سراینده: مرتضی دانشمند

 

زادگاه

در بهابادی[1] که خاکش پاک باد

کودکی در خانه از مادر بزاد

 داد بابا[2] وصف او را نَجمِ دین[3]

کوکبی در آسمانِ علم و دین

کوکب او شُهره در آفاق شد

طاقتش از بهر دانش طاق شد

در بهاباد آشنا شد با کتاب

با معلم، با قلم با آفتاب

شهر او مَهدِ حیات علم بود

حاکمش دانش، وزیرش حِلم بود[4]

علم و حِلمِ او دلیلِ راه شد

با بزرگانِ ادب هم‌راه شد

 آیتی خواند از زُلالِ آسمان

تا خداوندش دهد ره را نشان

 "از چه رو دین‌باوران، در هر زمان

 ره نمی‌پویند روزان و شبان

ره نمی‌پویند در بالا و پست

 تا به کوچ آرند دانش را به دست"[5]

 آیتِ حق، کامِ او سیراب کرد

از برای رفتنش بی‌تاب کرد

 

سفر به شیراز

همتی کرد و سفر آغاز کرد

عزمِ جزمی جانب شیراز کرد

در پی تحصیلِ اوراقِ قدیم

مدتی در کوی آنجا شد مُقیم

در اقامت سال‌ها تحصیل کرد

 علم و دانش را به حق تکمیل کرد

سفر به اصفهان

بعد از آن کوچید سوی اصفهان

تا بجوید دانشِ نصفِ جهان

 هم‌چنان تحصیل و هم تدریس کرد

اقتدا بر حضرت ادریس[6] کرد

صفحه ۲۰

 چشم باطن لحظه‌ای چون باز شد

 ماندنش دشوار و نا هم‌ساز شد

 در جوار حکمت و فقه و کتاب

 جام‌ها می‌دید لبریز از شراب

زآن‌چه می دید از سر او دود رفت

گفت از اینجا باید اکنون زود رفت

 

رفت باید از دیار غافلان

 گرچه وصفش گفته شد نصف‌جهان

نیمه‌شب آسوده‌خفتن، وقتِ خواب

 پس چه خواهی کرد اگر آید عذاب

 نیمه‌شب شد دید مردانی دگر

 راست‌قامت وقتِ نجوایِ سَحَر

 ناله‌ها با جانشان دمساز بود

 آسمان با این‌زمین هم‌ساز بود

 گفت با یاران که ماندن خوش‌تر است

 دیدگان دیدم که مژگانش، تر است

 قطره‌قطره، اشکِ چشمِ عاشقان

 می‌کند خاموش عذابِ آسمان

 پس نبین تنها بساط باده‌ها

چهره‌ها بین، بر سرِ سجاده‌ها

آیتی آمد فرود از آسمان

حق مطلب را کند نیکوبیان

گر تو باشی بین امت جلوه‌گر[7]

کی بسوزاند عذابم خشک‌و‌تر

 کار ما همواره باشد بر حساب

چون تو باشی رخت بربندد عذاب

 

ذکر استغفار و اشک دیدگان

دور می‌سازد عذابِ آسمان

سفر به نجف

 در صفِ طلابِ دانش، جان‌به‌کف

 عشق او بُردش سوی شاه نجف

 با ولایت در نجف دیدار کرد

با فقاهت راه را هموار کرد

از علی آموخت راه رهبری

شیوه‌ی قسط و عدالت‌پروری

از خطب از حکمتش از نامه‌ها

فلسفه از انزوا آمد برون

از قفس، مُرغ هما آمد برون

 صف ۳۹

 

استادان علامه بهابادی

 

 شد جمال‌الدین چنان مرد تمام

کامده محمود شیرازی به نام

 

مدتی علامه را استاد بود

دانشش بر حکمت مُلا ‌فزود

 

 حد اوسط گشت در فرزانگان

بین شیراز و دیار اصفهان

 

 جان او بر حکمتش لبخند زد

 بین حکمت‌ها‌یشان پیوند زد

 

 مکتب شیراز و شهر اصفهان

 شهد شیرین شد شفای درد جان

ص 30

 

ص ۳۷

 در دِراسَت، گشت ادریسِ زمان

در فراست، فقه و حکمت، توأمان

وحی آمد سوی جان مصطفی

 لیس للانسان الا ماسعی

 سعی یعنی یک تلاش مستمر

تا شوی در دین و دنیا معتبر

همچو زنبور عسل پرواز کن

 سوی گل‌ها راه خود را باز کن

 

گشت ملا جامع علم و عمل

هم‌نشین با شهد شیرین و عسل

عالمِ یزد از ریاها شد بَری

نخبه شد در فنِ نخبه‌پروری

 شاهد این مدعا شیخِ بها

 ذوالفنون شد شاهد مِن اَهلِها

نزد او آموخت دانش را تمام

منطق و منقول با علم کلام

 ص ۱۶

فارغ از خودخواهی و هر ما و من

 فَخرِ دین گشت و مَهین‌مامِ وطن

شان فقهش رتبتی دارد تمام

گفته خود در وصفش این‌گونه کلام

گر رسد توفیق از پروردگار

می‌نویسم با خطوط زرنگار

 از طهارت از صلات و از زکات

 فقه جامع، فقه روشن تا دیات

 با چراغ عقل و برهان و دلیل

می‌نگارم فقهِ پویا بی‌بدیل

 آن‌چنان فقهی به توفیق خدا

 بی‌مجال رد و بی‌چون‌و‌چرا

 

 ص ۴۹

بررسی و تحلیل سیره علمی عملی

علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی به نقل از میرزا محمد علی مدرس، ریحانة الادب، ج ۶، ص ۳۹۰.

 

 عشق او، او را چنان بی‌تاب کرد

فارغ از آب و خوراک و خواب کرد

 جلوه‌گر شد عشق پاکش در کتاب

 برگ‌برگش نزد او چون آفتاب

در نجف آن پایتخت شاه دین

یک نظر کن، علم‌و‌دانش را ببین

 شاه‌دین؛ مولا‌علی، شد بابِ علم

 مُعتَکِف برگِرد او اَربابِ علم

عالمِ یزدی در آن دانش‌سرا

گشت با نَهجِ بَلاغت آشنا

آشنا با خطبه‌ها با نامه‌ها

با حکومت، حاکم و برنامه‌ها

گر حکومت بوده گاوی شاخ‌دار

بایدش در هم بریزی ساختار

حاکمش باید شود عَقل و خِرَد

تا ببینی تا کجا ره می‌بَرَد

 

 

از اساتیدش  غیاث‌الدین یکی

 خوانده‌اند او را به شیخ دشتکی

 گرچه در دانش نگاهی تیز داشت

 از مناصب در عمل پرهیز داشت

 بود منصب نزد او جاه و مقام

نی وجاهت دارد و نی احترام

 گفت پیغمبر به اصحابش چنین

هر فقیهی نزد من باشد امین

رو به دنیا کرد اگر اما فقیه

نیست در ایمان خود پاک و نزیه

این سخن‌ها را از استادش شنید

الحق الحق بود گفتاری سدید

کرد اما بر امامش اقتدا

بود در دنیا و از دنیا رها

گرچه دنیا سیم و زر یا لعل بود

در نگاهش کمتر از یک نعل بود

هست دنیا در نگاه رادمرد

 آب بینی از بزی چون عطسه کرد

 

 گفت آری منصب و جاه و مقام

 نزد مولامان ندارد احترام

لیک اگر حق را توانی زنده کرد

یا که باطل را توان بازنده کرد

 دارد این منصب به غایت احترام

می‌رسد پایان در اینجا این کلام

اسوه‌اش چون شد امیرالمومنین

حاکمی شد در نجف با درد دین

 

شاگردان علامه ملا عبدالله

 سیدی نامش محمد، شمسِ دین

 شد کتابش شُهره در احکام دین

 

 مثل استادش قلم را پاس داشت

 خوش درخشید و مدارک را نگاشت

 صفحه ۳۶

بسم الله الرحمن الرحیم

سروده‌ای درباره صاحبِ حاشیه

علیکم بالحاشیه

با تو گشتم آشنا در حاشیه

متنِ‌ زیبا، دل‌ربا در حاشیه

گفت استادم: علیکم بالمتون۱

دیدم اما متن‌ها در حاشیه

حاشیه آغاز شد با نام حق

بهترین‌ها‍‌ ابتدا در حاشیه

بعد از آن حق را ستودی در بیان

داده توفیقی به ما در حاشیه

یاری او چون رفیق راه ماست

راه طی شد با شما در حاشیه

شرح توفیقش به‌غایت خواندنی است

چون رسد مرغ هُما در حاشیه

چون سبب‌ آید پیِ مطلوبِ خیر۲

گردد آنجا رهنما در حاشیه

اجتهادی در لغت آورده است

در هدایت، اِهدِنا در حاشیه

گاه‌گاهی می‌دهد ره را نشان۳

شرح کار انبیا در حاشیه

گاه‌گاهی موصلِ مطلوب ماست۴

می‌رسد تا انتها در حاشیه

گر ببینی در پی‌اش لام و الی۵

ره‌نشان است آن تو را در حاشیه

ور بیاید لیک بی‌لام و الی

مُوصِل آید تا خدا در حاشیه

رحمتِ حق، دم‌به‌دم در می‌رسد

اولش بر مصطفی در حاشیه

بعد از آن بر اهل بیتِ پاک او

جانشینش مرتضی در حاشیه

مصطفی‌و‌مرتضی در متن دین

کی شود از هم جدا در حاشیه

این ترازو چون ترازی دست تو

منطق و میزان، تو را در حاشیه

تا رهی از لغزش و از اشتباه

گام نِه بی‌ادعا در حاشیه

حاشیه، نیکو دلالت می‌کند

مُشک و عَنبر شد رها در حاشیه

کن تصور بعد از آن تصدیق کن

 وصف ما را با صفا در حاشیه

منطقی را کار با الفاظ نیست

عارضی شد از قضا در حاشیه

هر خبر آید تو را از کوی دوست

باشد انشای صبا در حاشیه

چون سخن بر کلی و جزئی رسید

موجَز آمد خوش‌نما در حاشیه

 بحث کلیاتِ خَمسَش را ببین

متن آن پرمحتوا در حاشیه

القضا بحث قضایا خواندنی است

شرط‌و‌حملش با شما در حاشیه

پای استدلالی‌اش چوبین نشد

چون عصا شد اژدها در حاشیه

حاشیه کمتر ز متن خویش نیست

عُروه‌الوثقی۶ کجا در حاشیه

هم‌سفر را در سفر باید شناخت

صاحب اَسفار را در حاشیه۷

حاشیه همواره باشد پُربَها

شاهدش شیخِ بَها در حاشیه۸

کار نیکان را قیاس از خود مگیر

شد قیاسی ناروا در حاشیه

شکل‌اول، شکل‌دوم، تا چهار

داده توفیقی خدا در حاشیه

هر قیاسی را تو استثنا مخوان

خُلفِ‌آن، شد بر مَلا در حاشیه

حاشیه بی‌حشو و زائد عرضه گشت

دور بادا ناروا در حاشیه

با شما شادان و خندان بوده‌ایم

پس مبادا بی‌شما در حاشیه

صنعت‌شعری که آمد در میان

شد تَخَلُص، "مرتضی" در حاشیه

او که مادرزاد "دانشمند" بود

او کجا مُلا کجا در حاشیه

 

زیرنویس

 

۱.از كتاب "آدابُ المُتَعَلِّمین" رساله‌ای است در تعلیم و تربیت به عربی، نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (۵۷۹-۶۷۲) دانشمند و فیلسوف.

 برخی این جمله(علیکم بالمتون لا بالحواشی‌) را به کسان دیگری نسبت داده و مصرع اولی که مرکب از عربی و فارسی است بدان افزوده‌اند.الا یا ایها الطلاب ناشی   علیکم باالمتون لا بالحواشی

"آداب المتعلمین" به رغم ایجاز، از برجسته‌ترین آثار در این زمینه به شمار می‌رود. این رساله از همان ایام تالیف، چنان شهرت و مقبولیتی یافت که به صورت کتاب درسی جنبی در مدارس و حوزه‌‌های علمی درآمد؛ چنان که در عصر ما نیز در جامع المقدمات که از مشهورترین کتب مقدماتی طلاب علوم دینی است نیز درج گردیده است و در سال‎های ابتدایی به طلاب درس داده می‎شود.

۲.اشاره به تعریف توفیق در حاشیه توجیهُ الأسبابِ نحوَ المطلوبِ الخیر.

۳.اشاره به تعریفی از هدایت در کتاب حاشیه؛ ارائه الطریق.

۴.اشاره به تعریف دیگری از هدایت؛ الایصال الی المطلوب.

۵.اشاره به تحلیل واژگانی علامه ملاعبدالله یزدی  در حاشیه.

۶. اشاره به عروه الوثقای ملامحمد‌کاظم یزدی که مجتهدان فراوانی بر آن حاشیه‌های فراوانی زده‌اند که ارزش علمی آنها کمتر از متن نیست.

۷. اشاره به اثرپذیری صدرالمتالهین از اندیشه‌های ملاعبدالله یزدی.

۸. از شاگردان ملاعبدالله یزدی.

 

 

[1][1] بهاباد در ۲۱۰ کیلومتری جنوب شرقی شهر یزد و بر روی تپه‌ماهورهای بین دو رشته کوه قرار گرفته است. برخی در وجه تسمیه بهاباد نوشته‌اند: بهاباد از واژه‌های "بَه" و "آباد" تشکیل شده و چنان‌چه به را به کسر بخوانیم معنای آن آبادی بهتر و اگر با فتح بخوانیم به معنای تحسین یعنی بَه چه آبادی است.

 منبع بررسی و تحلیل سیره علمی و عملی علامه ملا عبدالله بهابادی ص ۱۸.

[2] .شهاب الدین پدر علامه بهابادی.

[3] .ملانجم‌الدین عبدالله‌بن‌شهاب‌الدین حسین بهابادی یزدی در اوایل قرن دهم ه.ق در بهاباد پا به عرصه وجود گذاشت.( بررسی و تحلیل سیره علمی و عملی علامه ملا عبدالله بهابادی ص27).

[4] قالَ علی عليه السلام : العَقلُ خليلُ المَرءِ ، و الحِلمُ وَزيرُهُ . خرد ، دوست آدمى است و بردبارى دستيار و وزیر او .( الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏ ‏1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 2، ص 47 باب (صفة العلماء).

[5] . اشاره به آیه شریفه وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (توبه،۱۲۲). شایسته نیست، مؤمنان همگی(به سوی میدان جهاد) کوچ کنند، چرا از هر گروهی، طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کند (و طایفه‌ای بماند) تا در دین(و معارف و احکام اسلام) آگاهی پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را انذار نمایند تا(از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.

[6] ادریس نام یکی از پیامبران الهی قبل از حضرت نوح.(مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ج۱، ص۲۶ ۲۷) که نامش دوبار در قرآن آمده(انبیاء، ۸۵ و مریم 56).قرآن ادریس را به عنوان پیامبری صدیق، صابر، صالح، دارای منزلتی والا می‌داند و از داخل شدن او در رحمت الهی خبر می‌دهد.

او نخستین کسی بود که خیاطی کرد و طرز دوختن لباس را به انسان‌ها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباس‌های دوخته شده استفاده می‌کردند. او بلندقامت و تنومند و نخستین انسانی بود که با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آن‌ها را تدریس می‌کرد. از این‌رو ادریس را نخستین مدرس انسان می‌دانند که مبادی فاضله را [آموزش] داد، تا به کمال و فضیلت برسند. و اصول هر علم را منتهی به او می‌دانند، و به‌همین دلیل انسان‌ها در رشته‌های نجوم، هندسه، فلسفه، حساب، منطق و حکمت مدیون او می‌باشند.(طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۷۲).

کتاب‌های آسمانی را به مردم می‌آموخت و آن‌ها را از‌ اندرزهای خود بهره‌مند می‌ساخت، ‌از این‌رو نام او را ادریس (که از واژه درس گرفته شده) نهادند. (نیشابوری، رسائل اخوان الصفاء، ترجمه یوسف مرعشی، ج۱، ص۱۳۸).

[7] . وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ(انفال، 33) تا تو (پیغمبر رحمت) در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد و نیز مادامی که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند باز خدا آنها را عذاب نکند.

 

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP