باسمه تعالی

نشست علمی با موضوع: بررسی آراء و دیدگاه‌های علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

به میزبانی رادیو فرهنگ، برنامه سوفیا

با حضور: دکتر حسن عبدی‌پور 

 

جناب آقای دکتر عبدی‌پور، عرض سلام دارم. برنامه‌ ما درباره علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی است. جناب‌عالی از شخصیت‌های مؤثری هستید که سال‌ها در این حوزه فعال می‌باشید و نشست‌ها، دیدارها و جلساتی در تهران، قم، مشهد و اصفهان پیرامون این موضوع داشته‌اید. یکی از برنامه‌هایی که در این باره قرار است برگزار گردد، همایش بین‌المللی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی است. برای ما ضرورت این همایش را توضیح بفرمایید که چه ضرورت‌هایی موجب گردید که به اندیشه برگزاری چنین همایشی بپردازید و این شخصیت را بازخوانی و معاصرسازی کنید؟

دکتر عبدی‌پور:

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای در سفری که سال 1386 به استان یزد داشتند در جمع علما و روحانیون یزد از اندیشمندان، فقها و علمای استان یزد یاد کردند و در ضمن از علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی به‌خصوص یاد کردند و ایشان نکاتی را درباره شخصیت علامه مطرح کردند که تا آن زمان حتی برای طلاب و فضلا نیز ناشناخته بود. ایشان سخنانی به این مضمون فرمودند: ملاعبدالله فقط یک عالمی نبوده است که به امور درس و بحث و علمی بپردازد، بلکه یک شخصیتی بود که امتداد اجتماعی پیدا کرده و در صحنه‌ سیاسی - اجتماعی در قرن دهم حضور داشت. در حقیقت علامه بهابادی در طراز انقلاب اسلامی و شخصیت جامعی برای ساخت تمدن نوین اسلامی و گام دوم انقلاب اسلامی است که می‌تواند به ما سوخت تمدنی دهد و یک الگوی مناسبی باشد.

در میان فقها، علما و عرفای بزرگی که از صدر اسلام تا کنون شناخته شده‌اند، چهره‌های درخشانی وجود دارند که تلالؤ و سیطره شهرت آنها، بر زبان خواص و عوام است. در میان این چهره‌های درخشان نیز افراد معدودی هستند که به جهت نمود برخی برجستگی‌های که دارند، گوی سبقت را از هم‌یاران خویش ربوده‌اند.

علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی در قرن دهم هجری قمری و در عصر دولت صفویه از معدود علمایی است که شهرت نام او به یک شهر و کشور خلاصه نمی‌شود، بلکه کشورهای اسلامی و غیراسلامی نیز او را می‌شناسند. یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین علل این شناخت و شهرت را می‌توان در همه‌جانبه‌بودن و شخصیت جامع آن بزرگوار دانست. دبیرخانه کنگره علامه تلاش می‌نماید که ابعاد ناشناخته این عالم جهان اسلام را معرفی نماید.

       یعنی از دیدگاه شما علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی دارای اندیشه‌ی تمدن‌ساز است؟

دقیقاً همین‌طور است. حکیم ملاعبدالله بهابادی یزدی دارای اندیشه‌ی تمدن‌ساز بود. اگر ما بخواهیم حکیم ملاعبدالله بهابادی یزدی را بشناسیم، باید به بازخوانی قرن دهم هجری قمری برگردیم. در این قرن موقعیت‌های چهارگانه‌ای به چشم می‌خورد، چه تحولات سیاسی که در ساختار حکومت به‌وجود آمد و یک حکومت شیعی شکل گرفت و چگونه از آن ناامنی داخلی و بحران‌هایی که داشتیم به یک حکومت واحد، مستقل و پرقدرتی رسیدیم، چه شد با آن جایگاه و قدرت و باورهایی که قزلباش‌ها داشتند از صحنه سیاسی و فرهنگی و اعتقادی کنار گذاشته شدند و حکما و فقها جای آنها را گرفتند و چگونه آن تهدیداتی که ما از ناحیه‌ی عثمانی‌ها و ازبک‌ها داشتیم بی‌اثر شد و چرا جریان‌های اخباری‌گری در اوایل دولت صفوی منزوی بودند با چه راهبردی در مواجهه‌ای که با غرب و تبشیری‌ها  پیروز شدیم؟ بی‌تردید حضور حکما و فقها در دستگاه حکومت صفوی ایران را از این همه بحران عبور داد و ساخت یک تمدن را رقم زد و ما تا الان هم از آن سوخت تمدنی و آن معماری که مرحوم کرکی، علامه یزدی و شخصیت‌های بزرگی که در آن دوران رقم زدند استفاده می‌کنیم.

قرن دهم، تاریخ دولت صفویه، تاریخ حکومت تشیع و تاریخ طلایی همکاری حکما با فقها برای تثبیت مکتب اهل بیت است.

بنده معتقدم که در نیمه‌ی اول دولت صفوی این همگرایی حکما با فقها در واقع یک اسلام شیعی با رویکرد عقلی و نقلی شکل گرفت و موجب شد یک جهش بسیار بزرگی در ساخت تمدنی صورت گیرد.

 

       آقای دکتر، یکی از ویژگی‌های علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی - آن‌طور که من مروری داشتم - این است که یک اندیشه‌ی بازی داشتند، یعنی یک گشودگی و وسعت نظر در این شخصیت وجود داشته است که از جمله مصادیقش در زمانی که خصوصاً در عتبات عالیات و در نجف اشرف تولیت حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) را داشتند یک همدلی بین دولت‌ها و مذاهب ایجاد می‌کردند و یا مراودات علمی با اهل تسنن داشتند. از این جهت می‌توان گفت که یک حکمرانی حکیمانه‌ای در ذهن ایشان وجود داشته است. از این زاویه می‌توان گفت که یکی از کاربردهای این شخصیت در حوزه‌ی حکمرانی همین نگاه جامع به ادیان، مذاهب و سلایقی است که ممکن است مخالف یک‌دیگر باشند، ولی این اشتراکات را جمع کند که اخلاق‌مداری و تعامل با ادیان است. آیا این ابعاد هم در این کنگره‌ی جهانی مورد توجه قرار می‌گیرد؟

قطعاً این ابعاد در این گنگره مورد توجه است. دانش علوم انسانی و حتی علوم اسلامی دانش‌های برساخته‌ی بشری‌اند. ما نمی‌توانیم بگوییم مثلاً منطق، مسیحی، یهودی، سنّی یا شیعی است، دانش منطق یک علم و یک مکانیزم برای درست اندیشه‌کردن است و همه به آن نیاز دارند. یکی از بزرگ‌ترین کارهای علامه ملاعبدالله بهابادی مسئله‌ی تمرکز و تأکید او بر دانش منطق است که به جامعه‌ی خودش بگوید که این منطق فقط برای فلسفه نیست، این منطق برای علوم اجتماعی، علوم سیاسی و فرهنگ و تربیت نیز است، یعنی وقتی شما منطق داشته باشید می‌توانید این منطق را هم به حکمرانی ببرید، هم به تعامل با ادیان ببرید، هم به بحث گفتگوهای فرهنگی ببرید. منطق راه رسیدن به حقیقت است.

 این‌طور نیست که ما بگوییم دیگران هیچ حرفی از حقیقت نزده‌اند، بله، همه دنبال کشف حقیقت هستند  و اگر دیگران نیز از ابزار منطق استفاده کنند، می‌تواند به حقیقت برسند. ما که پیرو مکتب اهل بیت و مدرسه‌ امام صادق(ع) هستیم، باید با تمام اطراف خودمان گفتگو کنیم، مباحثات علمی داشته باشیم و به عقائد دیگران احترام بگذاریم. اما از مسیر حق خارج نشویم و تفکر منطقی صحیح را پاسداری کنیم. علامه بهابادی مانند ملاصدرا معتقد بود که حکمت دینی (حکمت شیعی و مذهب شیعه اثنای عشری) دارای دو وجه است یکی موسوم به شریعت یا ظاهر و دیگری حقیقت یا باطن. عرفان یا حکمت شیعی عبارت از معرفتی است که انسان را واقف به حقیقت مذهب شیعه می‌نماید. امام کاظم علیه السّلام فرمودند:

إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَهً وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَاَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبیاءُ وَ الاَئِمَّهُ، وَ اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ؛ خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» اندیشه‌هاست.[1]

امام موسی صدر ـ که در لبنان مورد تکریم همه لبنانی ها بودند ـ چرا موفق بودند؟ چون در آنجا با طوایف، ادیان و مذاهب مختلف مواجه بودند و معروف است که می‌گفتند اگر ما چنین بستری نداشتیم، باید چنین پایلوتی را می‌ساختیم و لبنان در واقع یک بستر مناسبی است که اگر یک عالم شیعی در آنجا موفق باشد، حتماً در گستره‌ی بین‌المللی و جهانی هم موفق خواهد بود. ما مدعی هستیم که مکتب تشیع مکتبی است که زمینه‌ساز حکومت امام عصر است؛ لذا شخصیت‌هایی مثل ملاعبدالله بهابادی هنگامی که در نجف اشرف حضور دارند، هم حقوق یهودیان را رعایت می‌کنند ـ که در آن زمان بیش از 100 خانوار یهودی در نجف اشرف وجود داشته است ـ هم حقوق اهل سنت را رعایت می‌کنند، هم حقوق زنان را برای زیارت رعایت می‌کنند و یک اوقات خاصی را برای زیارت به زنان اختصاص می‌دهند و هم با دولت صفوی تعامل سازنده دارد و نیز هنگامی که دولت عثمانی بر عتبات و عراق عرب و عجم سلطه پیدا می‌کنند، باز می‌بینید که ملاعبدالله را تنفیذ می‌کنند، چون حکیم بود و یک حکمرانی عادلانه‌ای را رقم زد. ما باید به دنبال شناسانی و معرفی این شخصیت‌ها باشیم، چنین شخصیت‌هایی گمشده‌های ما هستند و این ستارگان درخشان می‌توانند راهنمای ما در حوزه‌ تمدنی باشند. ما جریان‌های عقل‌بسندگی را به تنهایی کافی نمی‌بینیم، جریان‌های نقل‌بسندگی را هم به تنهایی کافی نمی‌بینیم. جریان‌هایی که عقل و نقل را در کنار هم قرار دهند و یک رویکرد اعتدالی را به ما بدهند، حتماً به توسعه‌ی فرهنگ و دانش و علوم انسانی کمک می‌کنند و سبب می‌شود تا به باطن شریعت راه پیدا کنیم.       

آقای عبدی‌پور، سؤالی که من قبلاً خدمت شما اشاره کردم، از هر منظری که خودتان خواستید توضیح بفرمایید. با گفتگویی که تا اینجا داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که علامه ملاعبدالله بهابادی آن‌گونه که شایسته است معرفی نشده و شناخته شده نیست، برای امثال من شاید این سؤال پیش آید که ما در ایران انجمن منطق داریم، که برای خودش اهداف، رسالت و راهبردهایی دارد. این انجمن تا کنون چقدر توانسته است شخصیتی مثل علامه بهابادی را بشناساند و یا مورد بهره‌برداری قرار دهد؟ آیا اساساً این انجمن توانسته این کار را بکند؟ یعنی با نظر به وظایف ذاتی که دارد، این کار را کرده است یا اساساً به این شخصیت نپرداخته‌ و یا اصلاً ضرورت ندیده‌ که بپردازند؟

حقیقت این است دوستان ما که در برخی محافل مثل انجمن‌ها هستند، خیلی تحت تأثیر فرهنگ غرب یا علوم انسانی غربی هستند و خیلی با ظرفیت‌های مکتب اهل بیت(ع)، با علوم و منابع وحیانی، با میراث گذشته‌ی ما آشنایی ندارند و آثار این‌ها را مطالعه نکرده‌اند. ما قبول داریم که این میراث نیازمند بازنگری و بازخوانی و به‌روز کردن است. یعنی حتماً این دانش‌ها باید خودشان را بازتعریف کنند و با یک ادبیات علمی بتوانند پاسخگوی نیاز انسان معاصرباشند.

در غرب یک تمدنی براساس نظام ليبراليسم شکل گرفته و در این تمدن هر چیزی در جای خودش تعریف شده است، یعنی برنامه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی براساس مبانی لیبرالیستی است؛ اما در نظام اسلامی متأسفانه به‌خاطر این‌که بسیاری از عناصر فرهنگی - علمی و دانشگاهی ما متأثر از فرهنگی غربی است، بیشتر گرته‌برداری و کپی‌پردازی کرده‌ایم، یعنی خیلی براساس منابع وحیانی و مکتب اهل بیت(ع) و میراث شیعی ما نبوده است. این یک ضعف بزرگ است که به‌خاطر عدم‌شناخت است و ما نمی‌خواهیم کسی را متهم کنیم، اما اگر واقعاً یک بازگشتی شود و ما به میراث خودمان برگردیم و مثلاً به دوران ملاعبدالله‌ها برگردیم که چگونه براساس مبانی اسلامی  به تولید دانش و خدمات اجتماعی می‌پرداختند، نمادهای فرهنگی دارای ارزش دینی بودند، شهرسازی، مراکز فرهنگی و اقتصادی دارای مبانی دینی و ارزشی بودند و یک هماهنگی بین عنصار مادی و معنوی و ارزشی وجود داشت و اینکه که چطور ملاعبدالله شاگردانی در سطح شیخ بهایی تربیت می‌کند که هرچه شما از جهت نمود مادی تمدنی در اصفهان و مشهد نگاه کنید، آثار شیخ بهایی هویدا است. و خود علامه نیز در نجف اشرف و تولیت حرم امیرالمومنین خدمات اجتماعی، علمی، امنیتی و فرهنگی را انجام دادند که دوره ایشان یک دوره طلایی منحصربه‌فرد است.

بنابراین ما یک‌سری انسان‌هایی داشتیم که فیلسوف و حکیم بودند و ممکن است که منابع اطلاعاتی و دیتاهای بزرگی باشند، اما مشکل ما در این چند دهه این است که اندیشه‌ورز و افرادی که بتوانند مسئله‌های موجود ما را حل کنند، مسئله‌های آینده ما را پیش‌بینی کنند نداریم. الان در این چند دهه‌ی اخیر بحران‌هایی در کشور به‌جود آمد، کدام فیلسوف ما آنها را پیش‌بینی کرده است؟ این همه نظام جمهوری اسلامی برای علوم انسانی در حوزه و دانشگاه هزینه می‌کند، چرا مسئله‌های ما در کف خیابان و میدان حل نمی‌شود؟ چون به فلسفه به‌صورت کاربردی نگاه نکرده‌ایم.

ملاعبدالله توانست فلسفه را از حالت انتزاعی خارج کند و آن را به یک چهره‌ واقعی تبدیل کند. ایشان خودش را در صحنه و میدان قرار داد و همان آرمان‌شهری که ارسطوها و افلاطون‌ها دنبال آن بودند، ایشان توانستند در یک بخش‌هایی محقق کنند. ایشان هم‌مباحثه‌ی مقدس اردبیلی بودند و این دو نفر از فارغ‌التحصیلان مدرسه و مکتب شیراز بودند که بعد به اصفهان آمدند و به نجف رفتند. هنگامی‌که ایشان در حوزه‌ نجف در کنار مقدس اردبیلی قرار گرفتند، توانستند حوزه‌ نجف را از آن حالت رکود خارج کنند و به آن رونق بدهند و در نجف اشرف یک فضای جدیدی را هم در مدارس و هم در مسئله‌ی اقتصاد و فرهنگ ایجاد کنند. این، تأثیرگذاری دانش است. این همه ما برای منطق و فلسفه هزینه کنیم، اگر این سازه‌ی بسیار بزرگ نتواند مسئله‌های ما را حل کند به چه دردی می‌خورد؟ ما نیاز داریم که فیلسوفان ما اندیشه‌ورزی کنند و این راهی ندارد جز ایجاد تحول در فلسفه و سایر دانش‌های انسانی و اسلامی؛ یعنی باید در مقابل نظام لیبرالی غربی، پارادایم داشته باشیم و بتوانیم نظام‌سازی کنیم و تمدن نوین را رقم بزنیم. خود انسان غربی از این تفکر و فرهنگ که انسان را تبدیل به شیء و رباط کرده خسته شده است. انسانی که دچار بحران‌های مختلفی شده است، کانون خانواده‌ای که در غرب متلاشی شده و به‌شدت احساس خلاء معنویت می‌کنند. کافی است اربعین را ببینید، وقتی این‌ها می‌آیند و در واقع می‌توان گفت که در برابر یک ابَراتفاق فرهنگی قرار می‌گیرند که چهره‌ی واقعی تشیع هم آنجا است، می‌بینید که یک تجربه‌هایی را به‌دست می‌آورند که هیچ‌گاه در غرب وجود نداشته است.

ما باید با توجه به بُعد مادی و معنوی، این حکمت متعالی را در جامعه‌ خودمان زنده کنیم.

یادکرد انجمن منطق از این جهت بود که این انتقاد را متوجه آن کنیم که این غفلت‌ها از محافل علمی آکادمیک دولتی و خصوصی و یا هر جای دیگر پذیرفته نیست که پس از گذشت پنج دهه از نظام جمهوری اسلامی ما باید تازه بزرگ‌ترین شخصیت‌هایمان تاریخ‌مان را بشناسیم.

باید توجه داشت ملاعبدالله بهابادی اولین اندیشمند شیعی است که حاشیه به یک متن اندیشمند سنّی می‌زند و آن حاشیه کتاب درسی می‌شود، و به‌خاطر رعایت نکات آکادمیکی و درسی که یک کتاب درسی باید داشته باشد و این کتاب هم‌چنان در حوزه‌های شبه‌قاره‌ و حتی در مناطق اهل سنت تدریس می‌شود و این‌که ایشان مرتب بر آثار اهل سنت حاشیه می‌زد، این یک دیپلماسی فرهنگی ایجاد می‌کند.

اگر ملاعبدالله بهابادی فقط یک اثر می‌داشت و این منطق بود که توانست نزدیک به 500 سال کتاب درسی باشد، شایسته‌ی تکریم و بزرگداشت بود و شایسته‌ بود نام ایشان در یونسکو به عنوان یک عالم شیعی ثبت شود که توانسته کتاب درسی بنویسد که که منطق مظفر هم نمی‌توانند خلاء آن را پر کند. این از افتخارات ایران اسلامی است. می‌دانید که اکثر حکمای جهان اسلام، ایرانی بودند. ما باید این توان علمی و فرهنگی را در سطح جهانی نشان دهیم. تا دیگران به سراغ این‌ها نیامده‌اند و این‌ها را به اسم خودشان ثبت و ضبط نکرده‌اند، ما باید این چهره‌ها را برجسته کنیم. ما باید حتماً به تاریخ و تراث‌مان برگردیم تا نسل جدید را با این شخصیت‌ها بیشتر آشنا کنیم، اما دانشگاهیان و حوزویان وظیفه‌ مضاعفی دارند که از این چهره‌ها الگوبرداری کنند.

ملاعبدالله بهابادی مؤسس یا صاحب مکتب جدید در فلسفه در قرن دهم نبودند. علم کلام در قرن دهم یک کلام فلسفی بود و مدرسه‌ شیراز هم مشائی و هم اشراقی بود و در خیلی اوقات تلفیقی وجود داشت و ملاعبدالله بهابادی ازجمله کسانی بود که در تبیین علوم عقلی مدرسه شیراز سهم بزرگی را داشت. البته کم‌لطفی‌هایی هم به این مدرسه شد و این مدرسه به خاطر جریان قزلباشان و تفکرات اخباری مورد بی‌مهری قرار گرفت و مرحوم کرکی هم بعداً از این برخوردهایی که نسبت به غیاث‌الدین دشتکی و طیف جریان مکتب شیراز شد، پشیمان شدند.

 حقیقت این است که گسترش و انتقال علوم عقلی توسط ملاعبدالله و مقدس اردبیلی به عراق صورت گرفت. این مکتب فکری و میراث فلسفی - کلامی از شیراز به اصفهان و از اصفهان به نجف رفت. این مطلب یک نکته مهمی است.

مطلب دوم این‌که چون ما الان در مسیر احیاء هستیم دقیقاً نمی‌توانیم بگوییم که ملاعبدالله در حوزه‌ی فلسفی یا کلامی چه نوآوری‌هایی داشته است. ان‌شاءالله این کارها باید احیاء شود تا بعد بتوانیم بگوییم ملاعبدالله چه نقشی داشته است. چون ملاعبدالله فرهنگ حاشیه‌نویسی و نقد بر آثار دیگران را داشته است، حتماً دیدگاه‌ها و آثار ایشان پر از نکات ارزنده‌ای است و بعضاً ممکن است نوآوری‌های فوق‌العاده‌ای داشته باشد.

درباره کنگره عرض می‌کنم که ما برنامه‌های کنگره را در سه سطح تدوین کردیم؛ یکی در سطح استانی که برای استان یزد یک بسته‌ی فرهنگی تهیه کردیم، چه برای کودکان، چه برای نوجوانان و چه برای بزرگسالان. مثلاً یک انیمیشنی ساخته شده، کتاب داستانی تدوین شده، اشعار را هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان و نوجوانان داریم که با این شخصیت آشنا شوند. جشنواره‌ی شعری تعریف شده است.

آیا مواردی که ذکر شد در حال برگزاری است؟

بله، برخی از موارد انجام شده است. ما در سال گذشته جلسه‌ای در استان یزد داشتیم که تمام شعرا و نویسندگان حضور داشتند و همان‌جا هم یکی از معلمان فلسفه به من فرمود: چه باید کرد که این فلسفه آسان شود؟ من عرض کردم: باید یک مقداری زبان فلسفه را ساده کنیم. یعنی در واقع وقتی مثل منطق فرهنگ‌سازی شود و شما آن پیام‌های فلسفی را در قالب‌های مختلف ادبی، شعری، فیلم و سینما بیاوریم، همین چیزی که در غرب وجود دارد، ما باید زبان فلسفه را به یک زبان عمومی تبدیل کنیم که قابل فهم باشد.

چقدر جنبه‌های علمی این نشست‌ها برجسته است؟

می‌توان گفت تقریباً تمام نشست‌های ما صددرصد نشست‌های تخصصی است؛ یعنی ما در هر حوزه‌ای سعی کرده‌ایم که دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و مؤسسات مربوطه را به‌کار بگیریم، مثلاً ما در سفری که اخیراً به مشهد مقدس داشتیم، آن رویکرد منطقی علامه یا اندیشه‌ی منطق ایشان را در بنیاد پژوهش‌های آستان‌قدس برگزار کردیم که خود آقای قراملکی که بیش از بیست سال است که بر حوزه‌ی منطق متمرکز هستند، صحبت کردند، بزرگان دیگر مثل آقای دکتر دقیقی و آقای دکتر جامع‌بزرگی و آقای اسد علیزاده و دیگرانی که در مشهد مقدس حضور داشتند، افراد متخصصی که روی نسخه‌ها دارند کار می‌کنند در آن نشست اطلاعات مفیدی را درباره کتاب مشهور علامه و چند رساله‌ای بیان کردند که متأسفانه تا کنون احیاء نشده است و کنگره برای اولین بار رساله‌های دیگر منطقی علامه را مشغول احیاء است. در حوزه‌ی تمدن هم سعی می‌کنیم از ظرفیت‌های تمدنی استفاده کنیم.

شایان توجه است که متأسفانه ما در حوزه‌ی صفوی‌شناسی دچار کم‌کاری هستیم. من در مؤسسه‌ی تاریخ معاصر، که آقای دکتر موسی حقانی آنجا هستند، گفتم که شما تاریخ معاصر را از چه زمانی می‌دانید؟ گفتند: صفوی. گفتم: چرا از قاجار شروع کردید؟ گفتند: به خاطر کمبود. گفتم: ما باید بگردیم و تمام اسناد و مدارک را از خارج از کشور تهیه کنیم و در اینجا قرار دهیم. الان ما متهم به شیعه‌ی صفوی هستیم و نمی‌توانیم به درستی دفاع کنیم. چرا باید این‌طور باشد. ما قطب صفویه در اصفهان و شیراز داریم، اما وقتی به سراغ این‌ها می‌رویم می‌بینیم که منابع این‌ها منابع دست دوم است و یا کسانی درباره صفویه نوشته‌اند که نقد به صفویه داشته‌اند و یا صفویه را نشناخته‌اند. این نکته‌ بسیار مهمی است و در محافل علمی خیلی مورد توجه قرار می‌گیرد و ما را منسوب به آن بخشی می‌کنند که مورد نقد دوران صفویه است و ما نمی‌توانیم منابع دقیقی در این زمینه‌ها ارائه دهیم.

آیا در این نشست‌های علمی در حوزه‌ی اجرائیات هم بحث می‌شود؟ و آیا کاربردی‌کردن این نکاتی که فرمودید مورد توجه است؟

بله، در همین نشست اخیر در مشهد و آستان‌قدس و بنیاد پژوهش‌ها، یک پیشنهادی مطرح شد که آقای دکتر جامع‌بزرگی هم گفتند که من متولی کار می‌شوم، بستن یک کتاب منطقی است که بتوانیم برای عموم مردم تدوین کنیم. یعنی ما باید بسته‌های مختلفی را برای عموم مردم داشته باشیم، زبان منطق را ساده کنیم، زبان فلسفه را آسان کنیم، باید دستگاه‌های فرهنگی ما پشت‌صحنه‌ی فلسفی - کلامی و منطقی داشته باشند. این هنر چندگانه را به خدمت بگیریم. پس یکی از مصادیق کاربردی‌کردن است و ما داریم این دستگاه‌ها را به خدمت می‌گیریم که در این زمینه‌ها وارد شوند. همان‌طور که غرب با ساخت فیلم‌ها این کار را می‌کند و که در آنها تفکرات فلسفی وجود دارد و یا بعضاً موضوع آنها بحث‌های آخرالزمانی اندیشه‌ی کلامی است، این هزاره‌شناسی، مباحث اسکاتولوژی یا فرجام شناسی همه‌ی این‌ها در واقع یک پشتوانه‌ی کلامی، اعتقادی و ایدئولوژی دارد. اما متأسفانه دستگاه رسانه‌ی ملی ما چند فیلسوف دارد که در مورد آن فکر و اندیشه‌ورزی کنند؟ نگرانی‌های ما در واقع این است که باید این ظرفیت‌های دانشی را پیوست دهیم و به دستگاه‌های فرهنگی انضمام دهیم.

در پایان یک سؤالی دارم که اگر پاسخ کوتاه بدهید سپاس‌گزارم. درباره محل دفن ملاعبدالله بهابادی روایات متعددی هست، آیا دقیقاً برای شما احراز شده که محل دفن ایشان کجاست؟

بله، صددرصد. در تمام منابع تراجم‌نگاری گفته شده است که ایشان در صحن رواق نجف اشرف مدفون هستند و بنده یک تحقیقی کرده‌ام ک در سایت هم موجود است که ایشان در همان محلی که عضدالدوله‌ی دیلمی دفن است، در مقابل قبر ایشان در بالا دفن هستند. چون ایشان یک شخصیت رسمی بودند، جایگاه ایشان هم جایگاه خاصی بوده است، اما آنچه که در بهاباد مشهور است، یک مقبره‌ای است، حالا معلوم نیست که از نوادگان ایشان و یا چه کسی بوده است، معروف است و محلی برای برگزاری دعا و مراسم دعای کمیل و این‌ها است.

ممکن است سوال شود که چرا ما باید به معرفی حکیمانی مانند علامه بهابادی یزدی بپردازیم؟

پاسخ این است که ما با معرفی این دانشمندان می‌خواهیم به ساخت تمدن شیعی و توسعه علوم انسانی و پیشرفت کشور کمک کنیم.

 

 

 

[1] . کلینی، اصول کافی، ج1، ص16.

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP