تعامل دولت صفوی و فقهای شیعی یک استثای تاریخی است.
*عصر صفوی چه فرصتی برای تثبیت دولت شیعی و توسعه دانشهای اسلامی در مدرسه فکری اصفهان ایجاد کرد؟
اساساً تمدن شیعی عصر صفوی، یک حادثه کم نظیر، بلکه بی نظیر در تاریخ تشیع است. در طول تاریخ تشیع، دولتهای شیعی در گوشه و کنار جهان اسلام شکل گرفتند. از دولتهای کوچک و مستقل تا دولتهای تحت امر خلافت. از آل بویه و آل فرات و شیعیان طبرستان گرفته تا جریان سربداران و شعشعیان تا فاطمیان و ادریسیان در غرب جهان اسلام. همه اینها پیشتر بوده است، اما نکته تازهای که در این مقطع تاریخی (دولت صفویه) پدید آمد و از این جهت تازه است که یک ظرفیت بزرگ شیعی در قالب تشکیل یک دولت ملی با همه ابعاد تمدنیاش در اصفهان خود را نشان داد و این درست در نقطهای است که خلافت عثمانی بیشترین تلاش را برای محدودسازی جامعه شیعه انجام میدهد. در این زمان یک نهضت شیعه اتفاق میافتد در نقطه تاریخی اصفهان که به ظاهر هم سابقه تشیع بسیار بلندی هم ندارد، اما به نقطه جاذبهای تبدیل میشود که همه ظرفیت تمدنی شیعه را به خودش متصل میکند.
*تحلیل شما از این فرصت تاریخی را بیان بفرمائید؟
تحلیل این دوره تاریخی بدون توجه به پس زمینه تاریخی آن به گمانم ناقص است. میدانیم که صفویان اصفهان را به عنوان پایتخت انتخاب میکنند. تلاش آنها بر این است که از بزرگان شیعه و همه امکانات تشیع در این نقطه بهرهبرداری کنند. اولین توجه آنان به سمت مدرسه فارس میرود. از علمای آنجا دعوت میکنند. این دعوت به موفقیت منتهی نمیشود. به کاشان رو میآورند. با آنان مذاکره میکنند و آنان استقبال نمیکنند. عمده تلاش صفویان متوجه بخش جبل عامل میشود و بزرگان را از آن منطقه به سمت اصفهان دعوت میکنند و از آنجا کم کم یک حوزه علمی و معرفتی شکل میگیرد.
نگاه ما به تمدن اصفهان باید در دو نقطه تمرکز بشود. اول آنکه چه میراثهایی در سراسر جهان اسلام به سمت اصفهان دعوت شدند و صفویان توانستند مجموعه ترکیبی بزرگی ایجاد کنند. از این جهت با نقطه بسیار درخشانی در تاریخ تشیع بلکه تاریخ اسلام رو به رو هستیم. یک دولت میتواند مجموعهای متنوع و پراکنده و گاه متناقض را در کنار هم جمع کند.
مجموعهای متنوع، پراکنده و گاه متناقض، به چه معناست؟
تشیع قبل از صفویه تشیعی اخباری است. از بحرین تا شیراز و مشرق اسلامی امتداد دارد. تشیعی خانقاهی و عزلت نشین است. حوزه کلامی و حکمی تشیع هم نمایندگانی در تمدن اصفهان پیدا میکنند. البته تصوف روحیهای جنگجو و حماسی هم دارد.
تصوف جنگجو به معنای ایل و تباری است که رنگ عرفانی هم دارند. بیشتر تصوف ایل و تبار است. در قالب خاندانها خود را نشان میدهد. جنگجویی هم در سابقه آنان وجود دارد و در خود صفویان وجود داشته است. این مجموعه وقتی در کنار هم جمع میشوند به نحوی همزیستی و هماهنگی میان آنان اتفاق میافتد. در عین حال که اینها در کنار هم زیست میکنند، اما تداخل تمدنی هم با یکدیگر ندارند، یعنی یک مقصد را دنبال میکنند. در واقع با پازلی و شبکهای از جریانها مواجه هستیم که نوعی از همزیستی در دولتی بزرگ و ملی را تجربه میکنند.
*فرمودید نگاه تمدنی در اصفهان، دو نکته مهم دارد. نکته دوم چیست؟
از سوی دیگر خود شهر اصفهان هم سرآغاز شکل گیری یک سری جریانهای جدید بود. جریانهایی که در گذشته تاریخی ریشه آنان وجود دارد، اما این پیکره و ترکیب جدید محصول این دوره خاص اصفهان است که اتفاقاً از این منظر بخش مهم و برجسته ای است.
*آیا مشخصاً خود اصفهان سبک خاصی دارد. سبکی که دقیقاً مقلد و پیرو مکتبهای پیشین عقلی و نقلی نباشد؟
جریانی ترکیبی در اصفهان وجود دارد که از میرفندرسکی و شاگردان آن شروع میشود و نقش ملأ رجبعلی تبریزی برجسته است. اینها صورتهای محض و ابتدایی این اندیشه هستند. ترکیبش در جریان خوانساریها دیده میشود تا ملااسماعیل خواجویی. در این سیر خاتون آبادیها را هم میشود دید.
ویژگی این سیر این است که مکتبی تلفیقی میباشد که سعی میکند از فقه و اصول از یک سو و از اخلاق از سوی دیگر بهره ببرد و علوم عقلی هم میان کلام شیعه و مکتب مشایی جمع میبندد. این ریشه در میرفندرسکی و ملارجبعلی تبریزی دارد. اینها جامع منقول و معقول را دنبال میکنند. این سبک ادامه پیدا میکند. این الگو تا نزدیک دوران معاصر ما همچنان تکثیر میشود.
میدانید مکتبهای تلفیقی که در حوزه تشیع در گذشته بوده با این گونه مکتب تلفیقی تفاوتهای مهم دارد. برای مثال در بغداد مکتب تلفیقی داریم و در فارس مکتب تلفیقی با اشراق را داریم. در مکتب خاص اصفهان ما شاهد نوعی تلفیق محتوایی هستیم که دامنهاش از اصفهان به بسیاری از شهرهای دیگر جهان اسلام تسری میکند و این ماجرا به آقامحمد بیدآبادی میرسد. او شاگرد ملااسماعیل خواجویی است که مکتب صدرایی را مطرح میکند. در کل دوره تاریخ صفویه بروز و ظهوری از مدرسه حکمت متعالیه نداریم. آقامحمد بیدابادی آن را احیا میکند و ملاعلی نوری کرسی درس هزار نفره شرح و تبیین آثار صدرا را میآورد.
* به نظر شما چرا چنین نگاه منظومهای و جامع الابعادی در اصفهان عصر صفویه به وجود آمد؟
به عقیده من این مهم بر اساس یک ضرورت تاریخی شکل گرفت. به خاطر مملکتداری و داشتن یک دولت بزرگ و نیازهای همه جانبه. شما نمیتوانید یک چنین حکومت بزرگی را شکل بدهید با این همه از تنوعها و از یک چارچوب تفکری برخوردار نباشید. هماهنگسازیها در دنیای سنت عمدتاً بر اثر همین منظومههای فکری صورت میگرفته است. تصور من آن است که مدلهای ترکیبی همه اقتضائات تمدنی داشته است. مثلاً در بغداد وقتی به الگوی ترکیبی شیخ مفید و سیدمرتضی میرسیم دقیقاً در نقطهای هستیم که تشیع در حال خیزش جدید اجتماعی و سیاسی است. آثار سیدمرتضی نشان میدهد که در آن زمان افق جدیدی در برابر تشیع در حال گشوده شدن است. این افق جدید نیازمند یک بستر معرفتی است. تشیع نمیتواند با نگاه قمی شیخ صدوق، مبنای حرکت سیاسی بشود. در بغداد نیازمند حوزه جدیدی هستیم.
در حله، شیعه شهری را از نو میسازد. اینجا نیازمند خلاقیت خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی هستیم. در آن بافت اشاعره و معتزله و سلفی و عقل گرایانه وجود دارد. پس اینجا نوعی نگاه منسجم جدید نیاز داریم. این نگاه فارغ از ارزش گذاری خوب یا بد، ابتدا باید بپرسیم که بر مبنای چه اقتضایی شکل گرفته است.
خود حاکمیت جریان اصولگرا در دویست سال اخیر که هر جا رفته تسری پیدا کرده به این دلیل بوده که تشیع در دنیای جدید نیازمند داشتن یک نظام حقوق مشترک بوده است. ما از عصر صفویه که عبور میکنیم و به دنیای جدید می رسیم مواجه تمدنی با غرب پیدا میکنیم که بخش بسیار مهم آن نظامهای حقوقی است. پس علم اصول میآید و فقه را سامان میدهد تا تولیدگر باشد و به سوالات جدید پاسخ دهد.
* این که امروز هم بخواهیم نگاهی واحد و منظومهای داشته باشیم و همه اختلافات را به صورت همگرا ببینیم و حل کنیم، به نظر شما کار درستی است؟
اگر این منظومهسازی همه در راستای یک توسعه و تکامل معرفتی باشد، قابل قبول است. برای جلو رفت نیازمند دادوستد همه میراث هستیم. جایی میشود که مشا به بن بست میرسد و فلسفه نمیتواند پاسخگو باشد. حالا نمیتوان متوقف شد و عقل حکم میکند از ظرفیت دیگری استفاده شود. اگر دادوستدها موجب جلو رفت شود، خیلی خوب است، اما اگر جهت همگرایی، تلفیقهایی داشته باشیم که حاصل تحمیل از بیرون باشد، این خطاست. این کارها نه تنها منجر به توسعه دانش نمیشود، بلکه موجب عقب ماندگی میشود. منطق طبیعی آن است که شما حیات طبیعی رشد دانش را به رسمیت بشناسیم. معتقدم هر دانشی باید بسترهای مناسب خودش را پیدا کند و این جامعه علمی است که در مورد تحول آن نظر تصمیم بگیرد نه آنکه اقتصاد، سیاست یا هر گونه ملاحظات سرنوشت یک مکتب یا رویکرد علمی را مشخص کند. اگر ما به رشد طبیعی دانش توجه کنیم، امکان زیست جریانهای مختلف در بستر خودشان را شاهد خواهیم بود.
جمع بندی و برداشت دکتر عبدی پور از سخنان استاد سبحانی
اصل تاسیس دولت شیعی در ایران در متن فرهنگی و حوزه تشیع یک فرصت تاریخی بود.
در کل دوران اسلامی ما یک دولت شیعی بر محوریت حوزه و زعامت مراجع شیعی نداشتیم.
بهترین مقطع عصر صفوی دوره شاه طهماسب است.
مطالبه دولت از فقها برای مشارکت در نظام اسلامی شیعی یک فرصت تاریخی بود که برخی فقهای جهان تشیع از آن بهدرستی استفاده کردند و این تعامل سازنده و فراگیر در زمان دیگر سلاطین صفوی کمتر به چشم میخورد.
در عصر شاه طهماسب فقه جایگاه حکومتی گرفت و برخی فقها به تثیت فقه در گستره تمدنی کمک کردند.
در این عصر دانش های دیگر مانند فلسفه و کلام بهجای نزاع و جدل به صورت دو دستگاه عقلی شکل گرفت و نزاعها به گفتگو و مباحاث علمی تبدیل گرید.
ثمره این فرصت تاریخی و تجربه علمی در گستره تمدنی و دولتسازی تا به امروز به جهان تشیع کمک کرده است.
یکی از کسانی که در این رخداد تاریخی نقش مهمی را رقم زد علامه ملاعبدالله بهابادی است. ایشان یک استاد بلامنازع در علوم عقلی و نقلی میباشد که در دو حوزه دانش و سیاست به این دولت نوپا کمک کرد و یکی از حساسترین مسئولیتها بعنی حکمرانی نجف اشرف و تولیت حرم امیرالمومنین علی (ع) را پذیرفت و تلاش نمود حوزه علمیه و علما را با حکومت تشیعی همراه کند و آنان را به صحنه سیاسی، اجتماعی بکشاند و بستری را برای پیدا شدن فقه در زندگی اجتماعی ایجاد کند.
در حقیقت عالمانی مانند علامه بهابادی فقط تئوریپرداز نبودند، بلکه خود به صحنه سیاسی آمدند تا رابطه دین و سیاست را در عمل نشان دهند.
ازاین رو علامه بهابادی در تراز تمدنی شیعی و انقلاب اسلامی است و ما برای حرکت بهسوی ایجاد تمدن نوین اسلامی نیازمند شناخت سیر علمی و عملی این شخصیت یزرگ شیعی هستیم.
ما باید بهدنبال احیای تمدن ایران اسلامی باشیم. حوزه تمدنی ایران بزرگ ، سرمایه جهان اسلام است چرا که اکثر حکمای جهان اسلام ایرانی هستند.