یعنی از ایشان سوال شده بود که بچههای ما شیعه میشوند گفته بودند چه اشکالی دارد. حنفی ممکن است مالکی بشود و یکی هم شیعه بشود همه اینها از مذاهب اسلام هستند و هیچ اشکالی ندارد و این رسمیتبخشی به مذهب تشیع جا افتاد و این هنری بود و این تقریب ایشان اثری ماندگار و باقیات الصالحاتی برای تشیع و مرجعیت شیعه شد.
ایشان زمانشناسی مراجع و عالمان تشیع را ویژگی منحصر بفردی دانستند که در طول تاریخ موجب سربلندی جهان تشیع شده است. اگر علمان شیعه از فرصت بهدست آمده در عصر صفوی استفاده نمیکردند، معلوم نبود ما امروز چه وضعیتی داشتیم. در حوزه نسخههای خطی، اسناد زیادی از ما به روسیه رفته است، چون از زمان استالین تمام نسخههایی که در آذربایجان یا در آسیای میانه بود به مسکو میبردند، اما هنوز نیز خیلی نسخهها در این کشورها هست. یکی هم خود انگلستان و نیوزلند است که حتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی افرادی را به دنبال کتابهای گمشده شیخ طوسی به آنجا فرستاده بودند. از این جهت اسپانیا و فرانسه مهم هستند، چون شمال آفریقا را زیر سلطه داشتند. آمریکا نیز همینطور است، چراکه هرچه بوده جمع کردهاند و به کتابخانهی کنگره بردهاند.
حالا چون امکانش نبوده و یا به دلایل دیگر، ما هنوز برای دستیابی به نسخههای شیعی و حتی ایرانی که در آن کشورها هست، درست جستجو و پیگیری نکردهایم و این کار باید صورت بگیرد، چون میراث زیادی از ما در دست آنهاست. البته این جدا از آن میراثی است که در دست مجموعهداران خصوصی است، چون یهودیها این کار را میکردند. پس هرچه اسناد بوده به آن کتابخانهها رفته است؛ البته اگر ما درخواستهای از کتابخانههای آمریکا داشته باشیم آنها، با اینکه روابط سیاسی با ما ندارند، راحت نسخه میدهند. ما از کتابخانه کنگره نسخههای را گرفتهایم. این را هم باید توجه داشته باشید که در کتابخانه مسجد اعظم نیز نسخههای خطی وجود دارد.
موضوع دیگر مربوط به امور بینالمللی است. اگر بخواهیم شخصیتهای خودمان را در فرامرزها معرفی کنیم، باید نقاط حساس علمی دنیا را در نظر بگیریم، مانند دانشگاه مکگیل کانادا، دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا، دانشگاه سوربون پاریس و دانشگاه آکسفورد انگلستان و دانشگاه هاروارد.
در دانشگاه مکگیل کانادا، اساتید مجرب فلسفه و منطق قوی هستند. در آمریکا آقای دکتر سیدحسین نصر میتواند در این جهت به شما کمک کند و علاقهمند به این کار است، یعنی خودش هم صاحبنظر است و میفهمد حاشیه ملاعبدالله یعنی چه. در دانشگاههای سوربون پاریس و آکسفورد انگلستان و هاروارد، رشتههای فلسفی و منطق خیلی قوی است. شما بتوانید اساتید مجرب اینها را به ایران دعوت کنید و آشنا شوند که چنین چیزهایی داریم. در دنیا کسانی هستند که برای فهم این مطالب حاضر هستند فارسی و عربی یاد بگیرند تا اینها را بفهمند.
ما 20-30 سال پیش یک سفری به آمریکا داشتیم، بعضی از دوستان در این سفر با ما بودند. سانفرانسیسکو دانشگاه برکلی کالیفرنیا هست[3] که از ما دعوت کردند در آنجا سخنرانی کنیم. من به مسئولان این دانشگاه گفتم، من انگلیسی بلد نیستم، اگر به آنجا بیایم، فایدهاش چیست؟ گفتند: کسانی که میخواهند پای سخنرانی شما بیایند فارسی و عربی بلد هستند، شما نگران این موضوع نباشید. در آنجا اساتید آمریکایی را دیدم که صحبت کردن عربیشان بهتر از من بود، فارسی هم یاد گرفته بودند و آنها انصافا دنبال میکنند. حالا داستانهایی هست که چه بنیادهایی از اینها حمایت میکند.
لذا برای مطرح کردن در سطح بینالمللی شما باید کتابها و اندیشه افرادی مثل ملاعبدالله را در این مراکز علمی مطرح کنید و تبیین اندیشه های ملاعبدالله در مراکز علمی جز به وسیله اساتید بزرگ این فن امکان ندارد و آثار دکتر نصر میتواند بیشتر از اینها برای شما مفید باشد، یعنی اطلاعاتی که ایشان دارد برای دبیرخانه مفید است. زمانی یکی از دوستان ایشان، دانشگاهی در برزیل را نام میبرد که در زمینه فلسفه و منطق خیلی خوب کار کردهاند، الان نام آن دانشگاه را به یاد ندارم،. آقای دکتر دامغانی مهدوی میتواند به شما کمک کند. بههرحال در این جهت خیلی مهم است که این اندیشه را بینالمللی کرد.
موضوع دیگر این است که ما در حوزهها با منطق و فلسفه خیلی برخورد خوبی نداریم، الان هیچ احساس نیازی به منطق نمیکنیم. خود من از کسانی بودم که چندین دوره حاشیه درس دادهام، من مدرس حاشیه بودم، چون ما مقدمات میگفتیم، حاشیه میگفتیم. بعد که منطق مظفر آمد، منطق مظفر را شروع کردیم. علت اینکه منطق مظفر جا افتاد، این بود هم متن نگارش و عربی آن ساده است، هم مثالهای متعددی دارد. در عرف نویسندگی سابق ما ذکر مثال خیلی معمول نبوده است. مرحوم مظفر که خوشقلم است، همان حاشیه را باز کرده است. البته اینکه کتاب اصول الفقه از مرحوم مظفر جایگزین کتاب معالم شد، کار درستی نبود که موضوع باید در جای خود بررسی گردد.
یک بار من خدمت مرحوم علامه طباطبایی(رض) بودم، چون به ایشان ارادت داشتم خیلی به سراغ ایشان میرفتم. صحبت کردیم و ایشان گفتند که؛ شما چه درس میدهید؟ آن زمان، زمانی بود که من منطق مظفر و معالم در حوزه درس میدادم، گفتم: منطق مظفر. گفت: شما دیدهاید؟ گفتم: بله، دیدهام. بعد ایشان به من فرمود: چرا حاشیه نمیگویی؟ گفتم: من حاشیه گفتهام. گفت: نه، حاشیه مُلاپرور است. ایشان از حاشیه خیلی تعریف کرد.
نسبت به تجربه خود من در حاشیه باید بگویم که حاشیه کتاب ملایی است، یعنی فهم الفاظ آن هم موضوعیت دارد. ما یک مطلبی راجع به رسائل شیخ داریم، ما رسائل میخواندیم، رسائل درس گفتیم، الان که در خارج به رسائل مراجعه میکنیم میبینیم که مطالبی است که در هر دو مرحله نفهمیده بودیم. حاشیه چنین کتابی است که آدم گاهی به مطالب حاشیه مراجعه میکند و میگوید آن زمانی هم که من درس گفتم درست متوجه نشدم.
این معنا در مورد شخصیتهایی است که نوشتن آنها خیلی موضوعیت داشته است. خداوند حضرت آیت الله آقای وحید خراسانی، استاد بزرگوار ما را حفظ کند، ایشان میفرمایند: شخصیت آخوند این است که محقق کلمات شیخ است. شیخ اصل است، رسائل اصل است، تقریرات اصل است، عظمت صاحب کفایه این است که محقق این کلمات است.
از خود حاشیهی مرحوم صاحب حاشیه برمیآید که چنین شخصیتی است. اما این اطلاعاتی که حاجآقا و شما فرمودید، ما هم این اطلاعات را نداشتیم، من اکثر این اطلاعات را نسبت به ایشان نمیدانستم. آن زمان کسی که در یک رشته ملا بود و عرضه میشد، دیگر نمیشد در رشتههای دیگر قوی و ملا نباشد، یعنی کسی که این استعداد را دارد، این در فقه و اصول، آن هم هممباحثه با کسی مثل محقق اردبیلی. محقق اردبیلی در بین فقهای ما خیلی نوآور است و یک چیزهای تازه دارد، در مقابل همه، حرفهای خیلی اساسی دارد و محقق اردبیلی یک شخصیت برجستهای است. اینکه ملاعبدالله با ایشان هممباحثه باشد، از ملایی مرحوم صاحب حاشیه کشف میکند که در همتای محقق اردبیلی بوده است، چون در آن زمان در مباحثه کردن تعارف نداشتند، اگر همپایهاش نبود، رها میکردند. پس ملاعبدالله با محقق اردبیلی همپایهگی دارد. محقق اردبیلی شخصیتی است که وقوف عجیبی بر فقه دارد، در اصول صاحبنظر است و در فقه هم یک بدایعی دارد، و شهامت بر فتوا هم داشته است؛ خیلی از افراد به نتیجهای میرسند، ولی جرأت اظهار کردن ندارند، ولی ایشان اینطور نبوده، جرأت اظهار کردن داشته است، لذا میتوان از این راه یک مقدار شخصیت صاحب حاشیه را متوجه شد.
نکتهی دیگر که حائز اهمیت است اینکه مستشرقین در کتابهایشان بقای شیعه را دو چیز قرار دادند؛ یکی عاشورا و امام حسین(ع) که شیعه را نگه داشته است. دوم مرجعیت است. ما به مرجعیت که میرسیم، مرجعیت اینطور یککاسه در حوزه نبوده است، قبلاً در گوشه و کنار هر کسی مرجعیت داشته است. ما مرجعیت عام را میگوییم. آخوندی و روحانیت ما زمانی که صلاحیتی پیدا میکرد، درس میخواند و در جامعه مطرح میشد، هدفشان این بوده که این مکتب اهل بیت(ع) و تفکر شیعه را چطور میتوانند بهتر پیش ببرند و چطور میتوانند شیعیان را بهتر حفظ کنند، یعنی این علما و بزرگان ما غیر از ملایی که فقیه یا هرچه بودند، یک سیاستگذار هم بودند، مجبور بودند سیاستگذار باشند، چون ما که حاکمیت نداشتیم، ما 1400 سال توسَریخور بودیم. 100 سال پیش در همین ترکیه، عثمانیها شیعه را قتلعام میکردند. شهید اول و شهید ثانی و امثال آنها شهید کردند. سلطان سلیم چندین بار قتلعام کرده است. علویها بازماندهی آنها هستند. ما همیشه با زندان، قتلعام و مصیبت روبهرو بودیم. در هر جایی، در هند و همهجا اینطور بوده است؛ لذا فقهای شیعه مؤظف بودند طوری عمل کنند که جان شیعه حفظ شود. باید شیعهای بماند که ما بتوانیم عرض اندام کنیم.
حالا سلاطین هم سنّی بودند، کسانی را میبینیم که میرفتند و با سلاطین سنّی رفاقت میکردند، بعضی رفاقت نمیکردند و آزاد هم بودند، اما آن کسی که رفاقت میکردند، زمانی بوده که میتوانسته از آن سلطان سنّی فایدهای برای شیعه بگیرد و شیعه را حفظ کند. ما اینطوری زیاد داریم.
درباره حکومت صفویه باید گفت، واقعاً اگر صفویه نبود، الان شیعه در ایران چنین که هست نبود. ما کاری نداریم که شاه عباس چه بود. دیدهاید که یک عدهای حمله میکنند و دکتر شریعتی هم این بنا را گذاشت که چنین و چنان بودند، سلاطین برخی اوقات کارهای خلاف شرع میکردند، اصلاً سلطنت معلوم است که چیست و ما با اینها کاری نداریم. اما یک مسئلهای که وجود دارد این است که ما در قضاوتمان نمیتوانیم یکرنگ ببینیم و باید سیاه و سفید ببینیم، اما یک امتیازاتی هم دارد که او سیستم اداری را در این مملکت نهادینه کرد، یکپارچگی حکومت را درست کردند، تشیع را تثبت کردند، به رونق حوزه های علمیه کمک کردند. امنیت را درست کرند. اینها را باید دید، ما بیانصاف نباشیم، ما در هر جایی خوب را ببینیم، بد را هم ببینیم. اگر سلاطین صفویه نبودند مجموعهی ایران در مقابل عثمانی هضم شده بود. یعنی الان ما یکی از کشورهایی مثل عراق زیر مجموعه سنّی بودیم، همان زیرمجموعهی عثمانی که بعداً بهوسیلهی اروپا و جنگ جهانی تجزیه شد، ما هم همانطور گرفتار میشدیم و شیعه هویتی از خودش نداشت. لذا الان آذربایجان شیعه است، خب چیزی نیست، جزئی از ایران بوده است، بحرین شیعه است، چیزی نیست. ببینید الان فقط کشور شیعه، ایران بوده است و در گذشته ایران را به عنوان مهد شیعه میشناختند و حتی زمانی که به سلطنت، شاه شیعه میگفتند. کسانی که در بیرون نشسته بودند دلشان گرم بود که یک مملکتی از خودمان داریم. این واقعیت است. صفویه این خدمت را به ارشاد همین بزرگان علما انجام داده است، چه کسانی که در اصفهان بودند، چه کسانی که از جبل عامل آمدند که این را در ذهن اینها انداختند که شما بر اساس قومیت مذهبی میتوانید مردم را جمع کنید و در مقابل عثمانی تجهیز کنید. یعنی این با صوفیگری پیش نمیرود، این قصه با ایرانیت و این بساطها پیش نمیرود، باید روی شیعهگری باشد. این بزرگان علما این هنر را انجام دادند که این خیلی هنر بزرگی است. یعنی ما از این صحبت نمیکنیم که این با سلطان دوست بوده یا نبوده است، صحبت سلطان و سلطنت نیست، صحبت حفظ منافع شیعه است؛ لذا علمای ما این سیاستگذاری دوراندیشی بالا داشتند. ما باید این را بفهمیم که صفویه چه خدمتی کرده است، در مسیر این خدمت آن ضعفهایی که داشته در این مسیر دیده نمیشود و آن باید در جای خودش دیده شود. اینها را از هم جدا کنیم. شاه به همین خانه آمد و با آیت الله بروجردی ملاقات کرد. خب ارتباط بوده است. اما این همکاری ها را برای چه میکردند؟ برای اینکه این حوزه را طوری محکم کنند که فردا این انقلاب و حرکت اسلامی از این حوزه جوشید و به برکت افرادی بود که در زمان آیه الله بروجردی تربیت شده بودند. این یک واقعیت است.
روحانیت شیعه در هر زمان اینطور بود و الان نقشی که ملاعبدالله یزدی در این مقام داشته است، این نقش باید برجسته باشد. یعنی شخصیت علمی جدا است، اما امروز شخصیت اجتماعی به این معانی نیاز داریم. ما در منطق نیاز داریم، در فلسفه نیاز داریم، اما اینها در حوزههای ما کمرنگ شده است. ما توجه نداریم که من نمیتوانم بدون منطق وارد تفسیر شوم، من نمیتوانم در اصول بدون منطق وارد شوم.
یک قصهای را اینجا نقل کنم. آقای منتظری ـ خداوند ایشان را رحمت کند ـ گفت: آیت الله بروجردی به قم که آمد، درس اصول شروع کرد و ما میرفتیم. روزهای اول احادیثی که در مقدمهی معالم هست را بیان کرد، متن و سند و وثاقت و اینها را بررسی کرد. چند هفته طول کشید به نحوی که بعضی گفتند مثل اینکه آیت الله بروجردی در اصول فقه چیزی نمیداند. اینکه تمام شد، شروع کرد «موضوع کلّ علمٍ ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه»، وارد شد و ما 2-3 روز دیدیم که نمیفهمیم. خدمت ایشان رفتیم و گفتیم ما این حرفها را نمیفهمیم. ایشان گفتند: شما فلسفه خواندهاید؟ گفتیم: نه. گفت: وقتی به اصول آمدید، حداقل یک منظومه میخواندید. ببینید ما فلسفهنخوانده حرفهای محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی که هیچ، حرفهای آقا ضیاء عراقی را هم نمیفهمیم، حرف آخوند را نمیتواند بفهمد. حالا قبول داریم یا نداریم «ا لواحد لایصدر عنه الا الواحد» آخوند دارد استناد میکند و مبنای اصولی درست میکند، منطق هم همینطور است. این مهم است، اما سیرهی اجتماعی و حرکت اجتماعی مهم تراست. هنر این است که انسان حکیم به موقع اقدام بکند نه مثل سلیمان بن صرد خزاعی که تازه بعد از شهادت امام حسین (ع) توابین را درست کرد. لذا باید به موقع وارد شد و فرصت را غنیمت شمرد. من معتقدم روی این جهت ایشان خیلی زیاد باید تاکید داشت؛ چون این حرکت اجتماعی علامه ملاعبدالله یزدی میتواند درسی باشد برای آیندگان و روحانیت آینده ما و مرجعیت آینده ما که باید حقوق شیعه را با سیاست حفظ کنند.
Joomla Gallery makes it better. Balbooa.com
[1] . نوه دختری آیت الله العظمی سیدحسین بروجردی رحمت الله علیه.
[2] . دانشگاه الازهر مصر مهمترین مرکز صدور فتوا در میان اهل تسنن و از تاثیرگذارترین مراکز علمی مذهبی است. «شیخ احمد الطیب» رئیس دانشگاه الأزهر مصر، در مصاحبهای با شبکه “نیل” در مصر گفت: مذهب شیعه یکی از مذاهب اسلام است و اشکالی ندارد پیروان مذاهب اهل سنت، شیعه شوند همانگونه که پیروان یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت به مذهب دیگری میروند. رئیس الازهر در گفتگو با شبکه نیل مصر مطالبی درباره عقاید شیعه و سنی مطرح کرد که متن آن در ذیل از نظرتان میگذرد:
* خبرنگار: آیا به نظر شما عقاید شیعه مشکل ندارد؟
شیخ طیب: نه چه مشکلی دارند، ۵۰ سال پیش شیخ شلتوت فتوا داده است که شیعه مذهب پنجم اسلام و مانند مذاهب دیگر است.
* خبرنگار: فرزندان ما در حال شیعه شدن هستند چه باید بکنیم؟
شیخ طیب: خوب بشوند مگر کسی از مذهب حنفی به مالکی برود ما اشکالی به او میگیریم؟ خوب اینها هم از مذهب چهارم به مذهب پنجم رفتهاند.
* خبرنگار: شیعیان با ما درحال قوم و خویشی هستند و با فرزندان ما ازدواج میکنند.
شیخ طیب: چه اشکالی دارد، بین مذاهب ازدواج آزاد است.
* خبرنگار: میگویند شیعیان قرآنشان فرق میکند.
شیخ طیب: این حرفها خرافه پیرزنها است. قرآن شیعیان با ما هیچ فرقی ندارد و حتی رسم الخطشان نیز مانند قرآن ما است.
* خبرنگار: ۲۳ روحانی از یک کشور (عربستان) فتوا دادهاند که شیعیان کافرند، رافضی هستند.
شیخ طیب: برای مسلمین جهان فقط الازهر میتواند فتوا دهد و فتوای آنها اعتباری ندارد.
* خبرنگار : پس این اختلافاتی که بین شیعه و سنی مطرح میکنند، چیست؟
شیخ طیب: این اختلافات سیاست خارجی است و میخواهد بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازد.
* خبرنگار : من یک سوال جدی دارم: شیعیان که ابوبکر و عمر را قبول ندارند، چگونه میگویید اینها مسلمان هستند؟
شیخ طیب: بله قبول ندارند، اما مگر اعتقاد به ابوبکر و عمر جزو اصول دین اسلام است؟ قصه ابوبکر و عمر یک قصه تاریخی است و تاریخ به اصول اعتقادات ربطی ندارد.
* خبرنگار که از این جواب جا خورده بود گفت: شیعیان یک ایراد دارند آن هم اینکه میگویند امام زمانشان از ۱۰۰۰ سال پیش هنوز زنده است.
شیخ طیب: خوب ممکن است، چرا ممکن نباشد، ولی دلیلی ندارد ما اعتقاد آنان را داشته باشیم.
خبرنگار: آیا ممکن است کودک ۸ ساله امام باشد؟ شیعیان معتقدند کودک ۸ ساله امام شده است.
شیخ طیب: وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود اینکه یک کودک ۸ ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمهای نمیزند و آنها مسلمانند.
منبع: پایگاه خبری فرهنگ نیوز - مصاحبه دکتر شجاعی فرد نویسنده کتاب "دکتر وشیخ"
[3] . بِرْکْلی شهری است که در کرانه شرقی خلیج سان فرانسیسکو و در شمال شهرستان آلامدا در ایالت کالیفرنیا در ایالات متحد آمریکا قرار دارد.