چکیدهای از سخنان دکتر روح الله مدامی،[1] در برنامه: بررسی آراء و نظریات علامه بهابایی یزدی
به میزبانی رادیو فرهنگ، برنامه سوفیا:
یکی از شخصیتهای بزرگ جامعهی ایران جناب ملانجمالدین عبدالله بن شهابالدین حسین بهابادی یزدی مشهور به بهابادی هستند. بیشترین شهرت ایشان بهخاطر حاشیهای است که بر منطق تفتازانی نوشتهاند و این جایگاه برای اهالی علم منطق بهویژه و اهالی علم حکمت و فلسفه آشنا است. ایشان شخصیتی حکیم و ادیب. گاهی هم از ایشان به عنوان شخصیتی یاد میشود که تدبیر داشت و به نوعی به مسائل مدیریت اشراف داشت. ایشان در عصر صفویه و همزمان با دورانی بودند که فلسفهی ایران در حول محور حکمت متعالیه بوده است. یکی از شخصیتهای آن عصر شیخ بهایی است که از شاگردان برجستهی علامه بهابادی بودند. این نشان میدهد که این شخصیت در عصر خودش جایگاه ویژهی علمی داشته است. وظیفه ما دانشگاهیان است که این شخصیت را بازشناسی کنیم.
وقتی ما به شخصیتهای تاریخی میپردازیم، دو هدف داریم، یکی اینکه ببینیم در سرزمین ایران و یا در سرزمینهای اسلامی چه شخصیتهایی در هر عصری اثرگذار بودند که آن با هویت تاریخی، ملی و دینی ما، به تاریخ فلسفه و تاریخ علم ما مرتبط میشود که در جای خودش قابل توجه، تأمل و بهرهبرداری است. دیگر اینکه میخواهیم ببینیم که آیا ظرفیت معاصرسازی دارد و امروزه این شناخت و این معرفی چه تأثیری میگذارد.
علامه بهابادی در یک شرایط بسیار مهمی زندگی میکرد، چون فلسفهی چند قرنی ایران و اسلام در عصری که مرحوم بهابادی زندگی میکند، در حال شکوفایی دیگری بود، یعنی حرکت جوهریهی فلسفه از فارابی تا زمان بهابادی و بعد در اندیشهی ملا صدرا تحت عنوان حکمت متعالیه شکوفا میشود، یعنی یک عصر خیلی حساس و مؤثری است و شخصیتهایی مثل میرداماد، شیخ بهایی، ملاصدرا و میرفندرسکی خیلی مؤثر بودند.
به نظر بنده، اگرچه منطق ریاضیات امروز یک چهرهی خاصی از خود نشان داده است، نمیتواند منطق بهابادی را کمرنگ کند، ظرفیت دانشی که ایشان در منطق ارائه دادند همچنان برای جهان غرب هم میتواند یک دستاورد امروزی باشد. انجمنها و مراکز آکادمیک حوزه و دانشگاه در این زمینه رسالت مهمی را دارند که از منطق اسلامی حمایت کنند و بسترهای تعمیق این دانش را توسعه دهند و منطقهای کاربردی را در همه زمینه ها تدوین نمایند.
من از این جهت سخن از انجمن منطق آوردم که این انتقاد را متوجه این انجمن کنیم که این غفلتها از محافل علمی آکادمیک دولتی و خصوصی و یا هر چیز دیگر پذیرفته نیست که بعد از گذشت پنج دهه از نظام جمهوری اسلامی تازه ما باید بزرگترین شخصیتهایمان را بشناسیم.
یک سوال اساسی وجود دارد که چرا شخصیتهای ما کاریکاتوری شناخته شدهاند، یعنی مثلاً همین علامه بهابادی در منطقه ما و در جهان اسلامی بهرغم اینکه کتاب حاشیه ایشان تدریس میشود، اما ابعاد علمی ایشان هنوز ناشناخته است. از این جهت کاریکاتوری گفتم که مثلاً یک شخصیت در یک چیزی برجسته میشود و یک شخصیت اصلاً در آن زمینه مطرح نمیشود، مثلاً اصلا حکمت متعالیه آنقدر که ما حرف از ملاصدرا زدیم، حرف از میرداماد یا شیخ بهایی زدیم، میبینیم که اصلاً مرحوم علامه بهابادی در اینجا نیست. یعنی در محاورات، نشستها، پایاننامهها، مقالات و کنفرانسهای ما نیست. میخواهم عرض کنم این خلاء در داخل هست، این مساله خیلی برای دبیرخانه کنگره بینالمللی علامه بهابادی یزدی سخت است که بخواهد این را در سطح بینالملل مطرح کند. این کار بزرگی است و باید همه مراکز علمی مسئول با احساس تکلیف وارد عرصه تببین و ترویج شخصیت و اندیشههای علامه یزدی شوند.
متاسفانه ما شخصیتهای بزرگی مانند ملاعبدالله بهابادی داریم و نتوانستهایم از این شخصیتها در حوزهی هویت ملی و دینی و فرهنگی خودمان و تاریخ علم خودمان بهره بگیریم. البته این در تمام جاهای دیگر هم هست، مثلاً آنقدر که ما از کانت ترجمه کردهایم، چه بسا آنقدر فیلسوفانی در غرب هستند که اصلاً شناختهشده نیستند، به دنبال آنها نرفتهایم و بیشتر به دنبال کسانی رفتهایم که شهرت دارند. در داخل هم این هست، یعنی بعد از 400 سال از یک جهت و بعد از مثلاً حدود پنج دهه از انقلاب، با این همه مؤسسات و انجمنهایی که وجود دارد، تازه میخواهیم ببینیم که علامه بهابادی چه کسی بود. در این حوزهها موانع کار کجاست که ما خیلی کُند به سراغ این شخصیتها میرویم؟ چرا علامه بهابادی آنگونه که شایسته است شناخته شده نیست، برای بنده یا هر کسی دیگر، شاید این سؤال پیش آید که ما در ایران انجمن منطق داریم، این انجمن منطق بالأخره اهداف دارد، رسالت دارد، راهبردهایی برای خودش دارد، شخصیتی مثل علامه بهابادی را تا کنون چقدر توانسته بشناساند و یا مورد بهرهبرداری قرار دهد؟ آیا اساساً این انجمن توانسته این کار را بکند؟ یعنی با نظر به وظایف ذاتی که دارد، این کار را کرده است یا اساساً به این شخصیت نپرداخته و یا اصلاً ضرورت ندیده که بپردازند.
حالا برای جامعهی خواص اوضاع این است. میخواهم عرض کنم که ما که در دانشگاههای غیرعلوم انسانی هستیم و حتی آن شخصیتهای مشهور مثل ابن سینا، فارابی، ملاصدرا، شیخ اشراق، اصلاً برای دانشجویان رشتههای غیرعلوم انسانی شناخته شده نیستند و نمیدانند که اینها در چه زمینههایی دانشمند بودهاند. میخواهم بگویم که ما خیلی نسبت به شناساندن این شخصیتها کمکاری کردهایم و جهان هم طبیعتاً کسانی که یک مقدار معارض هستند و مایل نیستند که تمدن ایرانی و اسلامی جهانی شود، آنها هم اصلاً یک موانع استراتژیک نسبت به این موضوعات دارند، ولی ما هم دامن زدهایم.
اشاره کردیم که ایشان فقط یک شخصیت منطقی نبودند، بلکه ایشان یک حاشیه بر حاشیهی دوانی در مقدمهی تشکیک دارند و یا یک حاشیهای بر حاشیهی دوانی در باب جوهر و عرض و یا تعلیقاتی بر ایساغوجی دارند و از طرفی هم میدانیم، بالأخره کسانی که فلسفه میخوانند، پایهاش منطق است، یعنی تا زمانی که شما خوب نتوانید منطق را متوجه شوید، نمیتوانید فیلسوف شوید، چون یکی از ابزارهای مهم فیلسوفان استدلال و براهین است که این براهین در مهندسی منطق تبلور میکند. پس از این جهت میتوانیم بگوییم که علامه بهابادی هم یک منطقدان بزرگی است و هم یک حکیم و فیلسوفی است که توانسته این دو را با هم پیش ببرد.
نکته دیگر این است که مساله تشکیک واقعاً خیلی بحث مهمی است. تشکیک در وجود یکی از بحثهای مهمی است که بیشتر شهرت آن در ملاصدرا است، ولی چون ملاصدرا بعد از ایشان به این شهرت رسیده است، باید بررسی کرد که ملاصدار چه قدر تحت تأثیر اندیشههای غیاثالدین دشتگی و ملاعبدالله یزدی بوده است؟ آِیا ملاصدرا مسئلهی تشکیک ایشان را دیده است؟ با توجه به اینکه ملاعبدالله یزدی معاصر دکارت در قرن شازدهم میلادی بودند، چه تفاوتی بین مباحث وجود ایشان و علامه بهابادی وجود دارد؟
مطلب دیگر این است که یکی از ویژگیهای حکیم بهابادی، آنطورکه من مروری داشتم، این است که یک اندیشهی بازی داشتند، یعنی یک گشودگی و وسعت نظر در این شخصیت وجود داشته است که از جمله مصادیقش در زمانی که خصوصاً در عتبات عالیات و در نجف اشرف تولیت حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) را داشتند، یک همدلی بین دولتها و مذاهب ایجاد کردند و یا مراودات علمی با اهل تسنن داشتند. از این جهت میتوان گفت که یک حکمرانی حکیمانهای در ذهن ایشان وجود داشته است. یعنی اگر بخواهیم بگوییم که یکی از کاربردهای این شخصیت در حوزهی حکمرانی چیست. شاید همین نگاه جامع به ادیان، مذاهب و سلایقی باشد که ممکن است مخالف یک عقیده باشد، ولی این اشتراکات را جمع کند که اخلاقمداری و تعامل با ادیان است.
[1] دکترای تخصصی فلسفه و کلام اسلامی