آن حکیمی که به حکمت دُر نایاب شده
مست عرفان و تدبر چو می ناب شده
صاحبِ حاشیه بر منطق تفتازانی
نام او حک شده بر سینه ی ما قاب شده
آفتابی که شده روشن از او شهر خرد
در دل تیره شب چون رخ مهتاب شده
نام او شهره ی شهرم شده و زینت دهر
تا نجف رفته و هم خانه ی ارباب شده
وارث تولیت بارگه قدس علی
فخر ما در نجف و کعبه ی احباب شده
در بلاغت شده سرلوحه ی اهل دانش
ما همه تشنه و او چشمه ی پر آب شده
کیست جز عالم دیندار مولیٰ عبدالله
او که استاد برای همه طلاب شده
شد بهاباد مزین به چنین ناموری
که کویر دل از او زنده و سیراب شده
نصرت دهقان بهابادی«نگار»