بسم الله الرحمن الرحیم

شاخصه‌های اخلاق‌مداری در قشر روحانیت
با تأسی به سیره علمای سلف همچون علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

 

 

مقدمه

نشست «شاخصه‌های اخلاق‌مداری در قشر روحانیت با تأسی به سیره علمای سلف همچون علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی» از سوی دبیرخانه کنگره بین‌المللی علامه بهابادی یزدی با همکاری معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم در تاریخ 11 اسفند 1401 در سالن اجتماعات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برگزار گردید.

 

 

 

آقای عباس‌زاد:[1] خدمت خطبا و مبلغان نخبه دفتر تبلیغات اسلامی خیر مقدم دارم. نشستی که در خدمت شما عزیزان هستیم با عنوان «شاخصه‌های اخلاق‌مداری در قشر روحانیت، با تأسی به سیره علمای سلف همچون علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی» در راستای برنامه قطب اخلاق می‌باشد. معمولاً نشست‌های نخبگانی در راستای برنامه‌های قطب‌های فرهنگی و علمی دفتر تبلیغات برگزار می‌گردد که این نشست نیز در راستای برنامه قطب اخلاق برگزار گردیده است. یکی از علمای شاخصی که می‌شود از وی اخلاق‌مداری و الگوگیری کرد، علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی است. ایشان از کسانی هستند که در حوزه علمیه زحمات بسیاری متحمل شدند و بیشتر علما و طلاب ایشان را فقط به نام صاحب حاشیه و صاحب حاشیه ملاعبدالله با کتابش می‌شناسند، درصورتی که این شخصیت بزرگوار در موضوعات و ابعاد مختلف علمی قلم زده، زحمت کشیده و جانفشانی کرده است.

در این نشست در خدمت اساتید محترم هستیم؛ آیت الله شیخ مصطفی هروی، ایشان متولد نجف هستند، شاگرد آیت الله سیستانی بودند و سال‌ها دروس سطوح مختلف را تدریس کردند و اکنون مشغول خارج فقه و اصول هستند. حجه الاسلام و المسلمین محمدتقی اسلامی، ایشان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی هستند و در حوزه اخلاق اخلاق کاربردی دارای تألیفات و مقالات بسیاری دارند، و دکتر حسن عبدی‌پور، دبیر علمی کنگره علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی می‌باشد.

روند برگزاری کنگره علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

 

 

 

دکتر حسن عبدی‌پور: حمداً لمن خلق الانسان، علّمه البیان و شکراً لمن علّمه بدایع المعانی و روایع البیان و صلوات علی نیر المبعوث باکمل الادیان المبعوث بافصح اللسان وآله مصابیح العرفان و مفاتیح الفرقان:[2] ستایش کسی را که انسان را آفرید و سخن گفتن  را به او آموخت و سپاس کسی را که به او معانی و شاهکارهای فصاحت یاد داد و صلوات بر کسی که با فصیح‌ترین زبان و کامل‌ترین دین مبعوث گردید و درود بر آل او که چراغ‌های معرفت و کلیدهای فرقان‌ می‌باشند».

ويژگي‌هاي‌ منطقی و فلسفی و فقهی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی در بين‌ منطق‌دانان و فلاسفه‌ الهي‌ و فقها بي‌نظير و شگفت‌آفرين‌ است. تکریم سیره علمی و عملی علامه بهابادی یزدی خدمتي‌ ارزشمند به اندیشمندان حوزه‌های علمیه و میراث گرانسنگ تشیع می‌باشد كه‌ دامنه‌ تأثير آن‌ به داخل‌ كشور محصور نمي‌ماند، بلکه ارتقاء و تعميق‌ نظريات‌ و آراء ایشان‌ در جهان اسلام‌ مؤثر است‌.

معرفي‌ چهره‌ گمنام علامه بهابادی یزدی يك‌ كار باارزش‌ علمي‌ و تأثيرگذار در مفاهيم‌ عقلي‌ و جريان‌ انديشه‌ می‌باشد. ملاعبدالله سردمدار يك‌ مكتب‌ منطقی‌ و به‌‌وجودآورنده‌ يك‌ جريان‌ فكري‌ و عقلاني‌ است‌ و دارای جایگاه سیاسی و اجتماعی می‌باشد و در تثبیت اندیشه و مکتب تشیع  نقش  بسزایی داشته است؛ با این حال هنوز در محافل‌ علمي‌ دنياي‌ اسلام و جهان تشیع و حوزه‌های علمیه و محافل دانشگاهی شناخته‌ شده‌ نيست؛ بنابراين‌ برگزاری كنگره‌ بزرگداشت‌ ملاعبدالله گام‌ مهمي‌ در جهت‌ مطرح‌ كردن‌ منظومه فکری و علمی ایشان می‌باشد. کار کنگره از سال 1395 آغاز گردید. ابتدا ما توانستیم با دو ویژه‌نامه‌ای که با کمک افق حوزه انجام دادیم، مقداری از شخصیت ایشان را برای فضلای حوزوی تبیین بکنیم؛ چون واقعاً تا آن زمان هرگاه در دیداری با عزیزان حتی بزرگان، ملاعبدالله مطرح می‌شد همه می‌گفتند بله ایشان را می‌شناسیم، مثلاً ایشان صاحب کتاب حاشیه است، یا مثلا ایشان استاد شیخ بهایی، صاحب معالم و صاحب مدارک بوده است. بیش از این، اطلاعتی نداشتند.

ما در سفر به عراق، در رصد کتابخانه‌های نجف، بسیاری از آثار علامه ملاعبدالله بهادری را یافتیم که تا آن زمان برای خود ما هم ناشناخته بود؛ یکی کتاب حاشیه بر ارشاد الاذهان در دو جلد، که اکنون به دو کتاب تحقیق شده تبدیل شده است، دوم کتاب التشکیک در حوزه فلسفه که تحقیق و احیا و ترجمه گردیده است. این کتاب برای دانشگاهیان مفید می‌باشد. سوم رساله‌ای در حوزه تفسیر که تحقیق و ترجمه گردید. البته در حوزه تفسیر ایشان سه رساله داشته است که ما موفق شدیم تنها یکی از آنها را پیدا کنیم. چهارم حاشیه بر حاشیه شرح التجرید، در حوزه کلامی که تحقیق این کتاب به پایان رسیده است.

در فراخوانی که برای کنگره علامه ملاعبدالله بهابادی صورت گرفت، مقالات بسیاری برای کنگره ارسال گردید. مجموع این مقالات در سه جلد تدوین گردید.

یک سری مصاحبه‌هایی با علما و دانشمندان در ایران و در خارج از ایران درباره ابعاد مختلف علمی علامه بهابادی، صورت گرفته است که به‌صورت یک کتاب گردآوری شده است. کتاب دیگری به نام شناخت‌نامه ـ معمولاً برای موسوعه‌های بزرگان یک جلد شناخت‌نامه نگارش می‌شود ـ برای ایشان تهیه شده است. بنابراین تا کنون یازده جلد کتاب پیرامون ایشان از سوی کنگره آماده شده است که پنج اثر از خود ایشان و بقیه پیرامون ایشان می‌باشد.

بخشی از میراث شیعی در کتابخانه سلیمانیه استانبول وجود دارد. ما در سفر به ترکیه موفق شدیم تقریباً از مجموع صدونه عنوانی که در کتابخانه سلیمانی بود سی‌وسه عنوان غیرتکراری انتخاب کنیم و در سفر به عراق توانستیم همه نسخه‌هایی که مربوط به علامه بود جمع‌آوری کنیم. امیدواریم بتوانیم همه آثار ایشان را احیا کنیم.

تاریخ گواهی می‌دهد که هرچه‌ زمان‌ گذشته‌ است‌ گستره‌ نظرات‌ علامه یزدی و شاگردان وی‌ وسيع‌تر شده‌ و جدي‌تر گرفته‌ شده‌ است،‌ به‌طوري که‌ بعد از ده‌ها سال از وفات‌ ملاعبدالله در اصفهان‌ يك‌ حوزه‌ عظيم‌ عقلي‌ به‌وجود آمد و پس از چهارصد سال اندیشه سیاسی ایشان که همسو با استاد خود محقق کرکی بود زمینه‌سازی به‌وجود آمدن انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی شد.

تمدن اسلامی شیعی که به‌دست ما رسیده  نتیجه حرکت  علمی و عملی اندیشمندانی مانند علامه بهابادی یزدی به‌عنوان یک عالم پیرو مکتب اهل بیت می‌باشد و یکی از کارویژه‌های مهم حوزه‌های علمیه پاسدار و میراثدار حرکت تمدنی اهل بیت علیهم السلام هستند.

ماموریت دبیرخانه بین‌المللی علامه یزدی در کنار بزرگ‌داشت علامه ملاعبدالله  بهابادی یزدی، شناسایی و طبقه‌بندی و معرفی خدمات و دستاوردهای علمی، عملی، فرهنگی، سیاسی ایشان را با نگاه به تاریخ خدمات متفکران اسلامی به حوزه‌های علمیه در دست کار دارد.

 

 

اخلاق‌مداری در سیره علمی و عملی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

 

 

 

دکتر حسن عبدی‌پور: یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های علامه بهابادی یزدی سیره عملی و اخلاقی ایشان است و همه توفیقات ایشان از همین مسیر اخلاقی و معنویت‌گرایی به‌دست آمده است. سبک زندگی اخلاقی این شخصیت گمنام و پربسامد می‌تواند برای حوزه‌های علمیه و طلاب علوم دینی الگوی مناسبی باشد، چراکه جامعه حوزوی و دانشگاهی ما در حوزه تربیت و تعلیم به الگوهای نیازمنداست که دارای امتداد اجتماعی و موفقیت‌های عملی باشند.

اخلاق انسان را به تکامل روحی و درونی می‌رساند، و حکمرانی عین سیاست است که با مدیریت و حکومت بر جامعه، به اداره جامعه انسانی می پردازد. چگونه اخلاق که عمدتا یک مقوله فردی و نوعی تزکیه نفس و ارتباط با خداست و درون‌گرایی در آن متجلی است با حکمرانی مدیریت جامعه که به امور مردم در همه ابعاد می‌پردازد در هم تنیده و به هم پیوسته می‌باشد و اساسا چگونه است که در دل حکومت و حاکمیت سیاسی، حکمت عملی «اخلاق » نقش‌آفرین است؟ با بررسی شاخص‌های حکمرانی مطلوب، به‌خوبی متوجه می‌شویم که اساس همه آنها بر اخلاق اسلامی متمرکز است. چگونه می‌شود که با این همه حجم آیات کلام الله مجید و سخنان ائمه معصوم و بزرگان دین، که دارای ابعاد کاملا اخلاقی می‌باشند، اصول خوب چون مسئولیت‌پذیری، پاسخگویی، حکومت قانون، عدالت‌ورزی، دادرسی عادلانه، حق اظهار نظر، مشارکت، کنترل و مبارزه با فساد و شفافیت از بعد اخلاقی تعریف و تفسیر شوند، اما مبتنی بر اخلاق نباشد؛ لذا اخلاق و حاکمیت، هیچ تنازع و تعارضی با همدیگر ندارند و اتفاقا همه شاخص‌های خوب مبتنی بر اخلاق اسلامی هستند و با جمع وجود همه این شاخص‌های خوب مبتنی بر اخلاق اسلامی حاکمیت مطلوب بهتر ببار می‌نشیند.

برخی ناآگاهان، مسائل اخلاقى را، به عنوان يك امر خصوصى در زندگى شخصى مى‌نگرند، و يا آنها را مسائل مقدس روحانى و معنوى مى‌دانند كه تنها در زندگى سراى ديگر اثر دارد؛ اين يك اشتباه بزرگ است؛ اكثر مسائل اخلاقى، بلكه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد، اعم از مادى و معنوى، و جامعه انسانيت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبديل خواهد شد كه تنها قفس‌ها مى‌تواند جلو فعاليت‌هاى تخريبى اين حيوانات انسان‌نما را بگيرد، نيروها به هدر خواهد رفت، استعدادها سركوب خواهد شد، امنيت و آزادى بازيچه دست هوسبازان خواهد بود که در این صورت، زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مى‌دهد.

اگر درست در تاريخ گذشته بينديشيم، اقوام بسیاری را پيدا مى‌كنيم كه هركدام بر اثر پاره‌اى از انحرافات اخلاقى، شكست خورده يا به‌كلى نابود شدند.

چه بسيار زمامدارانى كه بر اثر نقاط ضعف اخلاقى، قوم و ملت خود را در كام مصائب دردناكى فرو بردند، و چه بسيار فرماندهان فاسدى كه جان سربازان خود را به خطر افكنده و بر اثر خودكامگى آنها را به خاك و خون كشيدند.

درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد؛ درست است كه خانواده‌ها بدون اخلاق سامان نمى‌پذيرند؛ ولى از آنها مهم‌تر، زندگى اجتماعى بشر است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مى‌شود كه بدتر از آن تصور نمى‌شود.

ممكن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مى‌توان در پرتو عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى‌آنكه مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد.

در پاسخ مى‌گوييم، عمل به مقررات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست؛ تا از درون انسان‌ها انگيزه‌هايى براى اجراى مقررات و قوانين وجود نداشته باشد، تلاش‌هاى برونى به جايى نمى‌رسد.

زور و فشار، بدترين ضمانت اجرايى قوانين و مقررات است كه جز در موارد ضرورى نبايد از آن استفاده كرد و در مقابل آن، ايمان و اخلاق، بهترين ضامن اجرايى قوانين و مقررات محسوب مى‌شود.

جامعه فاقد اخلاق سیاسی و اجتماعی، فردی و گروهی، حاکی از افسردگی، عدم‌صداقت و رویاپردازی است. سیاست به بیان بسیار کلی و مختصر، فن یا مهارت تدبیر راهکارهای کم هزینه، عقلانی، ملی، پایدار و... برای حل و فصل انواع نیازها، خواسته، اهداف و آرزوهای همه شهروندان، صرف نظر از هر قیدی و نه صرفا، تحقق اهداف و خواسته یک اقلیت خاص است. به‌دلایل بی‌شمار «کاربردی»، حکمرانی مبتنی بر تحقق منافع و اهداف یک اقلیت خاص در تناقض آشکار با حکمرانی مبتنی بر خرد، منافع و اراده ملی(جمعی) که روش کم هزینه، پایدار و کارآمد حکمرانی در جهان خرد بنیاد معاصر است، می‌باشد. به عبارتی کاملان کاربردی، شکست ساختار (سازوکار) اخلاق سیاسی، به‌طور اجتناب‌ناپذیری منجر به  شکست ساختار مدیریت سیاسی خواهد شد.

تداوم برکات الهی در جامعه اسلامی منوط به اخلاق‌مداری مدیران و اقشار مختلف جامعه است.

قرآن مجيد می‌فرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.

اخلاق‌مداری در سیره علمی و عملی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی در چندین محور قابل بررسی می‌باشد.

  1. اخلاق‌مداری در تربیت شاگردان
  • احساس مسئولیت و تکلیف در اقبال تربیت علمی و اخلاقی شاگردان
  • تکریم شاگردان و ایجاد امید و نشاط علمی در ایشان
  • مهارت‌آموزی و ایجاد خلاقیت و اعتماد به نفس
  • تربیت متخصص و کارشناس در رشته‌های مختلف علمی مانند شیخ بهایی
  • حریص بودن به سرنوشت علمی شاگردان
  1. اخلاق‌مداری در حوزه تولید دانش "حاشیه‌نویسی"
  • تبیین دیدگاه نویسنده با تقریری عالمانه و متهدانه
  • تفکیک آراء متن و حاشیه و معلوم نمودن دو دیدگاه برای کمک به مخاطب در انتخاب دیدگاه برتر
  • تکمیل رسالت نویسنده با اضافه نمودن حاشیه و نکات علمی دیگر به آن
  • ایجاد زنجیره علمی و گشودن مسیر توسعه دانش
  1. اخلاق‌مداری در نقد اندیشه دیگران
  • انصاف در نقد و اندیشه
  • پرهیز از عبارت‌های تند و کنایه‌آمیز
  • رعایت ادب و تکریم مؤلف و صاحب ایده
  • ایجاد فرهنگ نقد و نقد علمی  به‌جای جدل و تکفیر مخالفین[3]
  1. اخلاق‌مداری در مدیریت
  • تهذیب نفس با مراقبت‌های مستمر بر احوال خود
  • تجلی صفات اخلاقی در رفتار و گفتار خویش
  • ایجاد همگرایی و هم‌افزایی در میان جریان‌های مختلف فکری و سیاسی
  • میانجگری فی مابین دولت صفوی و عثمانی
  • عدالت‌محور در حکمرانی
  1. اخلاق‌مداری در تعامل با مذاهب و ادیان
  • ایجاد فرهنگ زندگی مسالمت‌آمیز در نجف میان شیعیان، سنی‌ها و یهودیان
  • تامین حقوق  شهروندی زنان، مردان  و اقلیت‌های مذهبی
  1. اخداق‌مداری در سبک زندگی
  • ساده‌زیستی
  • عدم‌استفاده از امکانات عمومی در امور شخصی تا جایی که دقیقا معلوم نیست قبر ایشان در کجای حرم علوی می‌باشد
  • تواضع در مقابل بزرگان حوزه نجف
  • گشاده‌روی در برخورد با مردم
  1. اخلاق‌مداری در سیاست‌ورزی
  • به‌کارگیری اعتدال و عقلانیت در امور سیاسی و اجتماعی
  • قبول مسئولیت به‌رغم ریسک بالا
  • نهراسیدن از اتهامات مخالفین در امر قبول همکاری با دولت صفوی
  • مواجهه سازننده و اخلاقی با مخالفان
  • دادن حق آزادی بیان و نظر به منتقدان.

 

 

جایگاه اخلاق علمی و عملی در فقه‌پژوهشی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

 

 

 

آیت الله شیخ مصطفی هروی: معرفت و شناخت زندگانی حاملان علوم و معارف اسلامی، حافظان شریعت و مرزبانان اجتهاد و فقاهت و آشنایی با آرا و اندیشه‌های ناب اسلامی آنان بسیار مهم و لازم است. چنین شناختی برای فضلا و علما سازنده و حرکت‌آفرین است. موضوع بحث، جایگاه اخلاق علمی و عملی در فقه‌پژوهشی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی است. ایشان را یزدی و بهاآبادی و نجفی گفته‌اند. سال تولد ایشان برای ما معلوم نیست، ولی مشخص است که در بهاآباد متولد شده‌، مقدمات درس خودشان را در شهر یزد شروع کردند و سپس از آنجا به دو مرکز علم اصفهان و شیراز رفتند و یافته‌هایی که لازم بود درک کردند. در موضوع بحث سه عنوان وجود دارد؛ اخلاق، فقه و شخصیت والامقام مرحوم علامه ملاعبدالله بهاآبادی. ایشان شهرت ویژه در علم منطق را با کتاب حاشیه تهذیب المنطق تفتازانی در قرون اخیر دارند، ولی متأسفانه از جهت بی‌اطلاعی نوع طلبه‌ها ـ گرچه بزرگان، فضلا و علما تا حدودی نسبت به ایشان آگاهی دارند ـ از سایر آثار این دانشمند فرهیخته موجب شده که تا حدود زیادی دیگر برجستگی‌های ایشان پنهان بماند؛ درحالی‌که ایشان در علوم دیگر مانند فلسفه، کلام، تفسیر، ادبیات عرب، فقه و اصول تبحر خاصی داشتند و آثار فاخری در این علوم از ایشان به‌جا مانده است که در کتابخانه‌های مختلف مخصوصاً در نجف اشرف و مقداری در بغداد ـ که اخیراً آنجا رفتیم و بررسی کردیم ـ وجود دارد و البته عمده نسخه‌های ایشان در استانبول ترکیه وجود دارد. باید دانست که مهارت این مرد در علوم نقلی، نه تنها باعث فاصله ایشان از علوم فقه و اصول نشده، بلکه جلوه‌های خاصی به فقاهت ایشان بخشیده است؛ لذا ایشان یک جمله بسیار بااهمیت دارد و آن اینکه اگر بخواهم تمام فقه را با علم فلسفه تثبیت بکنم، می‌توانم، یعنی بدون مراجعه به قرآن و روایات شریفه می‌تواند تمام فروع را با ادله عقلیه تثبیت کند. البته ایشان در حوزه دانش فقه کتبی دارد همچون حاشیه بر استبصار، شرح قواعد، حاشیه بر الفیه شهید اول و حاشیه بر ارشاد الاذهان علامه حلی.[4]  از طرفی دیگر، بُعد شخصیت ایشان با شاگردان ایشان مشخص می‌شود. از شاگردان ایشان مرحوم شیخ بهایی، صاحب معالم و صاحب مدارک است. ایشان هم‌تراز و هم‌دوره مرحوم مقدس اردبیلی بودند.

مسئله اخلاق آن‌گونه‌که در فلسفه و در بحث‌های دیگر بیان شده است، مد نظر ما نیست، ما به گفتار ملامحسن فیض کاشانی و همچنین خواجه نصیرالدین طوسی و ملااحمد و ملامهدی نراقی که نظر بکنیم اخلاق را عبارت دانسته‌اند از صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب می‌شود افعال متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تأمل از آدمی صادر شود. باید بررسی کرد که این معنا چگونه می‌تواند در کتاب فقهی که از علامه بهابادی به دستمان رسیده (شرح بر ارشاد اذهان) به عنوان الگو در این شخص تبلور کرده باشد.

توضیح مفهوم اخلاق: ما در آدمی سه گونه صفات داریم؛ صفات زودگذر که با آن صفات هنوز هیچ‌گونه حالت نفسانی برای انسان ایجاد نشده است، صفاتی که تبلور وجودی آدمی در آنها در آن محسوس شده است، به‌گونه‌ای که اگر بخواهد آن صفت از وی ترک بشود، گویا چیزی را گم کرده است. از این صفات به ملکه‌های نفسانی و ملکه‌های پایه‌دار تعبیر می‌کنند. صفاتی وجود دارد که می‌آید، اما چون انسان حالت‌های شأنی دارد به‌گونه‌ای که این حالت‌ها می‌آید و در مرور زمان در اثر عوارض خارجی از دست انسان سلب می‌شود، یعنی سلب توفیق می‌شود. به این گونه صفات نمی‌توانیم اخلاق بگوییم، لذا شاهد هستیم عده‌ای از بزرگان که دوران‌های تلخ زندگی را سپری کردند، ولی نتوانستند در گذر زمان خود را به این صفات آراسته بکنند؛ ازاین‌روست که خواب‌های متعدد درک حجت نیست، اما خیلی اوقات برای انسان طریقیت دارد. وقتی شخصی فوت می‌کند، می‌خواهند با آن ذکرها و وردهایی که وجود دارد خواب او را ببینند و ببینند حالت او در آخرت چیست، وقتی خواب می‌بینند متوجه می‌شوند که در حالت تأسف‌باری وجود دارد چرا؟‌ سرش چیست؟‌ می‌گویند کتاب چنین نوشته است، برای اینکه خودش را نشان دهد و عَلَم کند، رساله نوشته است برای اینکه بتواند مقلد پیدا کند، پولی در بیاورد و شهریه بدهد. هنگامی که در نجف اشرف بودیم. خیلی از این مسائل را دیدیم. مرحوم جعفر آقای قوچانی در بعضی جلساتی که با ایشان می‌نشستم، نکته‌هایی می‌گفتند که اگر تا صبح گریه می‌کردیم کم بود؛ تاریخ بعضی از بزرگان را نقل می‌کردند همه اینها الگوی ما بودند، لکن جزئیاتی از اینها بیان می‌شد که تلخ بود. پس مسائل اخلاقی این‌گونه نیست که ما بتوانیم به سادگی آنها را در وجود خودمان تبلور و آموزش بدهیم، خیلی پستی بلندی دارد. این خلاصه‌ای نسبت به مسئله اخلاق بود.

عنوان دوم عنوان فقه است. گفتارهای زیادی در مورد تعریف فقه ارائه شده است. تعریف خیلی ساده و روان فقه به‌گونه‌ای که مراجع متأخر بیان کردند، احکام شرعیه‌ای است که از ادله تفصیلیه از مجموعه چهار منبع یعنی، کتاب، سنت، اجماع و عقل استخراج می‌شود. اکنون می‌خواهیم ببینیم چگونه ملاعبدالله در کتاب حاشیه بر ارشاد الاذهان، این الگوهای اخلاقی را پیاده کرده است، چون می‌دانید هر فقیهی بدون استثنا سه رابطه دارد، یک رابطه با خداست، لذا وقتی که عده‌ای از طلاب فاضل از نجف اشرف به ایران هجرت کردند و این افتخار نصیبشان شد که در یکی از حوزه‌های علمیه ایران مشغول تحصیل یا تدریس شدند، می‌گفتند وقتی وارد شدیم وحشت ما را گرفت، از جنبه‌های مختلف چه اقتصادی و چه اجتماعی و چه جوارحی، دیدیم هیچ راه وجود ندارد جز اینکه ما قراردادی با ولی عصر عجل الله فرجه الشریف ببندیم؛ این‌گونه که با حضرت حجت می‌گویند ما با تو قرارداد می‌بندیم، تا آنجایی که وسع و قدرت ما اقتضا می‌کند، خدمت کنیم، تو هم نسبت به مشکلات ما توجهی داشته باش. من خدا را شاهد می‌گیرم، طلبه‌هایی می‌شناسم که از نجف آمدند، بحث خارج را در نجف شروع کرده بودند، چه سطح عالی و چه در سطح اولیه بودند، این قرارداد را بستند، و به آن پایبند بودند، توفیقات بسیاری از تمام جوانب نصیب آنان شد. بنابراین اگر بخواهی در زندگیت موفق بشوی، هرگز در نمازهای پنجگانه شبانه‌روز دو چیز را فراموش نکن، یک آیه الکرسی، دومی دعای اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ... ارتباط خودت را با آقا امام زمان حفظ کن. دوم ارتباط فقیه با هم ترازهای خودش است که چگونه بتواند با آنها رفتار کند، تا خودش را تزکیه نکرده نباشد و تهذیب نفس نداشته باشد، توفیقی برای او حاصل نمی‌شود. سوم ارتباط فقیه با مردم عوام است، چه به عنوان مقلد چه به عنوان دیگر.‌

رابطه یک فقیه با خدا: من خلاصه‌ای از آنچه از این دو جلدی که به عنوان شرح کتاب ارشاد اذهان به علامه بهابادی نسبت داده شده اشاره می‌کنم. این نسبت هم تحقق پیدا کرده است، چون وقتی این نسخه را در کتابخانه آیت الله العظمی حکیم پیدا کردیم، یک شبهه‌ای برای ما وجود داشت. ابتدا احتمال دادیم مؤلف این کتاب ملاعبدالله تستری باشد که در سال هزار و پانزده فوت کرده، نه ملاعبدالله بهاآبادی که در سال نهصد و هشتاد و یک که اختلاف فوتشان سی و چند سال می‌شود. تحقیق شد، بررسی شد، تقریباً اطمینان پیدا شد بر اینکه این کتاب متعلق به ملاعبدالله بهابادی است. جنبه‌های کیفیت استدلالی این کتاب نسبت به آنچه از این ادله اربعه استدلال می‌کند، چیزی که در ایشان مشهور است اخلاص در عملش است. من خیلی از کتاب‌ها را مراجعه کرده و خیلی چیزها را نگاه کرده‌ام، بعضی کتاب‌ها به دل انسان می‌چسبد، گاهی هرچه مطالعه می‌کنی نورانیتی نسبت به طرف مقابل نمی‌رود، مطلب هم یک عنوان و یک مطلب علمی است. در کتاب ایشان برای من مشهود بود که چگونه الفاظ را استفاده کرده، چون مسلط بر ادبیات عرب بود. کسی که در حدود پنج قرن سابق کتاب بنویسد، این‌قدر روان باشد که الان کتاب‌هایی که روان نوشته شده است و مورد عنایت اساتید قرار می‌گیرد چه کتاب‌هایی است. یکی دوره آیت الله بروجردی، یکی دوره آیت الله سبزواری که در نجف بودند. کتاب را که می‌خوانید قدسیت و کیفیت نگارش کلماتی که ایشان در روی کتاب قلم افزایی نمودند هویدای این معناست که با خدای خودش اخلاص در عمل داشته، و زهدی که ایشان در کیفیت استدلال دارد، اگر دقت بفرمایید در هر فرعی از فروع وارد می‌شود با کتاب‌های دیگری که در فقها وجود دارد چه از قدما چه از متأخرین، عمده کار ایشان این است که اول به روایات صحیح السند استدلال می‌کند، دیگر به روایات موثقه و حسن و ضعیف اعتنا نمی‌کند. اگر صحیح السند نبود، به موثقه اعتماد می‌کند، وگرنه به حسن اعتماد می‌کند و در آخر کار به روایات ضعیف استدلال می‌کند. سیره عملی ایشان این است که به خلاف مقدس اردبیلی به کلمات علما و مشهور خیلی ارزش قائل می‌شود، مثل حضرت امام خمینی که اعتنایی به استبداد به رأی بدون ملاحظه کلمات مشهور را ندارد، ایشان چنین عنایت دارد و تا آن دلیل برای ایشان متقن نشود، هرگز فتوا صادر نمی‌کند و این به‌خاطر تقوا، زهد و ورعی است که در ایشان وجود داشته است.

موضوع و صفت سومی که در ایشان هویداست و از کتاب استفاده می‌شود، مسئله امانت‌داری در کیفیت تفریع فروع است؛ هنگامی که فروع را تفریع می‌کند، اگر از خودش نباشد به خودش نسبت نمی‌دهد، بلکه می‌گوید دیگری این پدیده را پیدا کرده وبه او نسبتش می‌دهد، بعد از اینکه نسبت داد، بر آن استدلال می‌کند. این جنبه‌ای است که بین یک فقیه و بین خدای متعال وجود دارد. البته صفات دیگری وجود دارد که فرصت بیان آنها نیست.

رابطه یک فقیه با دیگر فقها: رابطه یک فقیه با فقهای دیگر چیست؟ نوعاً علما کتاب که می‌نویسند، مخصوصاً بعضی از قدما که نسخه‌ها دستشان می‌آید یا اینکه گاهی که انسان آن نشاط در خودش نمی‌بیند، کتابی را باز می‌کنی، مثل مفتاح الکرامه از دیگری حکایت را نقل می‌کند، بعد بدون اینکه مطلب حکایت شده را تقویت کند، نقد می‌کند. حضرت آیت الله وحید خراسانی، که ما مدت زیادی از درس ایشان استفاده کردیم، این جمله را می‌فرمودند: کلماتی که ما از بزرگان نقل می‌کنیم فکر نکنید اینها، عبارتی که نفی می‌کردند ضعیف است، اینها جوری عبارت را نفی کردند که مفروق‌عنه برای ایشان بود، لذا وظیفه من طلبه این است که این کلام را بگیرم، پرورش بدهم، توجیه‌ بکنم به‌گونه‌ای که طرف مقابل وقتی این کلام را می‌بیند، مشاهده بکند این کلام چه کلامی است. مرحوم علامه بهابادی این ویژگی را دارد، نسبت به امانت‌داری این‌گونه است که اگر از کتاب خودش پیدا شد، از کتاب خودش نقل می‎کند و اگر پیدا نشد، از کسانی نقل می‌کند که تقریباً برای او اطمینان دارد؛ پس امانت‌داری معیار و محوریت برای یک نویسنده است. دوم ادب در نقد است، کتاب صاحب جواهر را نگاه کنید، آنچنان تند می‌شود که طرف مقابل را بیسواد تلقی می‌کنید، اما حساب بکنید صاحب حدائق، هم قلمش بسیار روان است هم خودش از اخباری‌های معروف است، با این وجود نسبت به اصولی‌ها تعابیری که دارد خیلی مودبانه است. و حال اینکه در تاریخ آنچه مشاهده می‌کنیم مخصوصاً مرحوم استرآبادی و برخی دیگر تعابیری که دارند کمی زننده است. هنگامی که کتاب حاشیه ارشاد الاذهان را مطالعه می‌کنیم، من هیچ‌جا ندیدم وقتی نقد می‌کند و طرف مقابل را رد می‌کند، وی را توبیخ کند؛ نه فقط ایشان را توبیخ نمی‌کند، بلکه می‌گوید نظری ارزشمند است، ولی ادله‌ای که من برای این فرع آوردم نتوانسته این فرع را تثبیت کند. این شیوه گویای ادب در نقد است. تواضع در جواب نیز دارد. در بسیاری از جواب‌هایی که می‌دهد، به‌گونه‌ای جواب‌ها را بیان می‌کند که گویا اگر خود کسی که نقد شده هم حضور داشت قانع بشود. سرش تسلط ایشان است. مایه تأسف است که نه حاشیه بر قواعد علامه بهادبادی و نه حاشیه بر ادله‌اش و نه حاشیه بر استفتاش به دست ما نرسیده است. در این سفر اخیر خیلی تحقیق و بررسی کردیم، ولی به نتیجه نرسیدیم.

رابطه یک فقیه با مردم عوام: مورد سوم، ارتباط یک فقیه با مردم عوام است که چگونه باید باشد. ارتباط فقیه با مقلدش چگونه باید باشد. یکی مدارات و دوم مسئولیت‌پذیری. قضیه مدارا و مسئولیت‌پذیری به‌گونه‌ای در مرحوم علامه ملاعبدالله بهاآبادی وجود داشت؛ چه در رابطه با سلاطین و چه با غیرسلاطین رابطه درستی داشت، چون مجسمه ورع، تقوا و تفکر بود، لذا شاه طهماسب مدت‌ها اصرار می‌کرد که این فضیلت را به‌عنوان خصوصیت گرفتن عتبه یاد بگیرد، به نظر من قدرت کل نجف در دست ایشان بود، هم تولیت حرم علوی را داشت و هم قاضی بود و هم فرماندار بود، لذا بعد از اینکه قدرت نجف از دست ایرانی‌ها خارج و به دست عثمانی افتاد باز هم سرید دوم ایشان را نصب کرد. ایشان برخورد مداراتی و سلیم النفسی با شیعیان و سریدی‌ها و یهودیانی که در آن زمان بودند، داشتند. هنوز یهودی‌ها در نجف در بازار اماره بودند. تحقیقاتی که صورت گرفته در آن زمان بیش از سه هزار خانواده در نجف در منطقه شوش، دو هزار و چندی شیعه بودند، حدود هفتصد و چندی سنی بودند، صد و چندی یهودی بودند. علامه بهابادی با همه اینها برخورد مداراتی داشت. وقتی ما خصوصیات مقام معظم رهبری را ملاحظه می‌کنیم در جنبه‌های مختلف، همین‌گونه است. وقتی من خصوصیات ملاعبدالله را نگاه می‌کنم می‌بینم که عملاً ایشان توانست ولایت فقیه را در آن زمان پیاده بکند، به‌گونه‌ای که تمام اقشاری که در نجف بودند، بلکه ارتباطاتی که بین نجف و بین عتبه حسینیه و عباسیه بود، ایشان توانست بر همه‌جا نفوذ داشته باشد.‌ تواضع رفتاری، پرهیز از غرور، عشق و علاقه به مردم و خصوصیات دیگری در ایشان وجود داشت که اگر بخواهم تک تک توضیح بدهم به درازا می‌انجامد.

انواع استدلال در اخلاق کاربردی

 

 

حجت الاسلام دکتر محمدتقی اسلامی: در اینجا گزارشی از کار پژوهشی که انجام داده‌ام بیان می‌کنم. چند سال پیش آقای دکتر عبدی‌پور برگزاری کنگره ملاعبدالله مهابادی یزدی را به بنده اطلاع دادند و از من خواستند که مقاله‌ای برای این کنگره بنویسم. در آن زمان مشغول پژوهشی درباره انواع روش‌های استدلال در اخلاق کاربردی بودم. با توجه به آثاری که از علامه بهابادی در آن زمان در اختیار من بود، مقاله‌ای درباره انواع استدلال در اخلاق کاربردی نوشتم. البته با توجه به اینکه اکنون دسترسی بیشتری به آثار علامه بهابادی وجود دارد، اگر اکنون مقاله را می‌نوشتم، قطعا فنی‌تر بود و از غنای بیشتری برخوردار بود. با بررسی که کردم به این نتیجه رسیدم که در بحث انواع استدلال در اخلاق کاربردی فیلسوفان اخلاق معاصر مشکل دارند. در مورد استدلال اخلاقی، یک عده معتقد شدند به اینکه باید با یک روش قیاسی ـ که ما به روش برهانی تعبیر کنیم ـ یک نظریه‌ از نظریه‌های موجود را انتخاب کنیم، که درنتیجه آن نظریه همه مسائل اخلاقی را پوشش می‌دهد و هم می‌توانیم آن نظریه را بر انواع مصادیق و جزئیات مسائل اخلاقی که پیش می‌آید، تطبیق بدهیم. به این شیوه روش قیاس‌گرایی می‌گویند؛ البته منظورشان از قیاس، مطابق مثال‌هایی که می‌زنند بیشتر قیاس برهانی است. این شیوه در اخلاق با مشکلاتی مواجه می‌شود. تجربه هم نشان می‌دهد کسانی که مخالف هستند می‌گویند که گویا در اخلاق ما با یک عنصری مواجه هستیم و آن عنصر عبارت است از ایجاد حث و ایجاد انگیزش در عمل برای مخاطب. وقتی استدلال می‌کنیم صرفاً‌ نمی‌خواهیم بگوییم واقعیتی وجود دارد، گرچه اخلاق واقعیت دارد، هرچند می‌دانید که برخی فلاسفه اخلاق غربی با واقعیت داشتن مخالفند، ولی بسیاری با واقعیت داشتن اخلاق مخالف نیستند، ولی می‌گویند واقعیتش گویا از قبیل واقعیت سایر علوم به‌ویژه علوم طبیعی نیست که شما بتوانید این واقعیت را نشان بدهید و بعد بگویید براساس واقعیت استدلال چنین است. در مقابل بعضی‌ استقراگرا شدند. آنان می‌گویند ما باید مورد را بببینیم و براساس مورد بتوانیم استدلال کنیم، چون هر موردی با مورد دیگر متفاوت است. یک مثال خیلی ملموس آن چنین است؛ در اخلاق حرفه‌ای، حرفه پزشکی را مثال بزنید، پزشکان خیلی از اخلاق حرفه‌ای می‌گویند. آنان می‌گویند: اگر از وضعیت یک بیمار با تلفن برایمان گزارش کنند، یک نوع قضاوتی از بیماری او داریم و یک نوع دارو برای او تجویز می‌کنیم؛ اما هنگامی که بیمار را از نزدیک و حضوری مشاهده می‌کنیم، ممکن است قضاوتمان صدوهشتاد درجه متفاوت شود، چون تأثیر علائم بالینی بر قضاوت بسیار بالاست. در اخلاق نیز چنین چیزی می‌گویند، چون عواطف، هیجانات، احساسات، فرهنگ‌ها، آداب و رسوم و مانند آنها در خلقیات تأثیر می‌گذارد، البته مقدار این تأثیر به آن حدی نیست که بگوییم اخلاق نسبی است. شایان ذکر است که در بحث نسبیت، گاهی نسبیت مطلق گفته می‌شود که قطعاً باطل است، چون با پذیرش نسبیت مطلق در اخلاق، اساساً بحث و استدلال در اخلاق معنی ندارد، اما اگر نسبیت مطلق در اخلاق را که کنار بگذاریم، می‌گوییم بهر حال در اخلاق نسبیت خیلی جدی است، نه اینکه اخلاق همه‌اش نسبی باشد، یک مطلقاتی وجود دارد، ولی نسبیت‌ها در قضاوت اخلاقی خیلی اثر می‌گذارد، لذا عده‌ای گفتند اساساً ما قیاس را کنار بگذاریم و درنتیجه ضد قیاس و ضد نظریه شدند. اینها جزئی‌نگر و استقراگرا هستند و با به کار بردن هرگونه نظریه، به‌عنوان نظریه از بالا به پایین مخالف می‌باشند. اینها به اصطلاح از پایین به بالایی هستند. در میانه این دو دیدگاه، یک نظر میانه‌ای با عنوان اصل‌گرایی اخلاق وجود دارد. اصل‌گراهای اخلاقی می‌گویند نه ما می‌توانیم به روش قیاس‌گرایی اعتماد کنیم، چون در استدلال با شکست مواجه می‌شویم، و نه اینکه درست است بگوییم این‌قدر موارد اثر می‌گذارند که اصلاً مشابهتی بین مورد با مورد دیگر باقی نمی‌گذارد؛ این هم گرچه شما بگویید ما نسبی‌گرا نیستیم، ولی سر از نسبیت درخواهد آورد. ما باید یک روایتی را تحت عنوان موازنه متفکران میان اصول اخلاقی و اقتضائات مورد اتخاذ کنیم و بعد در اثر این موازنه متفکرانه به یک قضاوت یا یک استدلالی و یک جمع‌بندی می‌رسیم. اما وقتی نظریه نشد، مبنای این اصل چیست؟ این اصول را ما از کجا آوردیم. در فلسفه اخلاق و اخلاق کاربردی معاصر، اخلاق مشترک مطرح شده است. اخلاق مشترک عبارت است از یک سلسله اصول اولیه و مهم اخلاقی که میان همه ابنای بشری که متعهد به اخلاق هستند، گرچه ممکن است به اخلاق عمل نکنند، ولی تعهد اخلاقی را متوجه هستند و نسبت به آنها توافق وجود دارند. اما این توافق از کجا آمده، آن را دیگر نمی‌گویند. گویا می‌گویند مثل زبان است. ما زبان را از کجا آوردیم؟ ما به زبان‌های مختلف حرف می‌زنیم. یک نیازهایی و ضرورت‌هایی در زندگی بوده که ما را به این زبان رسانده است. اخلاق مشترکی‌ها می‌گویند اخلاق هم مثل زبان است. بشر در اثر ضرورت‌های زندگی یک سلسله اصولی را برای خودش قرار داده است، البته اینها اصولی نیست که جابجا فرق بکند، اینها دست‌کم در بین همه جوامع مشترک است. حالا معمولاً سکولارها جرأت نمی‌کنند بگویند زمان‌ها، چون متد آنها این است که زمان باید قابل آزمون باشد، چون آخرت را نتوانستند آزمون کنند، دیگر نمی‌گویند همه زمان‌ها، می‌گویند دست‌کم تا زمانی که ما بودیم هنوز هست. به نظر من رسید که این دیدگاه در اندیشه اسلامی یک مشابهی دارد و آن هم نظریه حکما و منطق‌دانان اسلامی در مشهوره خاص دانستن گزاره‌های اخلاقی است. بنابراین به نظرم رسید که ما می‌توانیم آن نظریه میانه (نظریه اصل‌گرایی) را با اندیشه حکما و منطق‌دانان اسلامی ضمیمه کنیم و برای آن یک مبنای معقول‌تر و پسندیده‌تر و قابل ارائه‌تری پیدا کنیم. بر همین اساس من به بررسی آثار مرحوم ملاعبدالله پرداختم. البته ایشان یک ویژگی دارد که به نظرم از همین مشی مشهوره خاص دانستن ایشان متمشی می‌شود. سیره‌هایی که ایشان دارد، بعضی از آنها را آقای هروی فرمودند. حدسم این است، شاید هم اشتباه کنم، روش آموزش و تحصیل ما و اینکه ما با چه متدی در زندگی علمی‌مان خیلی دست و پنجه نرم کنیم، روی اخلاقمان اثر می‌گذارد. کسانی که خیلی شیفته برهانند، همیشه یک ذهن خط کشیده دارند و دنبال این هستند که به یقین برسند، یقین به معنایی که به نظر خودش برسد، نه یقین بین‌الاذهانی. اینها معمولاً یک خلقیاتی دارند که من به آن می‌گویم خلق برهان‌زده و فکر می‌کنند همه‌جا باید با برهان جلو رفت. به نظر می‌رسد نباید این‌گونه بود، به قول یکی از اساتید ما در بحث صحیحی و اعمی، همه‌جا صحیحی نباشید، یک‌جا هم اعمی باشید. مدارا داشته باشید. گاهی من با شما مخالفم، مدارا می‌کنم. مدارا به این معنی که شما را تحمل می‌کنم. حالا دیر یا زود متوجه می‌شوید که این مدارایم احتمالاً حدودی دارد و این از باب جام زهری است  که می‌نوشم. اما گاهی من مدارا نمی‌کنم، به این معنا که یک احتمال خلافی هرچند ضعیف در اندیشه خودم می‌دهم، مثلاً من به نود رسیدم، یکی از دوستانم می‌آید نظر مخالف نظر من می‌دهد، اتفاقاً آن شخص از افاضل و بزرگان و اندیشمند است، بر این اساس من در نظرم تجدید نظر می‌کنم. من خودم در کلاس‌های درس گاهی دانشجویان یا طلبه‌هایی که تازه کارند، اشکالی را مطرح می‌کنند؛ من در آن می‌مانم نمی‌گویم سعی نمی‌کنم، جلسه فرهنگی ما خیلی مقبول نیست، بلکه می‌گویم تا حالا فکر می‌کردم آنچه که فکر می‌کردم درست است، ولی با اشکال شما یک سوال جدی در ذهن من ایجاد شد. اینها در اخلاق انسان هم اثر می‌گذارد. مثلاً شخصیتی مثل مرحوم آیت الله العظمی اراکی اعلی الله مقامه، وقتی می‌فرماید من در فقه از آقای خمینی خودم را اعلم می‌دانم، ولی تقلید از اعلم را جایز نمی‌دانم، ذهن برهان‌زده نمی‌تواند تقلید از اعلم را جایز نداند، بعد اعلم هم یکی بیشتر نیست و آن هم خود منم، این به تکثر رساله‌هایی که ما داریم منجر می‌شود. الان صدها رساله داریم. مقلدین حتی متدین و آدم‌های مذهبی می‌شناسم که فقط رساله را گرفته‌اند بدون اینکه آن را مطالعه کنند. مراجع متعدد یکی پس از دیگری از دنیا رفتند.

بنده پس از پذیرش نوشتن مقاله، به آثار مرحوم ملاعبدالله بهابادی مراجعه کردم، شواهدی در آثار ایشان یافتم. ایشان در حاشیه ملاعبدالله بعد از بحث مشهوره بودن گزاره‌های اخلاقی، استدلال اخباری را جدلی می‌داند. هدف از جدل رسیدن به واقع نیست، بلکه اغنا یا اسکات خصم است. در آنجا این را آوردند و ذکر کردند، ایشان معمولاً حاشیه‌ها که زدند حاشیه‌های توضیحی است، نه حاشیه‌های انتقادی. این شیوه نیز ناشی از خلق مشهوره خاصه است. بعد از متأخرین گلایه می‌کند که متأخرین در این بحث دچار اختصار مخل شدند. الحمد الله در این زمان با پژوهش‌هایی که در موضوع فلسفه اخلاق انجام شده و می‌شود، اگر آن مرحوم اکنون حضور داشتند، می‌دیدند بحث خیلی دامنه‌دار شده است، گرچه منطق‌دانان هنوز چیزی بحث نکردند، ولی اگر ما حکمت و فلسفه اخلاق را جزئش بگیریم، آنها در این بحث توضیحات مفصلی دارند، به‌ویژه اصل‌گراها که چگونه می‌شود، قائل به مشهوره خاصه بودن گزاره‌های اخلاقی باشیم، ولی از نسبیت‌گرایی اخلاقی هم سر در نیاوریم و اخلاق واقعیت هم داشته باشد. خلاصه من چند محسنات اخلاقی را اینجا فهرست کردم که به نظر خودم ناشی از ذهن مشهوره خاصه است، یکی آرامش و طمأنینه فکری که حاصل یک نحوه روشنفکری واقعی است. ما نباید زود به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری برسیم، یعنی نباید سریع از مقدماتی به نتیجه برسیم.

در همین رابطه یک داستانی از زندگانی مرحوم ملاعبدالله بهاآبادی نقل می‌کنم. مرحوم تنکابنی نوشته است: مرحوم بهابادی که از نجف به ایران مسافرت می‌کردند، سرشب به اصفهان می‌رسند، می‌گویند، زود از اینجا عبور کنیم، چون من با چشم باطن دیدم که بساط‌ها و سفره‌های شراب و میخوارگی در اینجا زیاد است و ممکن است عذاب نازل گردد که اگر عذاب نازل بشود تر و خشک نمی‌شناسد و بر ما هم نازل می‌شوند، پس زود جمع می‌کنند، بارها را می‌بندند و حرکت می‌کنند. کمی حرکت می‌کنند به نزدیک‌های سحر می‌رسد، آنگاه مرحوم بهابادی می‌گویند: بایستید بایستید نه عذاب نازل نمی‌شود. می‌گویند چرا؟ می‌گوید: چون من سجاده‌هایی را در این شهر پهن می‌بینم که مغشول خواندن نماز شب و عبادت خدا هستند؛ لذا عذاب نازل نمی‌شود. این داستان به ما یاد می‌دهد که زود قضاوت نکنیم. اگر در یک شهری میخوارگی بسیارند، ممکن است اهل تهجد بسیاری هم وجود داشته باشند، ذهن بازی داشته باشیم و با دیدن بعضی صحنه‌های زود قضاوت نکنیم.

از ویژگی‌های مرحوم علامه بهابادی انصاف در بحث علمی همراه با ذهنی که قدرت اغنا داشت. منقول است که فرمودند من اگر فرصت کنم می‌توانم فقه را از اول تا آخر دوباره به گونه‌ای بنویسم که هیچ‌کس چون‌وچرا نکند، یعنی با متد اغنایی، پرهیز از بهانه‌گیری‌های عقلانی به معنای برهان‌زدگی. افراد صحیحی هستند که همه‌جا می‌خواهند به ته‌اش برسند، شاهدش همین حاشیه نویسی‌هاست، ببینید بزرگواری که به اعتراف بسیاری از هم عصرانش، شاگردانش و سلفش از سرآمدان روزگار بوده، به اینکه حاشیه‌های توضیحی بر آثار بزرگان دیگر بنویسید اکتفا کرده است و حاشیه‌هایش انتقادی هم نیست. این از دو خصوصیت است؛ خصوصیت اول، قدرشناسی از زحمت علمی، و همدلی با دیگران، نه اینکه من یک خط‌کشی برای اشکال داشته باشم. یکی از اساتید می‌گفت من هر کتابی که می‌خوانم همان خط اول شروع به نقد آن می‌کنم. سبک تربیتی برهان‌زده، سبک تربیتی مشروعه خاصه است، نه فهم همدلانه. این بنده خدا زحمتی کشیده است، من سعی کنم با همین اشکالاتی که دارد، با وی همدلی نمایم. پس هرکه باشد، نه فقط بزرگان خودمان حتی اگر از بیگانه‌ای و کافر و مشرکی نوشته‌ای دیدید، اول ببیند می‌شود خوب از آب درآورد، اگر نشد، دست به قلم می‌شویم؛ هرچه گشتم هفتاد توجیه خواستم بکنم، هیچی پیدا نکردم، لذا حالا می‌نویسم.

خصوصیت دوم، به رسمیت شناختن فکر و خواسته توده مردم، و اینکه مهم دانستن اعتماد مردم. همین ویژگی باعث شد تولیت حرم امیر المومنین و خزانه‌داری آن حضرت به وی داده شود، که مردم برای چنین منصبی به وی اعتماد کردند. امروز سر خزانه‌داری عتبات چقدر دعواست.

آیت الله شیخ مصطفی هروی: هر علمی فی حد نفسه باید ارتباطی با علوم دیگر داشته باشد؛ اخلاق اصلاً زاییده فقه اخلاق است، اگر اخلاق نباشد فقه نیست، همان‌طور که گفته شد ما سه ارتباط داریم؛ ارتباطی با خدای متعال؛ ارتباطی با علما و ارتباطی نسبت به شیعیان. اخلاقی که امام خمینی می‌فرماید اول آن، حوزه تهذیب است. اگر توانستیم خودمان را آن‌گونه‌ای که لازمه یک مسلمان است در خودمان مجسمشان کنیم، بعد که وارد فقه می‌شویم می‌فهمیم فقه چه نام دارد؛ آن زمان که ما در نجف بودیم، وقتی طلبه‌ها لمعه را می‌خواندند یک نحوه‌ اجتهاد پیدا می‌کردند و خود را مجتهد می‌دانستند. وقتی دو تا اشکال کوچک می‌گرفتیم، عدم اجتهاد آنان معلوم می‌شد. نیز به آنها گفته می‌شد تحصیل کردی، ولی یادت رفته است که آن شب نماز شب را بخوانی. پس آن مقدار که برای تحصیل تلاش کردی برای تهذیب تلاش نکردی. پس در حقیقت‌ یکی از اساس‌نامه‌های فقه تهذیب است، بلکه به تعبیر بعضی از عارفین می‌فرمایند به اینکه می‌تواند تمام آنچه را که انسان برای خودش انسانیت ساخته از پایه و فقه هم از این خالی نیست.

 

  • علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی شخصیتی است که واقعاً برای ما مجهول می‌باشد. هنگامی که ما وارد این عرصه شدیم و صحبت‌ها تحقیقاتی صورت گرفت، من دو مرتبه به نجف و یک مرتب ترکیه رفتم، هیچ چیزی درباره تاریخ ایشان پیدا نکردیم، فقط در ترکیه اسنادی را توانستیم از دوره صفویه و دوره عثمانیه، یعنی دوران شاه طهماسب، شاه عباس و شاه اسماعیل پیدا کنیم. این اسناد باید مطالعه، تحقیق و تجزیه و تحلیل بشود تا بتوانیم ببینیم چه چیزهایی از آنها برداشت می‌کنیم. اما اینکه گاهی تناقضاتی در وجود ما هویدا می‌شود، شکی در آن نیست، هرگاه نقل قول‌هایی صورت می‌گیرد، طبق آنچه طرف مقابل از پدیده‌ها پیدا می‌کند رویش بررسی می‌کند. در این زمان با وجود دستگاه‌های ارتباط جمعی و اینترنت به‌راحتی می‌توان مطالبی را جستجو کرد و پیدا نمود؛ اما زمان‌ها پیشین چنین امکاناتی وجود نداشت؛ دانشمندی مانند صاحب مفتاح الکرامه یا صاحب جواهر چقدر امکانات و وسایل داشته که بتواند به صاحب هر دیدگاهی دسترسی پیدا بکند. مثلا صاحب جواهر، اجماع صاحب مفتاح الکرامه را گاهی اصلا قبول ندارند، این قبول نداشتن، معنایش این نیست ایشان در پژوهش کوتاهی کرده است، بلکه نظرش نسبت به پژوهشی است که نسبت به اجماع کرده است که با گذشت زمان و داشتن امکانات بیشتر به نبود اجماع پی برده است. پس تناقضی وجود ندارد، بلکه با گذشت زمان و داشتن امکانات جدید به مطالب و اقوال دسترسی پیدا می‌کنیم.

جمع‎بندی نشست

 

 

 

دکتر حسن عبدی‌پور: با توجه به یک سری ساختارهای که در دفتر تبلیغات و حوزه هست، دوستان گفتند موضوع را برای نشست ارائه بدهید. موضوعی که ما گفتیم ابعاد معرفتی و فکری علامه بهابادی بود. برای اینکه بتوان در یک جلسه موضوع را بررسی و جمع‌بندی کرد موضوع شاخصه‌های اخلاقی پیشنهاد گردید. شخصیت ملاعبدالله واقعاً یک شخصی جامعی است. محبوب تلاش ما ابتدا احیای آثار ایشان است. میراث شیعی باید احیا بشود. بیش از هشتاد و پنج درصد میراث شیعی دست نخورده است. چه کسی باید از اتهام تشیع صفوی که از وهابی‌ها به ما زده می‌شود، دفاع بکند؟ حوزه علمیه در این رابطه وظیفه دارد که بیان کند پایه‌گذار تشیع صفویه نیست، بلکه افرادی مانند علامه بهابادی است. برای تثبیت مکتب اهل بیت عالمان و گروه‌های مختلف تلاش کردند و زحمت کشیدند. ما در جلسه‌ای که در‌ بغداد داشتیم، آقایان پیشنهاد دادند که یک پروژه بزرگی شکل بگیرد که ما در بغداد حاضریم قرن به قرن آن را اجرا کنیم؛ اساتید تاریخ، فلسفه و کلام بغداد بیایند قرن به قرن و دهه به دهه درباره میراث شیعی و علمای شیعی بررسی و احیا کنیم. یکی از شخصیت‌ها علامه بهابادی است. باید توجه داشت که ما در شرایط کاهلی بر نگاه اسلامی هستیم. این مسائل احکام و فقه تنهای امروز نمی‌تواند مشکل ذهنی جوانان ما را حل کند. ما باید برگردیم همان کاری را انجام دهیم که ملاعبدالله در قرن دهم هجری انجام داد، همان قرن پرآشوبی، که در نیمه اولش عثمانی‌ها در شمال و ازبک‌ها در جنوب چه غوغا و شبهاتی ایجاد کردند، و تفکراتی مانند تفکرات تفکیری ترویج می‌کردند. امثال ملاعبدالله توانستند مقابل آنها بایستادند، برای اینکه بتوانیم مقال آنها بایستیم، باید بنیادهای معرفتی ما براساس دانش کلام ساخته بشود. ما اگر نتوانیم عقاید و باورهای نسل جدید را اصلاح کنیم، نخواهیم توانست آنان را در مقابل شبهات دشمنان بیمه کنیم. البته به احکام شرعی هم باید توجه کرد. امروز دانش کلام نسبت به گذشته شاید بیش از دویست یا دویست و پنجاه سال دچار ایستایی شده و بازسازی نشده و خودش را به روز نکرده است. بعضی از دوستان از واژه کلام عبور کردند و عنوان الهیات را مطرح کرده‌اند. الهیات در دانشگاه‌های اروپایی ده‌ها رشته خیلی ریز دارد، الهیات هم خودش یک مسئله است. اینها نشان می‌دهد که ما برای اینکه بگوییم تفکر بشری دارای غنای علمی است و توانایی اداره حکومت را دارد ـ ما مسئولیت اجرایی نداریم ـ در حوزه علمیه مسئولیت اول ما این است که باورهای مردم را تعمیق بدهیم، تثبیت بکنیم و به شبهات پاسخ بدهیم، این شبهات پاسخ داده نمی‌شود، مگر اینکه شما منابع وحیانی را از طریق علوم انسانی که البته برخی از آنها علوم انسانی اسلامی ـ اینها برساخته ذهن بشر است، یعنی اینها را خودمان درست می‌کنیم ـ بتوانیم آن منابع وحیانی را تبیین و تفسیر کنیم، اما چکار می‌کنیم که خود کلام ناتوان شده است، چون برخی استدلال‌ها در حوزه برای دانشگاهی بچگانه شده است؛ این نیازمند است که در حوزه علیمه، علوم عقلی و کلام را جدی بگیریم. یکی از اهداف تشکیل این جلسه آن است که بتوانیم درگیری ذهنی و فکری ایجاد کنیم و از نظرات آقایان استفاده بکنیم، ما از شما می‌خواهیم، به سهم خودتان تلاش کنید؛ اگر استاد دانشگاه هستید موضوعات کنگره ملاعبدالله را به دانشجوهای دکتری بدهید، یا در سفارش مقالات هست به ما کمک کنید یا اگر برایاتان امکان دارد برای ما جلسات علمی تشکیل بدهید و ما برایتان بستر را فراهم می‌کنیم، غرض اینکه ما باید سرمایه‌های خودمان را احیا کنیم.

ملاعبدالله در تشکیل مدرسه عقلی اصفهان تأثیرگذار بود او از کسانی بود که با تفکر عقلی و استدلال‌ همراه بود و نیز انقلاب اسلامی را مدیون تلاش‌های او هستیم. ایشان توانستند مدرسه کلام جدلی شیراز را در اصفهان به یک کلام استدلالی تبدیل کنند. بعد با یک واسطه ملاصدرا پرورش بدهد. مستندات ما در اندیشکده کم است ما پروژه‌ای دادیم در اندیشه سیاسی تا اندیشه سیاسی ملاعبدالله، داده‌ها و تقاضاهای علمیش کم است اما خودشان می‌گویند. کارهایی که ایشان کردند، باز کم نیست. ایشان متولی حرم نجف بودند که آن سند دارد، ایشان استاد شیخ بها بوده و استاد منطق بوده است؛ منطقی که بسیار تأثیرگذار در اجتهاد و همه علوم است؛ منطقی که درست اندیشیدن را به ما یاد می‌دهد. چهارصد سال کتاب حاشیه، کتاب درسی بوده و‌ تدریس می‌شود. ایشان سی حاشیه در حوزه فقه، در کلام، در بحث‌های ادبیات و حتی در نجوم  دارد.‌ دوستان هرکدام در حوزه فلسفه یا اخلاق یک رشته را انتخاب کنیم و در رشته خودمان تخصص پیدا کنیم تا بتوانیم متناسب با نیاز روز پاسخ‌گو باشیم. ملاعبدالله می‌دانست دارد فقیه می‌شود، اما در یک رشته تمرکز کرد، چون نیاز زمان خودش را آن می‌دانست، کاش شخصیتی مانند آیت الله سبحانی روی حوزه علوم عقلی که این نیاز جامعه است، تمرکز کرده بود. لازم است که بتوانیم یک حوزه جامع توانمند ایجاد کنیم. اکنون در حوزه نجف ادبیات ضعیف و علوم عقلی ضعیف است. قم باید باز تولید و بازسازی کند و همه دوستان در هر رشته تخصصی که می‌توانند به سهم خودشان به کنگره ما هم کمک می‌کنند.

 

[1] . رئیس اداره امور تبلیغ نخبگان معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

[2] . این عبارت منسوب به علامه یزدی می باشد. مرحوم علامه ملاعبدالله بهابادی در هر حوزه علمی مقدمه‌ای که شروع می‌کند، متناسب با همان علمی است که ‌می‌خواهد درباره آن، مطلبی بنویسد.

[3] . در نیم اول قرن دهم عثمانی‌ها و ازبک‌ها با راه‌اندازی جریان‌های تکفیر به مقابله با شیعیان پرداختند؛ اما علامه در مقابل این روش غیر علمی و اخلاقی فرهنگ نقد را نهادینه کرد.

[4] . بسیاری از بزرگان فقه شیعه بر ارشاد الاذهان حاشیه دارند، مانند فخرالمحققین، محقق ثانی، علامه بحرانی، فاضل تونی، شیخ انصاری، صاحب معالم و... آقابزرگ تهرانی در الذریعه تا حدود سی و هشت حاشیه بر ارشاد الاذهان ذکر کرده است.

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP