- با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. همانطوری که مستحضر هستید ملاعبدالله یکی از دانشمندان و فقهای منطقی قرن دهم ه.ق و دارای تالیفات متعدد فقهی، تفسیری، کلامی، منطقی، بلاغی و ... می¬باشد. کنگره بینالملی علامه ملاعبدالله بهابادی درصدد است تا از زوایای گوناگون به مطالعه در خصوص اندیشه و سیره این حکیم فرزانه بپردازد. در مصاحبه حاضر خدمت حضرتعالی رسیدیم تا این مهم را از منظر کلامی به بحث و مباحثه بپردازیم. از دیدگاه حضرتعالی، مرحوم ملاعبدالله بهابادی را در بین جریانهای مهم کلامی در چه گروه و نحلهای می توان قرار دارد؟
با مرورى بر تاريخ اسلام اين حقيقت به خوبى آشكار میشود كه هر گاه علوم عقلى ـ استدلالى بهويژه علم كلام و در پي آن متكلمان، در جايگاه حقيقى خود قرار گرفته، به ايفاى نقش پرداختند، دين و معارف دينى رونق يافت و مؤمنان و دينداران از آسيبهاى شبهه، ترديد و ابهام بركنار شدند يا كمتر در معرض اين گونه آسيبها قرار گرفتند و در نتيجه متدينان از نشاط روحى و اطمينان قلبى برآمده از ايمان مستحكم دينى برخوردار گرديدند. در یک نگاه کلی میتوان کلام را به این صورت تعریف کرد که: «علم كلام، علمى است كه درباره اصول عقايد دينى به ويژه خداشناسى و توحيد بحث میكند و با استفاده از روشهاى مختلف استدلال به اثبات آنها و پاسخگويى به شبهات و اعتراضات مخالفان میپردازد.»
طبق تعریف کلام، شاخه اصلی دفاع از مذهب، تا قبل از دوران غیبت صغری، در مدینه و کوفه و مدتی در خراسان برقرار بوده، بعدها مکتب کلامی بغداد قوت میگیرد و در کنار آن مکتب، مکتب ری و اصفهان هم فعال میشوند. با هجرت شیخ طوسی به نجف مکتب نجف هم فعال شده و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی که به کلام رنگ فلسفه داد، مکتب خواجه گسترش مییابد. بعدها مکتب حله ون هایتاً مکتب شیراز را میبینیم. ملاعبدالله از حیث زمانی و مکانی در مکتب کلامی شیراز قرار دارد، ولی به باور بنده ازجهت رویکرد محتوایی در ذیل مکتب خواجه نصیرالدین طوسی قرار دارد.
- چرا نظرات کلامی ملاعبدالله بهابادی نزدیک به مکتب بغداد و شیخ مفیدنیست، بلکه همخوانی و همسویی با مکتب خواجه و مکتب حله دارد؟ ارزیابی شما از این مورد چیست؟
مشرب کلامی ملا عبدالله یزدی به یک معنا مشرب کسی است که ذوب در مکتب کلامی خواجه شده است. یعنی اصلا نباید بگوییم کلام ملا عبدالله نزدیک به مکتب کلامی خواجه است بلکه باید گفت که مشرب کلامی وی زیرمجموعه ی مکتب کلامی خواجه به شمار می رود. نگاهی به تالیفات ملا عبدالله هم همین را اثبات می کند. قوشچی که سنی متعصبی است یکی از معروف ترین شروح بر تجرید الاعتقاد خواجه را نوشته است. علامه ی دوانی بر شرح قوشچی حواشی متعددی نوشته و ملا عبدالله بر دو حاشیه ی دوانی، حاشیه نوشته است. مباحثی که وی وارد آنها شده همان اصول پنج گانه ی مذهب شیعه از جمله امامت و عدل است و بر اساس مبانی خواجه نصیر به رد عقاید و نظریات و ردود قوشچی می رود و گاه هم که نظرات استاد استادش یعنی دوانی را رد می کند، به این علت است که دوانی قبل از ظهور صفویه بسیاری از آثارش را نوشته و در آنها تقیه کرده و مذهب تشیع خودش را آشکار نکرده است. ملا عبدالله علاوه بر دو شرح یاد شده اش که نسخه هایش هم موجود است، بر برخی مباحث تجرید که مورد نزاع بین شارحین تجرید بوده، مثل مقوله ی جواهر و اعراض و مبحث علم، حاشیه و شرح نوشته است و اتفاقا رنگ فسلفی بودن نظرات کلامی اش در این دست آثار موضوع محور پررنگ تر است.
- آیا منطق ملا عبدالله باعث جهش منطق سینوی شده است؟ و آیا ملاصدرا از نظرات ملا عبدالله در کتب خودش سخن گفته است؟
به نظر بنده باعث جهش نشده، چون نیازی به جهش نبوده است. منطق رایج مسلمانان همان منطق سینوی بوده و هست. این منطق بیش از هر کس برای فلاسفه و متکلمین کاربرد داشته است. فلاسفه از این جهت که منطق را مدخل و مقدمه ای برای فلسفه می دیده اند و برای متکلیمن از این رو که در بحث های کلامی و جدلی محتاج منطق بوده اند. حتی کسی مثل غزالی که فلسفه ستیز معروفی است، خود را بی نیاز از منطق نمی داند و رساله هایی هم در منطق تدارک دیده است. اما در مورد اینکه ملاصدرا از نظرات ملا عبدالله بهابادی یزدی سخنی گفته است طبق اطلاع بنده به صورت صریح نامی از ملا عبدالله و آرای وی در کتب فلسفی خودش نیاورده است. اما در همین رساله های منطقی موجز و اندک ملاصدرا مانند التنقیح، گاه اشکالاتی را بر محتوا یا ساختار منطق رایج وارد می کند که همان اشکالات را ملا عبدالله نیز وارد کرده است. آیا این اشکالات را از رساله های ملاعبدالله گرفته یا توارد و همرایی بوده است؟ در هر دو صورت باعث فخر ملاعبدالله یزدی است. شاید بد نباشد بدانید که منطق با اینکه قبض و بسط خاصی در تمدن ما نداشته، ولی ابن سینا مدعی منطق مشرقی ها و حکمت مشرقی ها هست و ما در مکتب شیراز می بینیم که گرایش های فلسفی و گاه منطقی به سوی اشراق و حکمت متعالیه وجود دارد. حتی میرداماد که در نگاه رسمی یک فیلسوف مشایی است، از اشراقیات خالی نیست و تخلص شعری اش هم اشراق است و برخی اساتید وی متاثر از مکتب شیراز بوده اند. ملاصدرا هم در همان رساله التنقیح، بخش ها را با عنوان لمعه و اشراق می آورد و اینها تا اندازه ای به سبب تاثر از مکتب شیراز است.