بسم ­الله­ الرحمن ­الرحیم

چرخش منطق نه بخشی، به منطق دو بخشی­ـ­نه بخشی و اکتفاء به دو بخشی­ـ­شش بخشی در منطق فلسفی
عسکری سلیمانی امیری[1]

چکیده

آثار ارسطو و از جمله آنها منطق او در عصر ترجمه به زبان عربی برگردانده شده و با مقدمۀ فرفوریوس به صورت نه بخشی پذیرفته شده است. فارابی در منطقیاتش سپس ابن سینا در بخش منطق شفاء به صورت نه بخشی آن را نگارش و اشاعه دادند. اما ابن­سینا با الهام­گیری از فارابی در تقسیم علم به تصور و تصدیق، در چرخی مبتنی بر استدلالِ برهانی از نگارش ارسطویی در قالب نه بخشی عدول کرده و نگارشی نوین در قالب دو بخشی نه بخشی عرضه کند و نتیجۀ این چرخش این شد که ابن سینا در اشارات منطق فلسفی­ای عرضه­ کند که در عین دو بخشی، مشتمل بر شش بخش ضرور از نه بخش باشد: کلیات و تعاریف، قضایا و قیاس، برهان و مغالطه و از آوردن صنعتِ جدل، خطابه، و شعر اعراض کند؛ چرا که در فلسفه نیازی به این سه صنعت نیست. بعد از ابن سینا و به تبعیت از او سنت جاری در نگارش منطق بر دو بخشی نُه بخشی است، نگارش منطق دو بخشی نه بخشی هر چند با امور دیگری همراه بوده است ولی این همراهی نه از سر تلازم، بل برحسب اتفاق بوده است. ازاین­رو ارتباط دادن دو امر اتفاقی مزبور وجهاهت علمی برهانی ندارد، هر چند تا حدودی با بررسی تاریخی وجاهت اتفاقی آنها را نه به نحو کلی می­توان تأیید کرد.

واژگان کلیدی

منطق­نگاری؛ ارسطو، ابن سینا، منطق دو بخشی، منطق دو بخشی نه بخشی، منطق فلسفی

مقدمه

منطق ارسطویی در عصر ترجمه از سریانی و شاید بعدها مستقیم از یونانی به عربی ترجمه شده و مسلمانان با این علم آشنا شدند. مقصود ما از «منطق» در این تحقیق منطق مدوّن ارسطویی و تابعان او از منطق­دانان مسلمان اعم از منطق فارابی، منطق سینوی، منطق اشراقی، ... منطق یمانی و منطق صدرایی تا آخر است؛ زیرا در جای خود مبرهن است که منطق نزد منطق­دانان مسلمان، هر چند از منطق رواقی هم تأثیر پذیرفته، ولی به جدّ می­توان گفت چنان تحت تأثیر شدید منطق ارسطویی قرار دارد که گویی تنها منطق مؤثر در منطق مسلمانان منطق ارسطویی بوده است. به هر حال منطق مسلمانان خواه با تقریر فارابی و خواه با تقریر ابن سینا و تابعان او ارسطویی است. البته در مجموع منطق متداول در میان ما مسلمانان همین منطق سینوی که متحذ از ارسطو است، حتی منطق اشراقی شهاب الدین سهروردی که در برخی از قواعدش، از منطق سینوی فاصله گرفته و یا آن را در بخش ساختاری متحول کرده و نام منطق اشراقی بر آن نهاده است، همچنان سینوی است و در کل از صبغۀ سینوی تهی نیست؛ البته این ادعا در جای خود نیاز به برهان دارد. نیز منطق یمانی میرداماد در حکمت یمانی که در برخی از قواعد منطق به معنای عامش (اعم از قواعد منطق یا فلسفۀ منطق) با مساعی فیلسوفان پیش از او در مکتب شیراز مانند دوانی و سید سند تحول ایجاد کرده و نیز به دنبال او منطق شاگردش صدر الدین محمد شیرازی معروف به ملاصدرا که الحق می­توان انظار منطقی او را به جد منطق متعالی در نظام حکمت صدرایی دانست، سینوی است. منطق ارسطویی در میان مسلمانان با همۀ اجزایش نُه بخشی است. اما این که منطق ارسطو با مقدمه­ای که فرفوریوس نگاشته و بر مجموعۀ منطق ارسطویی اضافه شده است، نه بخشی بوده است، جای بحث و گفتگو نیست. فیلسوفانِ تاریخ فلسفه اختلاف دارند که آیا منطق ارسطویی با مقدمۀ فرفوریوس نه بخشی بوده است یا خیر؟ چرا که شاید دو صنعت شعر و خطابه جزء بخش­های منطق ارسطویی نباشد. اما به هر حال ترجمه این مجموعه در نزد مسلمانان به عنوان مجموعه مباحثِ منطق ارسطویی تلقی شده است و بدینسان درست کم منطق ارسطویی مترجم در جهان اسلام با مقدمۀ فرفوریوس به عنوان منطق نُه بخشی پذیرفته شده است و بر همین اساس هم منطقیاتِ فاربی و هم بخش منطق شفای ابن سینا همۀ این نه بخش را به عنوان منطق تلقی کرده­اند. بنابراین منطق ارسطویی به روایت منطق­دانان مسلمان در عصر ترجمه به بعد دارای نه جزء به این ترتیب است:

1- مدخل؛ 2- مقولات؛ 3- قضایا؛ 4- تحلیل اولی یا قیاس 6- تحلیل ثانیه یا برهان؛ 6- جدل؛ 7- خطابه؛ 8- شعر و 9- مغالطه. فارابی در منطقیات و ابن سینا در شفاء به همین ترتیب منطق ارسطویی را تقریر و تدوین کرده­اند. بعد از ابن سینا شاید در میان منطق­دانانِ معروف تنها محقق خواجه نصیرالدین طوسی دو کتاب منطقی­اش یعنی اساس الاقتباس و بخش منطق تجریدش را به همین ترتیب تدوین کرده است.

اما ابن سینا در آثار دیگرش مانند اشارات و تنبیهات؛ عیون الحکمۀ و النجاة از روش نُه بخشی ارسطویی پیروی نکرده و در ساختار اجزای منطقی تحول ایجاد کرده و بخش­های منطق را به ترتیب دیگری به نگارش در آورده است. این ترتیبِ نو پدید تحولی در منطق نگاری است که می­توان آن را منطقِ دو بخشی ـ نه بخشی نامید. این تحول هر چند از نظر محتوای قواعد منطقی تحولی ایجاد نمی­کند، اما ریشه در نگرشی عمیق­تر و بنیادی­تر در مباحث منطقی دارد.

از سوی دیگر، منطق­نگاری خالی از انگیزه­های تدوین نبوده است و ابن سینا در تدوین منطق نگاهی به فلسفه و نیاز این دانش به منطق را در نظر دارد و نگارش منطق در این نگاه برای ورود به فلسفه (علوم عقلی اعم از متافیزیک، طبیعیات و ریاضیات) و ابزارگانی برای علوم عقلی است. بنابراین نگارش منطق در این نگاه فلسفی است و باید در این نگاه دید که چه اموری در تدوین منطق لازم است و همان امور را در نگارش به کار گرفت و امور دیگری که فلسفه (علوم عقلی) بدان نیاز ندارد، تهذیب کرد. ازاین­رو ابن سینا منطق اشارات را با نگاه به نیازمندی فلسفه به نگارش در آورد و لذا در این نگاه به دو صنعت برهان و مغالطه عنایت دارد و نگاهش در سه صنعت جدل، خطابه و شعر در حد تعریف است؛ چرا که در منطق فلسفی احتیاجی به جدل، خطابه و شعر نیست. ازاین­رو او در چرخشی معنادار منطق اشارات و تنبیهات را به صورت دو بخشی­ـ­­شش بخشی با حذف سه بخش جدل، خطابه و شعر می­نگارد.

زمینه چرخش از نه بخشی به دو بخشی – نه بخشی

هر چند پیش­گام تحول ساختاری تدوین منطق از نُه بخشی، به دو بخشی­ـ­نُه بخشی ابن سینا است، ولی زمینۀ آن را فارابی با تقسیم علم به تصور و تصدیق فراهم نمود (فارابی، عیون المسائل ص 65)؛ چرا که تصور و تصدیق با آن که هر دو علم­اند، در ویژگی ذاتی از یکدیگر متفاوت­اند و طریق وصول به علم نظری از علم بدیهی دو گونه است، یکی با سازوکار تعریف حاصل می­شود و دیگری با سازوکار استدلال بدست می­آید. به هر حال این فارابی بود که برای اولین بار علم به معنای کشف واقع را به تصور و تصدیق تقسیم کرده است. هر چند رگه­های علم تصوری و علم تصدیقی در ارسطو و پیشینیان موجود بوده است، اما تا قبل فارابی کسی رسما علم را مقسم قرار نداده و آنر را به تصور بدون تصدیق و تصور با تصدیق تقسیم نکرده است. (علی سامی النشار، 1404 ق، ص 40-42؛ و، ا، ولفسن، 1370، ص 443) ابن سینا آن هنگام که شفاء را می­نگاشت به نکتۀ فارابی در تقسیم علم توجه داشت که علم به عنوان بنیاد معارف و دانش معتبر از اساس به تصور و تصدیق تقسیم می­شود و لذا در فصل آغازین برهان شفاء متذکر دو نوع اندیشه­ورزی فعّال در منطق اشاره می­کند و تأکید می­کند که یکی از دو اندیشه که همانا تصور است بر دیگری مقدم است. (ابن سینا، 51 و 52) و با این حال کل منطق شفاء را به روش ارسطویی به نگارش در آورد و بخشی از مباحث تعریف را که در علوم برهانی نیاز است، ذیل مباحث برهان جا داد. و لذا مدعی است که کتاب برهان در واقع کتاب برهان و حد است (ابن سینا، 1375، ص53) لذا کتاب برهانش مشتمل س مقاله در برهان است و تنها مقاله چهارمش ناظر به حد است.  

اما این که آیا تدوین بخشی از بحث­های ناظر به تعریف اشیاء در ذیل بحث­های ناظر به برهان وجاهت دارد یا ندارد، جای بحث دارد و به نظر می­رسد که خالی از وجاهت هم نیست؛ زیرا وجاهتش ازاین­رو است که تصور اجزای قضیه شرط رسیدن به تصدیق به مضمون قضیه است. ازاین­رو اولا برای رسیدن به تصدیق می­طلبد که شرطش را همراهش مطرح کنند. و ثانیا: روش معتبر در معرفت روش عقلی است و روش عقلی در برهان بیشتر خود را نمایش می­دهد تا در حد و رسم؛ زیرا برای نشان دادن حد و رسم معتبر چاره­ای نیست که آن را در قالب برهان بیان کنند و نشان دهند که به چه دلیل حد و تعریف و با چه شرایطی معتبر است و دلیل اعتبار آن کدام است و برای نشان دادن اعتبار تعریف چاره­ای نیست که از پایۀ اصل امتناع تناقض بهره بجویند و این نشان می­دهد که ما برای اعتبار حدود و رسوم باید اصل امتناع تناقض که یکی از بنیادی­ترین اصل تصدیقی است، توسّل جوییم. این توجیه ریشه در اصل اساسی دیگر دارد که هر قانون معتبری در منطق ریشه در برهان دارد، هر چند آن قانون ناظر به صنعت برهان نباشد. توضیح آن که: ما می­دانیم که در استدلال­های صوری با صورت قیاسی، استقرایی و تمثیلی مشتمل بر قیاس و استقراء روبرو هستیم. اما اعتبار و عدم اعتبار استقراء و تمثیل را در بحث قیاس مطرح می­کنند ولذا مهم آن است که اعتبار قیاس را بدست آوریم و لذا اعتبار قیاس در خود قیاس مطرح نمی­شود زیرا در مبحث قیاس اعتبار قیاس پذیرفته شده و اصل موضوع است. ازاین­رو در مبحث دیگر باید اصل اعتبار قیاس به بحث گذاشته شود و لذا ابن سینا رسما اعتبار اشکال قیاس را در کتاب برهان به بحث گذشته است؛ زیرا اعتبار درستی آنها با شرایط لازمش باید در بخش برهان اعتبار سنجی شود؛ (همان، ص 210) زیرا واضح است که نمی­توان اعتبار آن را در چهار صنعت دیگر سنجید.   

اما وجه چرخش ابن سینا از روش تدوین نُه بخشی ارسطویی به روش تدوین دو بخشی­ـ­نه بخشی این است که او صریحا مدعی است:

از آن­جایی که تصور قبل از تصدیق است، باید آموزش قول شارح (حد و رسم) قبل از آموزش حجت بوده و هر یک جدای از دیگری باشد و یکی با دیگری خلط نشود و تا آموزشِ آن که شایسته تقدیم است استیفاء و کامل نشده، متعرض بحث از چیزی که شایسته تأخیر است، نشود و اگر کسی چنین کند، ترکیب ناموزون ساخته است. (همو، 1405 هـ .ق، ص10)

چرایی اکتفاء به دو بخشی شش بخشی

ابن سینا در فصل دو از مقالۀ اولی از برهان شفاء تقدم صنعت برهان بر چهار صنعت دیگر را مطرح می­کند و نشان می­دهد که مطلوب در علوم برهانی علم تصوری و تصدیقی است که با برهان و حد حاصل می­شود و لذا در میان صنعت­های پنج­گانه صنعت برهان (اعم از حد و برهان) بر دیگر صنعت­­ها مقدم است؛ زیرا صنعت برهان برای وصول علم فرض و ضروری است و دیگر صنعت­ها فرض نیستند، هر چند در وصول به حق نافع­اند. (همو، 1375 هـ ق، ص 54) اما در این میان به نظر می­رسد که صنعت مغالطه بعد از برهان گویا در مرز فرض قرار گرفته است و لذا منطق فلسفی مانند بخش منطق اشارات دو صنعت برهان و مغالطه را مطرح کرده است؛ زیرا بدون صنعت مغالطه احتمال فرو غلتیدن در دام مغالطه فراوان است. ازاین­رو برای احتراز از مغالطه فراگیری صنعت مغالطه فرض و واجب تلقی می­شود، اما فراگیری صنعت­های سه­گانه دیگر مخصوصا صنعت جدل که تا حدودی برای فراگیری صنعت برهان مفید است، در فراگیری آن ضرور و واجب نیست.

شناسایی بهتر جدایی حد و برهان در منطق دو بخشی­ـ­نه بخشی در عین ارتباط بین این دو

همانطور که اشاره شد، هر چند علم انکشاف واقع است، ولی مدل انکشاف تصورات در حیطۀ مفردات متفاوت از مدل انکشاف تصدیقات است؛ زیرا مدل انکشاف در دومی در ربط بین مفردات یعنی مرکب­­های اتحادی یا اتصالی یا انفصالی در سلب و ایجاب است. طبق این بیان اساسا راه رسیدن به تصورات نظری با حد و رسم جدای از راه رسیدن به تصدیقات نظری با برهان است و جدایی این دو کاملا با دو بخشی بودن منطق نشان داده می­شود و ازهمین­رو موضوع علم منطق مطلقِ معلوم نیست، بلکه دو معلوم متفاوت است: یکی معلوم تصوری از حیث ایصال است و دیگری معلوم تصدیقی از همین حیث می­باشد. ازاین­رو موضوع اول معرِّف و موضوع دوم حجت است. (مولی عبدالله، 1415، ص 18)

معنای دو بخشی بودن منطق بدین معنا نیست که بین این دو بخش ارتباطی نیست، هر چند حد با برهان و برهان با حد بدست نمی­آید. اما در عین حال این دو مسیر در برخی موارد به هم می­رسند. بدین معنا که برخی از برهان­های لمی با برخی از حدود حقیقی ارتباط داشته و با حد یک شیء چه بسا تنّّبه بر برهان بر وجود همان شیء حاصل می­شود و نیز چه بسا با برهان بر شیء تنبّه بر حد همان شیء حاصل می­گردد. و لذا ابن سینا به تبع ارسطو اصرار می­ورزد که گرچه حد با برهان و بالعکس حاصل نمی­شود، اما هر یک از این دو گاهی منبّه بر دیگری است. مثلا اگر با برهان به خسوف ماه راه یافته باشیم، این برهان منبّه به حد خسوف ماه هم می­باشد و بالعکس. یا اگر حد رعد را بدست آورده باشیم، این حد منبّه برهان بر وجود رعد است و بالعکس. از همین­رو در کتاب برهان فصلی تحت عنوان «مشارکت حد و برهان در اجزاء» منعقد شده است. (همان، ص 288)

توابع و دنباله­های اتفاقی منطق دو بخشی

برخی از محققین برخی از آرای منطقی در منطق دو بخشی را از برکات چرخش منطق­نگاری نه بخشی به منطق دو بخشی دانسته­اند و اینها را بالغ بر هشت مورد برشمرده و امور یادشده را وجه مایز منطق دو بخشی از نه بخشی قرار دانسته­اند. تمایز اول همان دوگانگی در متعلق و هدف است بدین معنا که بخش اول منطق هدفش تعریف و بخش دوم هدفش استدلال است. (قراملکی، 1378) این تمایز بدون کمترین مسامحه­ای قابل قبول است. اما غیر از این مورد، تقارن دو بخشی بودن با هر یک از امور دیگر صرفا اتفاقی است و ادعای بیش از اتفاق خالی از مسامحه نیست:

مورد اول: بحث دلالت است که ادعا شده که در منطق نُه بخشی این بحث صرفا سر آغاز کتاب عبارت است، ولی در منطق دو بخشی به منزلۀ مبانی سمانتیکی دانش منطق است. (همان) سؤال انتقادی این ادعا این است که چرا بحث دلالت در منطق نگاری نُه بخشی به منزلۀ مبانی سمانتیکی قرار نمی­گیرد و چرا در منطق­نگاری دو بخشی به منزلۀ مبانی سمانتیکی قرار می­گیرد؟! به عبارت دیگر دو بخشی بودن چه تحولی در بحث دلالت ایجاد کرده است که مصحح آن شده که بحث دلالت را به منزلۀ سمانتیکی دانش منطق بدانیم؟

مورد دوم: کامل شدن مبحث نسبت­های چهارگانه است. (همان) سؤال انتقادی این است که با چرخش تدوین منطق نگاری دو بخشی چه ویژگی­ای حاصل شد که کامل شدن نسبت­های چهارگانه را به آن نسبت دهیم ؟! به عبارت دیگر اگر منطق به روش نُه بخشی نگاشته می­شد، آیا ممکن نبود مبحث نسبت­های چهارگانه کامل شود؟!

مورد سوم: تجمیع بحث­های گوناگون عکس در یک جا است. (همان) این تجمیع هیچ ارتباط معنادری با نگارش منطق دو بخشی ندارد. این همراهی هم صرفا اتفاقی است؛

چهارمین مورد: صوری نبودن صنعت­های پنج­گانه است. در این مورد ادعا شده که این پنج صنعت خارج از منطق صورت بوده و امری ضمیمه­ای است که به تبع ابن سینا منطق­دانان به دو صنعت برهان و مغالطه اکتفاء کرده­اند. (همان)

در این مورد چند ادعا کنار هم جمع شده­اند: اولا صناعت خمس برخوردار از منطق صوری نبوده و ثانیا از امور ضمیمه­ای است. گویا هرگاه صناعت خمس برخوردار از ویژگی صوری نباشند، باید آن را جزء محلقات و امور ضمیمه­ای منطق دانست و ثالثا اکتفاء به دو صنعت برهان و مغالطه شده است. ما در نقد و بررسی این ویژگی از ادعای سوم آغاز می­کنیم: تدوین منطق به گونۀ دو بخشی چگونه توجیه­گر ترجیح و اولویت برهان و مغالطه در کنار منطق صورت است ولی آوردن جدل و خطابه و شعر این اولویت را ندارد؟! البته ما قبلا گفتیم که جهت ترجیح این وجه به جهت علوم فلسفی و برهانی است که بالاصاله خواهان برهان و برای رسیدن به آن و دوری جستن از مغالطات است و این ترجیح هیچ ارتباطی به منطق­نگاری دو بخشی ندارد و تقارن این دو صرفا اتفاقی است. و اما چرا صناعت خمس که ناظر به صورت در منطق نیست، امر ضمیمه­ای در منطق بوده شده است؟ و چرا نباید اینن دو را از مباحث اصلی منطق بدانیم. آیا در این نظریه می­توان گفت که منطق تصورات هم به منطق مادی و به منطق صوری تقسیم می­شود و بخش مادی منطقِ تعریف ضمیمه­ای است؟ اگر آری پس چرا مطرح نشده است؟ واقعیت این است منطق در هر دو بخش تعریف و استدلال دو جهت مادی و صوری دارد، ولی دو جهت ماده و صورت در منطق تعریف برجسته نشده و در عوض این دو جهت در منطق استدلال برجسته شده است.

پنجمین مورد: احوال علوم است که برخی از منطق­نگاران دو بخشی آن را در برهان مطرح کرده­اند و برخی آن را در خاتمه با عنوان اجزاء العلوم مطرح کرده­اند. (همان) واقعیت این است که اجزای علوم بحث تطبیقی برهان در علوم برهانی است و در این که جزء مبحث برهان است یا خارج از برهان، هیچ ارتباطی به نگارش منطق دو بخشی ندارد. و این هم همراهی اتفاقی است و این نمونه مانند نمونه­های گذشته می­تواند در منطق­نگاری نه بخشی هم یکی از دو حالت مزبور را داشته باشد.

ششمین مورد: برخورداری از باکندگی مسائل نوین در مقایسه با منطق نُه بخشی است. قضیۀ طبیعیه و قضایای سه­گانۀ خارجی، حقیقی و ذهنی، قضیۀ سالبۀ المحمول ... شکل چهارم ... ره­آورد منطق دو بخشی است. (همان) اگر همۀ مدعیات ذکر شده در بند ششم برابر ایستای درست داشته باشند، باز صرفا نوعی همراهی اتفاقی است که از دست­آورد منطق­نگاری دو بخشی دانستن آن جای بازنگری جدّی دارد.

مضافا به این که از جهت منطقی، سالبۀ المحمول را در برابر معدولۀ المحمول دانستن نه تنها دال بر بالندگی منطق­نگاری دو بخشی نیست، بلکه اساسا موجبۀ سالبۀ المحمول را در مقابل معدولۀ المحمول قرار دادن حاکی از ناصوابی متعددی است؛ زیرا اولا اگر سالبۀ المحمول در مقابل معدولۀ المحمول وجه صحیحی داشته باشد، آن وجه از جنبۀ منطقی­اش نیست؛ زیرا سالبۀ المحمول با معدولۀ المحمول از جنبۀ منطقی تفاوتی ندارند؛ جز این که در اولی مشتمل تفصیلی است که در قوۀ مفرد است، همانطور که معدولۀ المحمول متعارف مشتمل بر اجمالی است که در قوۀ مفرد است؛ زیرا اگر به راستی موجبه سالبۀ المحمول محمولش قضیه باشد، باید ملتزم شد که قضیه­ای که محمول واقع شده است با موضوع خود اتحاد ایجابی و حملی دارد، در حالی که قضیه با مفرد اتحاد حملی ندارد؛ زیرا دو مفرد یا در قوۀ مفردند که اتحاد حملی دارند. بنابراین محمول در سالبۀ المحمول باید در قوۀ مفرد باشد تا حمل اتحادی برقرار شود. ازهمین­رو خواجه نصیر الدین طوسی به شدّت با سالبۀ المحمول مخالفت کرده و آن را در حد معدولۀ المحمول فروکاسته و رأی اثیرالدین ابهری را نقادی کرده است و برهان خواجه این است که قضیه با موضوع مفرد اتحاد حملی نخواهد داشت (طوسی، 1370، ص 167) و ملاصدرا با آن که در اسفار سالبۀ المحمول را در تفسیر امکان مطرح می­کند، در تعلیقاتش بر بخش منطق اشراقی جدایی سالبۀ المحمول را از معدولۀ المحمول نمی­پذیرد و لذا در کتاب التنقیح هم اشاره می­کند که در منطق ثابت شده است که سالبۀ المحمول منفسق است. (ملاصدرا، 1388، ص137؛ همو 1378، ص 22؛ همو، 1981، ج1، ص 169) این که طبق بیان محقق طوسی سالبۀ المحمول در منطق در برابر معدولۀ المحمول کارکرد استدلالی ندارد، بلکه سالبۀ المحمول مصداقی از معدولۀ المحمول است، منافاتی ندارد که از نظر تفسیری مفادی داشته باشد که با آن بتوان امکان را تفسیر کرد. بنابراین نفی سالبۀ المحمول به جنبه استنتاجی نظر دارد و پذیرش آن در تفسیر امکان به جنبۀ واقع نمایی نظر دارد. فرض پذیرش سالبۀ المحمول ممتاز از معدولۀ المحمول در بیان اثیرالدین ابهری و همگنان او چون خونجی تفاوت موجبۀ سالبۀ المحمول را با موجبۀ معدولۀ المحمول در عدم نیاز اولی به وجود موضوع و نیازمندی دومی به وجود موضوع از خطاهای فاحش این منطق­دانان است و چنین خطایی را ره­آورد منطق­نگاری دو بخشی دانستن ناپذیرفتنی است.

ازسوی دیگر، تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیه و ذهنیۀ را بر فرض درستی تقسیم باز صرف اقتران اتفاقی است و این ربطی به منطق­نگاری دو بخشی ندارد، به علاوه تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیه تقسیم منطقی نیست و اولین منطق­نگار دو بخشی یعنی ابن سینا مخالف قضیۀ خارجیه است؛ زیرا از نظر او «کل ج ب» شامل هر جیمی می­شود خواه بالفعل جیم باشد و خواه به فرض عقلی. بنابراین اگر در خارج هیچ شکلی غیر از مثلث نباشند، باید کل شکل مثلث» درست باشد، در حالی که از نظر عقلی شکل­ها منحصر در مثلث نیست، هر چند در خارج فعلا جز مثلث موجود نباشد. جالب این است که ابن سینا حمل «کل ج ب» بر خارجیه را به قدماء نسبت می­دهد و خود آن را نمی­پذیرد. (ابن سینا، 1377، ص 160 و 167) اگر ره­آورد منطق نگاری دو بخشی، تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیه باشد پس ره­آورد منطق نگاری نُه بخشی باید اقبال و پذیرش به قضیه خارجیه باشد و بدینسان باید محقق طوسی به تفسیر قدماء تن داده باشد و نیز همۀ دو بخشی­نگارها همچون علامه حلی، قطب الدین شیرازی قطب الدین رازی، قائل به تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیه باشند، در حالی که اینها به تبع محقق طوسی منکر قضیۀ خارجیه به تفسیر قدماء می­باشند. (طوسی، 1370، ص 160؛ حلی، 1412 ص254؛ رازی، 1393، ص 85؛ شیرازی، ص 360 و 369، 3691) ابن نقض نشان می­دهد تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیۀ بی ارتباط به منطق نگاری دو بخشی است. وانگهی انعکاس این مطلب که این مباحث (مباحث پیش گفته) ابتدا نزد منطق­نگاران دو بخشی مورد توجه قرار گرفت و غالبا مخالفت منطق­نگران نُه بخشی­ها را برانگیخت و در برخی موارد مانند شکل چهارم منطق­نگاران نه بخشی از آنها تبعیت کردند، بسی بسیار جای شگفتی است؛ چرا که شکل چهارمی که در یونان از زمان فاضل الاطباء جالینوس مورد توجه بوده است را مستند به تبعیت آنها از منطق­نگاران دو بخشی کردن خطای تاریخی است!!

و آخرین مورد دغدغه­های منطق منطق­نگاران دو بخشی به معماهای منطقی است (همان) این انگاره هم از سر اتفاق است و ربطی به منطق­نگاری دو بخشی ندارد.

جمع­بندی

نگارش مجموعه مباحث منطقی در سیرۀ ارسطویی و انتقال آن به جهان اسلام، به صورت نُه بخشی بوده است و از آغاز در بطن خود دو بخش تعریف و استدلال را داشته است و رگه­های این دو بخش تا حدودی از آثار ارسطو هویدا بود. اما فارابی با تفطن به این که علم به معنای کشف واقع دو خصیصۀ افرادی در تصورات و ترکیبی در تصدیقات دارد، آن را به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم کرده است و زمینۀ مساعدی را فراهم کرده که به صراحت نشان داده شود که منطق در بطن خود مشتمل بر این دو بخش است و می­توان با طراحی­ای این دو بخش را از یکدیگر جدا کرد؛ چرا که راه رسیدن به تصورات نظری حد و رسم است که حقیقت مفردی را برای ما کشف می­کند، اما برای رسیدن تصدیقات نظری باید راه دیگری پیمود، این راه کاملا از راه تعریف حدی و رسمی جداست؛ چرا که این راه دوم کشف مرکب اتحادی یا اتصالی یا انفصالی را به ارمغان می­آورد. این راه همان راه برهان است که واقع را به نحو ترکیبی کشف می­کند. ازاین­رو طریق برهان با طریق حد و رسم دو مسیر جدا هستند. اما با این که دو مسیر از یکدیگر جدا می­باشند و تأکید می­شود حد و رسم یک شیء با برهان بدست نمی­آید و بالعکس برهان یک شیء با حد و رسمش حاصل نمی­شود، این دو راه در برخی مواضع به همدیگر می­رسند و منطق بحثی را تحت عنوان «مشارکت حد و برهان در اجزاء» به خود اختصاص داده است. در این بحث تأکید می­شود با آن که راه این دو جدای از یکدیگر است با این حال گاهی حد شیء زمینۀ تفطن و تنبّه به برهان بر همان شیء است و بالعکس گاهی برهان بر شیء زمینۀ تفظن و تنبّۀ به حد همان شیء است و لذا ابن سینا برای اولین بار تقدم مبحث تصورات و تعاریف را بر مبحث استدلال­ها اثبات کرده و رسما علم منطق را در آثار منطقی خود به جز کتاب شفاء به شیوۀ دو بخشی نه بخشی نگارش کرده است.

علاوه بر آنچه ما بیان داشته­ایم، گفته­اند که نگارش منطقِ دو بخشی آثار و توابع دیگری دارد که آنها را هم به گونه­ای از آثار منطق نگاری دو بخشی تأثیر پذیرفته است که خوش­بیانه­ترین حالت آن است که به نحو اتفاقی این اقتران حاصل شده است. نه بحث دلالت در منطق دو بخشی دلیل بر سمانتیکی بودن آن در منطق است و نه نُه بخشی بودن آن صرفا سرآغاز بودن آن را نشان می­دهد و نه بحث به طور کامل آوردن نسب اربعه از سر تفطن به منطق­نگاری دو بخشی است و نه جمع­آوری مباحث پراکنده عکس در یک­جا دلیل بر تأثیر منطق­نگاری دو بخشی در این مسئله است و نیز خارج بودن صنعت­های پنج گانه از منطق صوری نه دلیل بر انضمامی بودن این بخش در منطق­نگاری نُه بخشی است و نه منطق نگاری دو بخشی دلیل بر این است که اینها باید خارج از علم منطق بوده و به نحو انضمامی آنها را به منطق ملحق کرده باشند. احوال علوم را خارج از منطق دانستن نیز بی ارتباط با منطق نگاری دو بخشی است کما این که طرح مباحثی از قبیل سالبۀ المحمول،  و تقسیم قضیه به حقیقیه و خارجیه و نیز توجه به معمای منطقی از سر تفطن به منطق نگاری دو بخشی است. خوش­بینانه­ترین حالت این است این پدیده­ها به طور همزمان رخ داده­اند.     

 

منابع

ابن سینا، منطق المشرقین، قم، منشورات مکتبۀ آیۀ الله العظمی المرعشی النجفی.

ــــــ ، الاشارات و التنبیهات مع الشرح، بی­جا، 1377، دفتر نشر الکتاب.

ـــــــ ، الشفاء البرهان، قاهره، 1375 هـ ق، المطبعۀ الامیریۀ.

حلی ابو منصور حسن، القواعد الجلیۀ فی شرح الرسالۀ الشمسیۀ، قم، 1412 هـ ق، مؤسسۀ النشر الاسلامی.

شیرازی، قطب الدین، درۀالتاج، تهران، انتشارات حکمت، 1369.

رازی، قطب الدین، لوامع الاسرار فی شرح مطالع الانظار، ج2، تهران، مؤسسه پژوهشیحکمت و فلسفه ایران، 1393.

شیرازی، صدر الدین محمد، الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعۀ، ج1، دار التراث العربی بیروت، 1981.

ــــــــــــــــــــــــــ ، التنقیح فی المنطق، تهران، 1378 بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

ــــــــــــــــــــــــ ، تعلیقات، در شرح حکمۀ الاشراق، تهران 1388، انتشارات حکمت.

طوسی، خواجه نصیر الدین، تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار، در: منطق و مباحث الفاظ، 1370، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

فارابی، عیون المسائل، در الاعمال الفلسفیۀ، تحقیق جعفر آل یاسین، بیروت1413، دار المناهل.

مولی عبدالله، الحاشیة علی تهذیب المنطق، قم، 1415 هـ ق، مؤسسة النشر الاسلامی.

النشار، علی سامی، منهاج البحث عند مفکری الاسلام، بیروت: دار النهضۀ العربیۀ، 1404 ق.

ولفسن، ه، ا،  دو اصطلاح تصور و تصدیق در فلسفۀ اسلامی  معادلهای یونانی و عبری آنها، در: منطق و مباحث الفاظ، تهران، 1370.

 

[1] . عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)                            solymaniaskari@mihanmail.ir    

 

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP