گفتگو با حضرت حجت الاسلام و المسلمین هرندی
(از مدرسین محترم حوزۀعلمیۀ قم)
- با عرض سلام و تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. به فضل خدا درصدد برگزاری کنگرۀ بزرگداشت علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی هستیم و خدمت رسیدیم تا از فرمایش های جنابعالی بهره مند گردیم.
دنیا، دنیای ازدحام و اصطکاک است و مسائل بسیار جدیدی روی داده که وظیفه حوزه های علمیه و زعمای دینی را بسیار مفتاوت از گذشته کرده است. مسیحیت از رنسانس به بعد بین دین و سیاست فاصله انداخت و مسائل سیاسی را به دولت ها واگذار کرد. اهل سنت هم مسئولیت مذهبی را به منصب مفتی داده و سیاست را به خلیفه و پادشاه و رئیس جمهور واگذار کرده است. اما در شیعه این طور نیست. در مکتب تشیع سیاست با دیانت در هم تنیده است. امامت شیعه ولایت تشریعی و ولایت سیاسی(و بلکه ولایت تکوینی) را هم در بر می گیرد. در این عصر ارتباطات دیگر مانند گذشته نیست که خبرهای مثلا اصفهان چند ماه طول بکشد تا به قم و تهران برسد یا خبرهای دهات قم چند هفته بعد به گوش مراجع برسد. الان بحث دهکدۀ جهانی مطرح است و مسائل پیچیدۀ جهانی و مشکلات متعدد حقوقی، فلسفی، عقیدتی، تربیتی، اقتصادی و اجتماعی بار سنگینی را بر دوش حوزه ها افکنده است و وضع با سابق متفاوت شده است. ما پس از این مدت مدید که از انقلاب گذشته هنوز کارهای بسیاری در زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی باید انجام بدهیم و انصافا وظایف حوزه ها و مراجع و زعمای دینی بسیار سخت تر شده و در آینده هم سخت تر می شود.
انسان وقتی زندگی علمی علمای گذشته را می خواند مشاهده می کند که علمای بزرگ از زمانۀ خودشان جلوتر بوده اند. همین «ان قلتَ- قلتُ» های کتابهای علما غالبا ناظر به مسائل پدید نیامده و مسائل آینده است. اما الان ما آیا از زمان خود جلوتر هستیم و علاوه بر ارائه راه حل برای مشکلات فعلی، مشکلاتی که در آینده پدید خواهد آمد را تشخیص داده و برایش سخن و راه حل داریم؟ مذهب ما به برکت در کنار هم قرار دادن قرآن و عترت، جامع ترین مکتب اندیشه ای بشریت است و حوزه باید این را اثبات کند.
به نظر من یکی از راه هایی تحقق این امر، استفاده از گذشته و داشته های اسلاف و آوردن آن از گذشته به حال است. مرحوم علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی از ریشه های تاریخی فکر شیعه هستند و باید مقامشان پاس داشته شده و نسبت به بزرگداشت مقام شامخ علمی و دینی آنها تلاش شود. ولی مهمتر از بزرگداشت این بزرگان، استفاده از اندیشه ها و نظرات علمی پیشرفتۀ آنان و اوردن آن از گذشته به زمان کنونی است. نبش قبر کردن و صرف یابود آنان، را احیای آنها نمی گویند. باید تفکرات زندۀ آنها را کاوید، به زبان روز به عصر حاضر آورد و در جای مناسب از آن استفاده کرد. با این روش، علمای دیروزی، امروزی و معاصر می شوند و ما بین گذشته و حال ارتباط برقرار کرده ایم.
- مرحوم ملا عبدالله بهابادی با اینکه علامه ای ذوالفنون است، ولی به عنوان منطق دان بیشتر شناخته می شود. به عنوان مثال در زمینۀ دانش منطق، بر اساس همین انتقال میراث گذشته در قالب امروزی، چه موضوعاتی را پیشنهاد می کنید؟
زندگی علما خودش یک ظرفیت خوب است که بتوانیم از آن به خوبی بهره برداری کنیم. جهت علمی در زندگی علما جزو شاخصه های مهم است. منطق ما همانی است که ارسطو تدوین کرده است. به تعبیر مرحوم سبزواری: «الفه الحکیم رسطالیس/ میراث ذی القرنین القدیس»
اما باید نگاهی در تاریخ منطق بیندازیم. ببینیم چه تغییر و تحولاتی در این علم روی داده است. سیر منطق ارسطویی را تا زمان حال بررسی کنیم و از منطق صوری تا منطق ریاضی را مقایسه کنیم. این که گفته شود منطق ما طابق النعل بالنعل همان منطق یونان است درست نیست. دانشمندان ما زحمات بسیاری در این علم کشیده اند. این مطالب باید استخراج و برجسته شود. مثلا بحث منطق از فارابی و ابن سینا تا منطق مرحوم مظفر. برای هر مرحله فهرست جدیدی تهیه کنیم. منظومه تکامل منطق از منطق یونان تا منطق اسلامی را ارائه دهیم. باید تاریخ علم را بررسی کنیم و جایگاه علوم اسلامی و به عنوان نمونه، علم منطق را مشخص کنیم. خلاصه باید چیز جدیدی عرضه کنیم و حرف نوی داشته باشیم. مثلا علامه حلی که از اعجوبه های عرصه دانش و تمدن است، در منطق هم بسیار کوشا بوده است. من تاریخ علم را خوانده ام و در میان تمام اقوام و مکاتب، نه تنها در میان مسلمین، شخصیتی علمی مانند علامه حلی را کم نظیر دیده ام. این بزرگمرد که در فقه و اصول و فلسفه و منطق و رجال و حدیث و... حرف برای گفتن دارد آثار متعددی در علم منطق دارد که از این حیث نیز از نوادر تاریخ اسلام است. ایشان شرح بر اشارات ابن سینا دارد که بخشی از اشارات، منطق است. شرح منطق التجرید را با نام الجوهر النضید را دارد. شرح شمسیه دارد. الاسرار الخفیه فی العلوم العقلیه را هم دارد. 4 کتاب ارزنده در علم منطق. مثلا می توان بین جوهر النضید علامه با حاشیه ملا عبدالله بحثی تطبیقی انجام داد.
- اتفاقا یکی از دغدغه های دبیر علمی کنگره همین است که در کنگره حرف های نو زده شود و صرفا تکرار مکررات نباشد. ایشان خودشان که فارغ التحصیل حوزه و دانشگاه هستند مثلا بر مبنای یکی از تخصص هایشان که جریان های اسلامی معاصر است، عنایت دارند به جهت وحدت گرایی ملا عبدالله از جهت علل توفیق در خنثی کردن عوامل تفرقه و تکفیر بین صفویه و عثمانی؛ و یا در همین رابطه که فرمودید به صورت هدفمند، مقالاتی سفارش داده اند از جمله مقاله ای در موضوع تطبیق حاشیه و جوهر النضید.
بله. خیلی مناسب است. یا از مسائلی دیگری که می توان در کنگره مطرح کرد، «نقش منطق در علم اصول» است. این موضوعی است که درباره اش کار نشده است. در زمینه مصطلحات منطق در علم اصول کار شده، ولی در این زمینه نه. در بسیاری موارد اصطلاحاتی که از منطق وارد اصول فقه شده، در لفظ یکسان ولی در معنا و مفهوم متفاوت به کار برده شده است. مثلا در علم اصول در بحث حقیقت خارجیه زیاد بحث شده و گفته اند آخوند خراسانی در این زمینه اشتباه کرده است و حقیقیه را به خارجیه تفسیر کرده است. در حالی که مرحوم آخوند خراسانی اشتباه نکرده است و ایشان اصطلاحات منطق و معقول را با اصول فقه تطبیق داده اند. روشن است که در هر علم باید بر اساس همان علم سخن گفت.
از نگاه مرحوم آخوند، قضیه خارجیه مربوط به خارج حال است که در حقیقت روی مطلق افراد رفته، و حتی خود فرد معدوم را هم شامل می شود. تفسیر دیگر که علامه حلی اشاره دارد وجود در یکی از زمانهای سه گانه است. بزرگان فرموده اند مرحوم آخوند در این مسئله اشتباه کرده است. در حالی که این طور نیست. انسان معدوم که تکلیف ندارد و انسان موجود است که تکلیف دارد. لذا قضیه حقیقیه روی مطلق افراد نرفته و خود خارجیه هم چند تفسیر دارد. مرحوم سلطان العلمای اراکی از شاگردان خوب آخوند خراسانی است؛ حاشیه ای بر کفایه دارد در 7 جلد، که بسیار بد و پر غلط چاپ شده است. ایشان به دفاع از اعتراضات علیه مرحوم آخوند برخاسته و آنها را جواب داده است. مرحوم آخوند در تهران محضر علمای فلسفه دان را درک کرده است و عالم خیلی دقیقی است. علمای سابق زحمت می کشیدند و با اخلاص و با معنویت بودند و روح بزرگی داشتند. می توانید در این زمینۀ اصطلاحات منطق و تفاوت استعمال آنها در علم اصول هم تحقیق کنید.
- دکتر عبدی پور هم تاکید دارند که فقط نگاه تاریخی در کنگره غالب نباشد و هدف از احیای آثار و مصاحبه با بزرگان و سفارش مقالات، در جهت کسب عبرت و تجربه، و برای ایجاد پلی بین گذشته و حال باشد تا از این ظرفیت کنونی که در دست روحانیت است، از تلاش علمی علمای گذشته در جهت تولید دانش و نظریه پردازی بهره برداری شود.
درستش هم همین است. این کتاب ها را علمای برای چه نوشته اند؟ چرا گاهی توجه به یک کتاب زیاد می شود و جایگزین تهیه نمی شود ولی گاهی کتاب جایگزین تدوین می شود؟ بنده در نجف حاشیه ملاعبدالله را خواندم و المنطق مرحوم مظفر را نخواندم و بعدا آن را تدریس کردم. مرحوم مظفر در جهت جمع کردن نظریات قدما و متاخرین بسیار کوشش کرد. خود ایشان هم نو آوری هایی دارند. مثلا هشت وحدت در تناقض را به دوازده وحدت می رساند. قلمشان هم بسیار روان و جالب است. اما اغلب کتاب های اصلی ما فنی و عمیق و پیچیده است. علت هم برای این است که تمام اینها مقدمه برای درک و فهم کتاب و سنت است. اینکه حاشیه ملا عبدالله و قوانین و رسائل و کفایه به صورت پیچیده نوشته شده، برای این است که طلبه بعد از خواندن اینها بتواند از کتاب و سنت استنباط کند. زیرا حقیقت مرادات کتاب و سنت هم پیچیدگی دارد و این طور نیست که بدون بهره از دانش بتوان مقاصد و مرادات را دریافت. علما همان سبک پیچیده کتاب و سنت را در کتابهای درسی مطرح کردند تا ذهنیت طلبه با این الفاظ و تراکیب آشنا باشد.
- آیا می شود گفت: حاشیه نویسی برای احترام به آثار گذشتگان بوده است؟
برخی از کتاب ها از محور تاریخ بیرون بوده اند. یعنی محدود به یک تاریخ خاص نبوده اند. در گذشته، حال و آینده در آن علم ها چاره ای از عنایت تام به آن کتاب ها نیست. کتاب هایی که این گونه باشند فرا تاریخی هستند و حاشیه نویسی بر آنها و نگارش شرح و تعلیقه بر آنها، لزوما به معنای صرف احترام نیست. بلکه جایگاه کتاب از بس بلند است همواره مورد عنایت بوده و خواهد بود. مثلا نهایه شیخ طوسی، تبصره علامه، شرح لمعه شهید، مکاسب شیخ انصاری در علم فقه؛ تبیان شیخ طوسی در علم تفسیر؛ شرح تجرید علامه در علم کلام، اسفار ملاصدرا در فلسفه، و حتی حاشیه ملا عبدالله در علم منطق که هنوز هم تدریس می شود و مورد عنایت است. این کتاب ها خودشان را بر تاریخ تحمیل کرده اند. به یک معنا بویی از کتاب و سنت که آنها هم فرا تاریخی اند در اینها هست.
- اینکه برخی در تلاش اند به رغم ایرانی بودن ملا عبدالله ایشان را غیر ایرانی جلوه دهند به نظر شما چه علتی دارد؟
من متولد نجف هستم و به یاد دارم که آن وقت هنوز خاندان ملا عبدالله در نجف، کوفه و حله هم بودند.
درست است که برخی طوایف عرب به ایران آمده و عمدتا در مناطق کویری مثل قم و کرمان و کاشان و حتی یزد ساکن می شدند، مثل خاندان های خزاعی، شیبانی، اشعری و... یا اینکه برخی اوقات حکومت هایی مثل صفویه یا دیگر حکومت ها جنگاوران مناطقی را، مثلا افشارها و قزلباش ها را از نواحی غربی و مرکزی ایران مثل کرمانشاه و زنجان و شیراز به نواحی شرقی کوچ می دادند تا در مقابل حمله ازبک ها و مهاجمان، مقابله کنند، اما مستند در تعیین تبار یک شخص، در ظاهر، مستندات تاریخی است. به نظر من تشیع فوق این گونه حرف هاست. حالا یک عالم شیعی ایرانی باشد یا عراقی، چه فرقی می کند. البته بوده اند ایرانیانی در عراق که به سبب اخراج چند مرحله ای ایرانی ها از عراق، ملیت خود را عثمانی یا عراقی یا عرب بادیه نشین اعلام می کردند تا اخراج نشوند. چون مدتهای مدید در میان اعراب زیسته بودند و سخت بود به بلاد غیر عرب بیایند. مثلا در پیش نویس قانون اساسی عراق آمده بود افرادی که تابعیت ایرانی دارند باید اخراج شوند. در این گونه مواقع، بعضی خودشان را به سبب سکونت طولانی در عراق، عراقی معرفی می کردند هر چند که ریشه شان ایرانی بوده است. الان خاندان های مشهوری مثلا در اصفهان است از عاملی ها و صدرها و مستجابی ها که اصالتا عرب لبنانی اند. در عراق هم خاندان هایی چون حکیم و بحرالعلوم هست که اصالتا ایرانی اند. حتی می گویند صاحب جواهر و شیخ جعفر کاشف الغطا، هم احتمالا ایرانی بوده اند. از زمان جمال عبدالناصر که مسئله اتحاد اعراب مطرح شد این مرزبندی ها و زبان و نژاد ها پر رنگ شد. ولی نباید وارد این مسائل شد. باید از این قید و بندها رهید. در اسلام نژاد و رنگ و ملیت مهم نیست. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم».
- برخی به علت تسلط وافر مرحوم ملا عبدالله در زبان عربی ایشان را عرب و عراقی می پندارند.
این هم نمی تواند یک دلیل قوی بر این امر باشد. علمای ایرانی از ارکان علمای شیعه در طول تاریخ بوده اند. از جمله در خدمت به زبان عربی و آفرینش آثار عربی و سرایش شعر. ابوالمجد اصفهانی از بزرگترین ادبای عربی سرا در جهان عصر خودش بود. ولی اصفهانی بود و مورد قبول نجفی ها. در حالی که نجف در ادب و شعر برجسته است و هر کسی نمی تواند آنجا ظهور و بروز داشته باشد و قد علم کند. در بسیاری اوقات، امیر الشعرای بلاد عربی، از نجف بوده است. مثل همین محمدمهدی الجواهری که اخیرا وفات یافت. این از امتیازهای سابق نجف بود که در ادب و شعر قوت داشت. ملا عبدالله هم عالمی ادیب و بلاغت دان است و کتاب هایی را به عربی فصیح نوشته است. اما این نشانه عرب بودنشان نیست. علمای ایرانی در ادبیات عرب غوغا کرده اند. یک زمان نسخه ای از موسوعه بحارالانوار بود که افتادگی هایی داشت. عالمی در سامرا بود به نام میرزا محمد عسکری. بحار را نزد وی بردند تمام افتادگی ها را از حفظ خواند و کتاب اصلاح شد. ایشان تمام بحار را از حفظ داشت. طبیعتا زحمت فراوان علمای سابق و معنویت آنها و حضور در مراقد مشرفه در توفیقاتشان و فراوانی خدماتشان تاثیر گذار بوده است. باید این جهات برجسته شود تا اسوه این زمان قرار گیرند. باید به دنبال جهاتی مثل جنبه تعقل در سیره امثال ملا عبدالله رفت. تا وقتی که زبان مشترک بین حوزه و دانشگاه نباشد، نمی توان به وحدت واقعی دست یافت. یکی از عوامل وحدت، تکیه بر اشتراک در تعقل است. علامه حلی عالم مظلومی است. ایشان می تواند اسوه تعقل باشد. مرحوم مجلسی اسوه تلاش و زحمت و پشتکار. ملا عبدالله از جهاتی دیگر. علمای شیعه افتخار بشریت اند. باید به هر طریق در زمینه بهره برداری از آثار و افکار و سیره آنها تلاش کرد و اینها را به نسل معاصر انتقال داد. خداوند بر توفیقات شما بیفزاید و به شما اجر وافی عطا کند.
- با تشکر از بیانات حضرتعالی.