گفت­گو با استاد مهدی محقق [1]

□ ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار کنگره علامه ملاعبدالله یزدی قرار دادید، به عنوان مقدمه ابتدا در باره اهمیت ادبیات، فصاحت و بلاغت و دانش منطق در حوزه­های علمیه توضیح دهید.

  ■ منطق و بلا غت بایسته­های امر تبلغ دین هستند؛ به همین­خاطر یکی از دلایل موفقیت پیامبران و امامان معصوم تسلط بر ادبیات، بلاغت و دانش منطق بوده است. امام علی7 به دلیل اینکه فرصت حکومت کردن را داشتند، بیانات ایشان در قالب کتاب نهج البلاغه ثبت و ضبط شده است؛ کلمۀ «نَهج» به معنی روش است و کلمۀ «بلاغت» نیز از اصطلاحات علمی است که در زبان عربی به علم معانی، علم بیان و علم بدیع وآیین سخنوری اطلاق می‌شود. در تعریف بلاغت گفته‌‌اند: «بلاغت آن است که سخن بر مقتضای حال باشد و این با سخنی که انسان با پدر خود یا با کاسب محله مطرح می‌شود، متفاوت است». بنابراین بلاغت آن است که انسان بتواند تشخیص دهد که سخن را در جای خود و به­موقع ادا کند؛ به تعبیر دیگر: «لِكُلِّ مَقامٍ مَقالٌ»؛ برای هر مقامی، مقالی هست.

       کلمۀ‌ دیگری که با کلمۀ بلاغت به­کار برده می‌شود، «فصاحت» است؛ فصاحت آن است که سخن مطابق با قوانین لغت و صرف و نحو باشد؛ همان که در زبان فارسی می‌گوییم مطابق با دستور زبان فارسی باشد؛ بنابراین فصاحت، صفت برای یک کلمه می‌شود؛ اگر کلمه‌ای گوش‌خراش یا دشوار باشد، اداکردن آن صحیح نیست و ممکن است که فصیح نباشد؛ بلاغت اعم از فصاحت است؛ به علت اینکه در تعریف بلاغت می‌گویند: سخن بر مقتضای حال باشد و فصاحت هم داشته باشد؛ بنابراین هر بلیغی فصیح هست، ولی هر فصیحی لزوماً بلیغ نیست؛ اساتید ما وقتی بلاغت را درس می‌دادند، متمثل به این شعر می‌شدند:‌

        تا سخن زیبا شود یا شعر شیوا در کلام                                            نکته‌ها باید رعایت کرد از حال و مقام

      «لاتقُل بُشری» سرود، آنگه «و لکن بشریان»                                     ز افتتاح زشتّ فاسد گشت حُسن اختتام

      آن ‌که «ادلی دلوه» چون دید یوسف را به چاه                                  ابتدا فرمود «یا بُشری» سپس «هذا غلام»

        بنابراین نهج‌البلاغه یعنی «سخنی که مطابق قوانین بلاغت است»؛ زیرا گفتیم که بلاغت یعنی اینکه سخن مطابق با مقتضای حال گفته شود. اگر بخواهیم بلاغت را به فارسی ترجمه کنیم، «رسایی سخن» معنا می‌دهد؛ یعنی سخن رسا، به‌جا و به‌موقع باشد. سخن مطابق شأن مخاطب باشد، مطابق حال و مقام باشد که این‌ وجه تسمیۀ نهج‌البلاغه است؛ از این رو  بر عموم طلاب و دانشجویان رشته علوم اسلامی و انسانی لازم است که خود را به این دانش ها مجهز کند تا پایه های علمیشان، محکم و منطقی و مستدل باشد.

       □ همان­گونه که مستحضرید یکی از آثار منحصر­به­فرد علامه ملا­عبدالله یزدی، شرحی است که بر کتاب تهذیب المنطق تفتازانی نوشته­اند؛ این شرح به­قدری جامع و مفید بوده که حتی توانسته است کتاب درسی اهل­سنت هم باشد، تا جایی که هم اکنون نیز در کردستان و سیستان و شبه­قاره هنوز حاشیه ملا­عبدالله تدریس می‌شود؛ هر چند امروزه در حوزه علمیه قم کتاب منطق مظفر جایگزین متن حاشیه ملا­عبدالله شده است.

           ■ حذف کتاب حاشیه کار اشتباهی است؛ زیرا کتب درسی باید دارای اصالت باشند؛ به­دلیل اینکه به مرور زمان مطالبشان جا افتاده است و نباید این کتب را نسخ کنیم.

        □ شما کتاب حاشیه را آن زمان که کتاب درسی بود خوانده­اید؟

         ■ بله من هم تهذیب المنطق تفتازانی و هم حاشیه‌ ملا عبدالله را حفظ بودم و سالها آن را تدریس می کردم.

     □ آیا شما متن حاشیه را از جهت روش بحث و سلیس­بودن به عنوان یک کتاب منطقی برای تدریس قبول دارید؟

     ■ بله همان­گونه که عرض کردم، حاشیه ملا عبدالله کتاب جامعی است؛ درواقع این کتا­هایی که به­مرور زمان کتاب درسی شده‌اند، دارای اصالتی هستند که باید حفظ شوند.

        همانگونه که مستحضرید ملا­عبدالله دانش­آموخته مدرسه منصوری شیراز است،آیا درست است که مدرسه شیراز در آن زمان کلامش، کلام فلسفی بوده است؟

        ■ بله درست است؛ تمام شهرهای ایران حوزه علمیه داشتند و دانشمندان بزرگی در همین شهرها ظهور کردند و آثارشان به صورت خطی هم موجود است.

       □ مستحضر هستید که ملا­عبدالله از علمای قرن دهم است و در قرن دهم فلسفه ما مشاء بوده است و این طیف از علما هم کمک به دولت صفوی زیادی کردند؛ در­ واقع بنیانگذار فکری و نرم‌افزار صفویه، علما و فیلسوفان و حکیمان بودند. برخی می‌گویند در این دوران فلسفه ما از حالت جدلی خارج شده و استدلالی شده است، نظر حضرت­عالی در این رابطه چیست؟

         ■ پدر استاد مرحوم ما شیخ کاظم عصار، طریقی بر کتاب منظومه حاجی سبزاری نوشته‌اند و در آن می گوید: نورانیت حاجی سبزواری را نباید خدشه‌دارکرد؛ حاجی سبزواری دارای کراماتی بوده است و ما خودمان به شخصه کراماتش را شاهد بوده‌ایم؛ زیرا برای نشر آثار حاجی سبزواری درها برای ما باز بود؛ مثلاً استادی پیدا شد به­نام آقای ایزتسو که ما توانستیم با همکاری هم شرح منظومه را به انگلیسی ترجمه کنیم؛ این شخص وقتی شرح منظومه را دید گفت: واقعاً حاجی سبزواری اعجازی داشته است که توانسته فلسفه را این­گونه در دسترس مخاطبین قرار دهد؛ غرض اینکه کتاب منظومه سبزواری اسوه‌ای بود، به این دلیل که حاجی توانسته است با شعر  عربی فلسفه را تبیین کند؛

نظمتها فى الحكمة الّتى سمت             فى الذّكر بالخير الكثير سمّيت‏

در مورد حکمت متعالیه می‌گوید این همان حکمتی است که در قرآن ذکر شده و از آن تعبیر به ذکر کثیر شده است. همچنین خداوند فرمود: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً».[2]

       با توجه به اینکه ملا­عبدالله هم­عصر دکارت در قرن شانزدهم میلادی است؛ منطق غرب با منطق مسلمین ما چه تفاوتی داشته است؟

        ■ در اصل منطق یکی است، به قول حاجی سبزواری که می­گوید:

الّفه الحكيم رسطاليس             ميراث ذى القرنين القدّيس‏

منطق همان منطق است، در عین حال که حواشی زیادی بر منطق نوشته شده است، اما اصل یکی است؛ اساتید تا زمان ملا­عبدالله همان سنت قدیم منطق را تدریس می‌کردند و حاشیه ملا عبدالله که کتاب درسی شد؛ من کتاب حاشیه ملا­عبدالله را نزد استاد خواندم، اما متاسفانه حوزه‌های علمیه در زمینه توجه به منطق امروزه ضعیف شده است.

        آقای دکتر چرا دیگر نسل شما تکرار نمی‌شود؟

       ■ عوامل تشویق­کننده کم شده است و عوامل ناامید کننده زیادتر شده است؛ در وهله اول باید به این علوم اهمیت داده شود؛ در زمان ما آقای میرزا مهدی آشتیانی در سپهسالار تدریس می‌کردند، من افتخار شاگردی ایشان را داشتم و به من حجره دادند و بنده را خیلی تشویق کردند؛ من یک جا نوشته­ام :

           نی‌نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل                                  این گفته بود گاه جوانی پدر مرا

          شبهه‌ای مطرح می‌کنندکه فلسفه ما در مقایسه با فلسفه غرب که یک دستگاه فکری دارد و مسئله‌ها را حل می‌کند؛ خیلی انتزاعی است و مسئله‌های ما را حل نمی‌کند؛ آیا به نظر شما این اشکال بر فلسفه ما وارد است؟

        ■ فلسفه ما مبتنی بر آثار شیخین است که همان ابونصر فارابی و ابن سینا است و مسلماً باید تجدید­نظر شود و دانشمندانی پیدا شوند و فلسفه را قابل عرضه کنند،  فلسفه غرب، کانت و دکارت و اسپینوزا را دارد؛ اما فلسفه ما بر اساس آثار شیخین است.

      شما در مکتب خراسان بوده­اید؟

      ■ بله در خراسان بوده‌ام، یک سال می‌خواستم بروم قم، امتحان هم دادم، اما رأی مرا آیت­الله وحید خراسانی زدند و گفتند که به مشهد بروم؛ زیرا در قم توجهی به ادبیات ندارند؛ اغلب طلاب قم عبارات عربی را قادر نیستند از رو بخوانند و غلط می‌خوانند و حتی ابتدایی‌ترین چیز که صرف و نحو عربی است در قم مورد توجه نیست؛ من هم رفتم مشهد و در مشهد که ادیب نیشابوری(ادیب دوم) درس می‌دادند و از محضر ایشان استفاده کردم.

       منطق را نزد چه کسی آموختید؟

     ■ من منطق را در تهران در مدرسه سپهسالار قدیم در نزد شخصی به نام محمد عرفانی خویی آموختم؛ البته ایشان حرف‌های مأیوس کننده می‌زد، کسی که این درس‌ها را می‌دهد در مرتبه اول باید خودش معتقد به این مبانی باشد.

     از علم کلام چه کتاب­هایی را خوانده­اید؟

     ■ شرح تجرید خواجه ­نصیرالدین طوسی را نزد آقای سید­کاظم عصار که استاد فحلی بود خوانده­ام؛ آقا­شیخ محمد آملی از اساتید ما بود که بسیار زبردست بود؛ وقتی که من عمامه‌ام را برداشتم ایشان حالت گریه به خودشان گرفتند و گفتند خاک بر سر ماست که نمی‌توانیم اشخاصی همچون شما را نگه­داریم من هم به ایشان جوابی دادم که تا آخر یادشان ماند و به ایشان گفتم شما می‌خواهید با دو متر پارچه ما را نگه دارید؛ درواقع شما آن اثری که در وجود ما گذاشته‌اید همین کافی است که تا آخر عمر ما را نگه­دارید.

 

           خراسان قبلاً پایگاه ادیبان و ادیب­پروران بود، اما اکنون استاد ادبیات در خراسان کم است و این موضوع باعث تضعیف این پایگاه می­شود؛ به نظر حضرت­عالی برای جلوگیری از افول در حوزه ادبیات چه اقداماتی باید انجام شود؟

    ■ حوزه­های علمیه و دانشگاه­ها از یک­سو باید جایگاه ادبیات را تقویت کنند و تربیت استاد را جدی بگیرند و از سوی دیگر با روشنگری، اهمیت و کاربرد ادبیات را برای دانشجویان و طلاب تبیین کنند؛ علاوه بر آن تشویق و ایجاد انگیزه هم بسیار مهم است. ضمن آنکه در کنار برنامه­ریزی برای کلاس­های عمومی، برای تدریس خصوصی و تربیت استاد به­طور خاص برنامه ریزی شود، کلاس­های خصوصی آثار و برکات فراوانی دارد که نباید از آن غفلت کرد. متأسفانه هم در حوزه و هم در دانشگاه امروزه استاد فحلی نداریم، من همین شرح منظومه را تدریس می‌کردم که شعرش را خواندم:

باب الحدود و الرسوم قد جي‌                                     باب المقدمات إيساغوجي‌

الفه الحكيم رسطاليس‌                                          ميراث ذي القرنين القديس‌

      من برخی از مباحث فلسفی و کلامی را به صورت خصوصی تدریس می­کردم و شاگردان به منزل ما می‌آمدند؛ آقایان بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی، عبدالحسین آذرنگ و موسوی گرمارودی شاگردان من بودند که دروس حوزوی را پیش من می‌خواندند.

 

     چرا اکثر حکمای اسلامی، ایرانی بودند؟

■ حتی ابن خلدون هم می‌گوید: «حملة العلم اکثره العجم»؛ یعنی حاملان علوم اکثرشان عجم هستند؛ هرچند که اشتیاق به علم­آموزی در دانشجویان و طلاب ضعیف شده است؛ اما باز هم علاقه­مندانی هستند که به علم توجه کنند.

     متأسفانه بسیاری از دانشجوها جناب­عالی را نمی‌شناسند؛ دوستانی که در مراکز دانشگاهی هستند باید امثال حضرت عالی را به جامعه معرفی کنند تا زندگی شما سرمشقی برای ایجاد ترغیب به علم­آموزی در حوزه و دانشگاه باشد.

 ■ بله «أولو الفضل في أوطانهم غرباء»  به این معنی که در وطنشان غریب هستند حتی نزدیکانشان هم آنها را نمی‌شناسند.

 

 

[1]. دکتر مهدی محقّق، نویسنده، علامه، ادیب، فقیه، مجتهد، فیلسوف، نسخه‌پژوه و پژوهشگر تاریخ پزشکی اسلامی، مصحح و شارح کتب ادبی، فلسفی، فقهی و استاد دانشگاه تهران است. وی اصالتی دامغانی از خاندان محقق داشته و در شهر مشهد به‌دنیا آمد و دارای مدرک دکتری الهیات و معارف اسلامی از دانشگاه تهران و دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. وی بنیان‌گذار دائرةالمعارف تشیع و عضو هیئت امنای بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و رئیس اسبق انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و مدیر مؤسسهٔ مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مک‌گیل و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.

[2] . بقره: 269.

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP