مهدی محمدی – حسن عبدی پور[1]

علامه  ملاعبدالله بهابادی یزدی از دست پروردگان حوزه های علوم دینی بوده واندیشه های حوزوی مهمترین نقش رادر پرورش او ایفا نموده است. البته ملاعبدالله بخاطر داشتن امتداد سیاسی – اجتماعی استثنا قرن دهم نیست .تفکر واندیشه های علامه در واقع  نماینده روح حاکم برحوزه شیعی می باشد. کسانی چون ملاعبدالله یزدی, محقق کرکی،شیخ بهایی و… در میان توده مردم یاران بیشتری می یابند تا فضلای که زمان شناس نبودند و فلسفه فقه  را بدرستی درک نمی کردند. و رویکرد  و اندیشه سیاسی عالمانی مانند محقق کرکی و شاگردان ایشان را زیر سوال می بردند ,اندیشه های ناب وقاطعیت انقلابی علامه بهابادی  را در کدامین مدرسه باید جست وحرکتهای اجتماعی او را در کارنامه کدام عالم حوزوی می توان مشاهده کرد. آنچه ملاعبدالله را به عنوان طلایه دار فعالیت های مذهبی و فرهنگی جهان تشیع  مطرح ساخته است,  زمنیه های حوزوی وتجربه های تاریخی و هوشمندی ذاتی عالمانی شیعه بود که در مقاطع تاریخی و فرصت های طلایی به نهاد سازی تشیع  کمک کردند و ظرفیت های تمدنی آن را  عملیاتی کردند.

حضور علامه در عتبه علویه بعنوان  مرکز فرهنگی جهان تشیع فرصت های ارتباطات جهانی برای مکتب تشیع فراهم نمود .

کلیدواژه ها: تمدن ،اندیشه ، سیاست ، حکمرانی، تشیع

مقدمه

تشکیل امپراتوری صفویه پی آمد تحولاتی است که بعد از حملات مغول در ایران روی داد. یورش مداوم مغولان ، از بسیاری از مناطق ایران جز ویرانه ای برجای نگذاشته بود . کاهش سریع جمعیت،قحطی های پی در پی ، فقدان امنیت اجتماعی و از بین رفتن حاکمیت قدرت مرکزی ،اوضاع سیاسی و اجتماعی را آشفته ساخته بود. از لحاظ سیاسی حملات مغولان دوره ای طولانی از تشتت و پراکندگی و ضعف قدرت مرکزی ایجاد کرد که تاظهور صفویان به طول انجامید

هنگام به قدرت رسیدن صفویان، کشور ما حکومت واحد و قدرتمندی نداشت و دچار تفرقه و تجزیه شده بود. در آن زمان، حاکمان بخش های مختلف ایران با هم در جنگ بودند. به همین دلیل، امنیت و آرامش شهرها و روستاها از بین رفته و امور کشور مختل شده بود. هم‌زمان، در همسایگی ایران حکومت‌هایی وجود داشتند که در فکر گسترش قلمرو خود بودند. از جمله امپراتوری عثمانی که با حمله‌های پیاپی به سرزمین‌های هم‌جوار، بر قلمرو خود می‌افزود. سلطان عثمانی خود را خلیفهٔ مسلمانان می‌دانست و به ایران نیز طمع داشت. در شمال شرق ایران (ماوراءالنهر)، ازبک‌ها قدرت گرفته بودند و به مرزهای ایران می‌تاختند.

 

 

 

علامه بهابادی  واوضاع سیاسی

ملاعبدالله یزدی  در دوران شکل گیری حکومت  صفویه ، در آغاز قران دهم هجری،در دیاریزد ، منطقه بهاباد به دنیا آمد ودر سال(981) در نجف  اشرف  رحلت نموده است. بنابراین؛ وی معاصر دوره اول حکومت صفوی، یعنی دوران پادشاهی شاه اسماعیل (907-930) ، شاه طهماسب (930- 984) ، بوده است و ظاهرا بیش تر عمر را در دوران شاه طهماسب گذارانده است.

برای درک بهتر اوضاع سیاسی عصر علامه بهابادی یزدی ،ذکر این نکته لازم است که بیش از به قدرت رسیدن دولت صفویه

اوضاع سیاسی ایران و جهان در طول زمامداری دو پادشاه نخستین صفوی که مصادف با ملاعبدالله  است دستخوش فراز و نشیب های بسیاری است . از یک سو پس از قرون و اعصار متمادی که سرزمین ایران فاقد حکومت مقتدر و یکپارچه مرکزی بود و عملا جزئی از سرزمینهای خلفای اموی و عباسی محسوب می شد و یا شاهد تسلط مغولان درنده خو و تیموریان و دست اندازی های دیگر اجانب بود، در سایه تلاشهای شاه اسماعیل و قزلباشان مسلح تحت فرمانش دارای حکومت مستقل و مقتدر مرکزی گردید که این امر برای بعض همسایگان مقتدر و استعمارگران پرتغالی مستقر در منطقه که آبهای جنوبی کشور را در اختیار داشتند، و همچنین برای ازبکها و روسها که از قدرتهای مطرح در سطح جهان آن روزگار محسوب می شدند، به عنوان خطری رو به تزاید قلمداد شد . این احساس خطر، احساسی درست هم بود; چرا که به زودی شاهد بروز کشمکشهای خونین و مکرر مابین دولت صفوی و هر یک از عناصر قدرت خارجی مذکور هستیم .

براساس گزارش منابع تاریخی، در آغاز قرن دهم هجری،در ارمنستان، الوند میرزا آق قویونلو  ودر عراق عجم،سلطان مراد آق قویونلو حکم می راندند. درفارس ، یزد،کرمان ، عراق عرب ودیار بکر،شماری از شاه زادگان آق قویونلو به طور مستقل حکومت می کردند. در خوزستان قدرت در دست خاندان مشعشع بود. و در ابرقو و کاشان و سمنان و سیستان ، امیران مستقلی حاکم بودند. در مازنداران بیش از ده سلسله حکومت می کردند. در گیلان ،درناحیه لاهیجان ،بیه پیش و در رشت ، بیهپس ودر طالش سه حکومت محلی دیگر وجود داشت. در خراسان، افغانستان و ترکمنستان، دولت تیموری سلطان بایقرا حکومت می کرد . در بلخ و قندهار نیز امیرانی مستقل وجود داشتند که تنها در ظاهر، از سلطان حسین پیروی می کردند.[2]

استقلال ایران در دوران شاه اسماعیل(907-930)

شاه اسماعیل صفوی در شرایطی که بیگانگان این سامان فرخنده را جولانگاه خود ساخته و از هیچ تعدی و ستمی به ایران و ایرانیان فروگذار نبودند، با بهره گیری از مظلومیت تشیع در طول تاریخ و تحریک و تهییج شیعیان در اقصی نقاط کشور و با ادعای نمایندگی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با استفاده از فرهنگ ظلم ستیزی شیعه، با تشکیل ارتش مقتدر و منظم و بزرگی که مرکب از افراد قزلباش

بود، بر بیگانگان شورید و در مدت زمان کوتاهی بخشهای وسیعی از ایران را که در طول ادوار و اعصار ماضی جدا شده بود، ضمیمه کشور ساخت و بر متصرفات استعمارگران مطرح و مقتدر آن روزگار در منطقه چشم دوخت . تاکتیک وی که توفیق چشمگیری را نیز به ارمغان آورد، ایجاد تفرقه در صفوف متحد دشمنان خارجی بود که با عقد پیمان صوری و موقت صلح با یک جبهه، به سرکوب جبهه دیگر می پرداخت و پس از فراغت از آن، بر جبهه پیشین می تاخت .

تشکیل دولت مرکزی صفوی و تهدیدی که از رهگذر آن متوجه متصرفات بیگانگان بود، موجب گردید تا ایشان از کوچکترین فرصت ممکن برای تاختن بر مرزهای ایران غافل نشوند که تمامی این دسایس با آینده نگری و ژرف اندیشی دراز مدت شاه اسماعیل محکوم به شکست شد . با وجود این، تعرضات بیگانگان بر مرزهای ایران عهد صفوی، اهتمام شاه اسماعیل را در روشنتر ساختن آینده سلسله صفویه به نحوی که بتواند در دراز مدت در برابر آفات مقاومت نماید، به شدت تحت الشعاع قرار داد .

سوء نیت کشورهای منطقه به دولت نوظهور صفوی و قلمرو آن از یک سو و دیدگاه منفی علمای شیعی نسبت به کلیسا و ممالک عیسوی از سوی دیگر، برقراری روابط رسمی سیاسی، اقتصادی و غیره با آنان را تا سال 970 ق که برای نخستین بار روابط دولت صفوی با انگلستان رسما برقرار شد، به تعویق انداخت . اگر چه نمی توان منکر وجود روابط غیر رسمی سیاسی و اقتصادی مابین دولت مذکور و دولت صفوی در آن عصر شد .

یکی دیگر از ابتکارهای شاه اسماعیل صفوی در سرکوب ازبکان که در سراسر حیات دولت صفوی چشم طمع به خراسان بزرگ و شرق ایران دوخته بودند و هر از چند نیز بیرق شورش برمی افراشتند، بهره گیری از نفوذ و جایگاه والای زبان و ادب پارسی در سرزمین هندوستان و اتحاد با فارسی دوستان حاکم برآن دیار یعنی دولت گورکانیان هند است که رهاورد آن آزادسازی مناطق وسیعی از شرق ایران از جمله کابل از وجود ازبکان در سال 910 ق است . گورکانیان که عشق و علاقه عجیب و عمیقی به زبان و ادبیات پارسی و خاستگاه آن یعنی ایران زمین داشتند، در طول حیات خویش دمی از ابراز عشق و علاقه به ایران باز نماندند . ایشان هرگاه که فرهیخته ای ایرانی را در جمع خویش می یافتند، تا فراسوی توان و امکانات خود در اکرام و اعزازش می کوشیدند به گونه ای که در مدت زمان کوتاهی پذیرای صدها نام آور ایرانی شدند . این حسن توجه گورکانیان هند به ایران و ایرانی، موجب شده بود که آنان به تحولات سیاسی ایران زمین بی توجه نباشند و از این روست که می بینیم در موقعیتی که شاه صفوی دست کمک به سویشان دراز می کند، آن را به گرمی می فشرند .

اهتمام شاه اسماعیل صفوی در بسط قدرت و حیطه فرمانروایی سلسله ای که پایه ریزی نموده بود تا سال 930 ق که مصادف با بیست و سومین سال سلطنتش می شد، ادامه یافت و در این سال بر اثر ابتلا به عارضه حصبه در عنفوان جوانی بدرود حیات گفت .

کارنامه کردار و رفتار شاه اسماعیل صفوی جدای از چند مورد منفی، درخشان است . از آن جهت که وی بعد از چندین قرن به ایجاد یک حکومت فراگیر و مقتدر مرکزی در ایران آشوب زده دست یازید و در طول حیات سیاسی خویش دمی از بسط نفوذ و قدرت آن غافل نشد . کمتر اتفاق می افتاد که وی مدت مدیدی را در پایتخت دلنشین خود به سر برد و از امور کشوری و لشکری آسوده باشد و از این روست که می بینیم آثار درایت و کاردانی وی حتی پس از مرگش ضعف و سستی جانشینش را تحت الشعاع قرار می دهد .

اوضاع سیاسی ایران در دوره شاه طهماسب

شاه طهماسب در حالی كه ده سال بيش تر از عمرش نمی گذشت، وارث كشور پهناوری شد كه از دو طرف در فشار دو قدرت نيرومند عثمانی و ازبك قرار داشت. در عين حال امرای قزلباش نيز كه به تدريج اعتقاد شورانگيز خود به شاه و مرشد كامل را از دست می دادند به رقابت با يك ديگر پرداخته، پايه های حكومت صفوی را سست می كردند.

اقدامات شاه اسماعيل برای به كارگيری هرچه بيش تر افراد غير قزلباش در مناصب اداری و لشكری مهم، نارضايتی قزلباشان را بر می انگيخت. شاه حسين اصفهانی، وزير كاردان شاه اسماعيل و جلال الدّين تبريزی، جانشين وی قربانی اين رقابت ها شده، به قتل رسيدند.[3]

كمی سن شاه جديد نيز فرصتی را برای سران قزلباش ايجاد می كرد تا قدرت از دست رفته خود را بازيابند. لذا در سال های نخستين حكومت طهماسب كشور عملاً در دست سران قزلباش بود. رقابت های شديد قبايل قزلباش - كه منجر به جنگ های خونين داخلی گرديد - در طول دهه اوّل حكومت طهماسب ادامه داشت.

در اين حال ازبك ها با استفاده از فرصت به دست آمده در پی مرگ شاه اسماعيل، به خراسان حمله كردند ولی موفّقيّت چندانی به دست نياوردند. از سوی ديگر رقابت سران قبايل قزلباش به جنگ داخلی شديدی بين قبايل منجر شد و در نهايت پس از يك رشته جنگ های داخلی، قبيله استاجلو سركوب گرديد و آتش جنگ داخلی برای مدّتی خاموش شد. (933ق.)

ازبكان درگيری داخلی و ضعف قدرت مركزی را مغتنم شمرده، دوباره به خراسان حمله كردند و موفّق گرديدند بعضی از شهرها را تصرّف كنند و هرات مركز خراسان را در محاصره طولانی خود قرار دهند. شاه طهماسب برای دفع ازبكان، خود شخصاً به خراسان لشكركشی كرد، ازبك ها نيز از تمامی ممالك ماوراءالنهر لشكر بزرگی فراهم آوردند كه گفته می شد از زمان چنگيز، لشكری به آن عظمت از آب آمويه عبور نكرده بود.[4]

در جنگی كه بين دو طرف درگرفت ابتدا ازبكان پيروزی هايی كسب كردند امّا پايداری و مقاومت دليرانه شاه طهماسب، نوجوان پانزده ساله، باعث شد سپاه صفوی از شكستی حتمی نجات يابد. با اين حال با بازگشت صفويان، ازبك ها محاصره هرات را از سر گرفتند و اين شهر را متصرف شدند. در زمان تسلط ازبكان بر هرات هركس را كه شيعه بود و يا به شيعه گری متهم می شد، به مجرد شهادت دو نفر به قتل می رساندند[5]

شاه طهماسب در همين سال (935ق.) به بغداد لشكركشی كرد و آن جا را دوباره به قلمرو صفوی منضم كرد و سپس برای دفع ازبكان به خراسان آمد وآن ها را بيرون راند.

هنوز جنگ های صفويان با ازبكان ادامه داشت كه رقابت سران قبايل قزلباش بار ديگر آتش جنگ داخلی را شعله ور ساخت و سرانجام شاه طهماسب با صدور فرمان قتل عام قبيله تكلو به آن پايان بخشيد، در نتيجه بسياری از افراد قبيله مذكور كشته شدند و عده ای نيز به عثمانی گريختند.

حسين خان شاملو وكيل شاه نيز به دستور او به قتل رسيد. اتهام او اين بود كه اقدامات خودسرانه ای انجام می دهد و قصد دارد برادر طهماسب را به جای او به سلطنت برساند[6]. بدين ترتيب قريب يك دهه سلطه عملی قزلباشان پايان يافت و شاه راساً قدرت را در دست گرفت.

در ايام جنگ داخلی ازبك ها دوباره به خراسان حمله ور شدند و هرات را در محاصره ای طولانی قرار دادند كه يك سال و نيم به طول انجاميد.[7] شاه طهماسب برای دفع آن ها دوباره به خراسان روی آورد (939ق.) و موفق شد ازبكان را از آن منطقه بيرون راند.

در حين جنگ با ازبكان به طهماسب خبر رسيد كه سلطان سليمان عثمانی معروف به سليمان محتشم (باشكوه) و سليمان قانونی با سپاهی بزرگ به آذربايجان رسيده است شاه صفوی به سرعت از خراسان رو به آذربايجان نهاد. نداشتن فرصت كافی برای جمع آوری سپاه ضربه زيادی به شاه طهماسب وارد كرد و بسياری از نيروهای همراه وی نيز متفرق شدند به طوری كه در قزوين بيش از هفت هزار نفر در ركاب شاه نبودند و علاوه بر اين، عده ای از افراد سپاه نيز به عثمانی پيوسته بودند[8].

سپاه سليمان كه نفرات آن را يك صد هزار نوشته اند،[9]تبريز را فتح كرد و درصدد رويارويی مستقيم با سپاه كوچك شاه طهماسب بود تا حكومت نوبنياد صفوی را درهم بشكند، اما شاه طهماسب كه به خوبی دريافته بود با سپاه اندكش، كه وفاداری بسياری از آن ها نيز قابل ترديد است نمی تواند در مقابل سپاه عظيم عثمانی كه بر تن تمام قدرت های اروپايی آن روز لرزه می انداخت مقاومت كند، شيوه ای مؤثر در پيش گرفت و با معطل كردن عثمانی ها و پرهيز از جنگ مستقيم سعی كرد آنان را گرفتار سرمای آذربايجان و مجبور به بازگشت كند.

در حالی كه صفويان به كلّی نااميد شده بودند و بسياری از سرداران شجاع صفوی دل تهی كرده بودند، سرمای شديدی كه در فصل پاييز كم سابقه بود، آذربايجان را فراگرفت و سپاه عثمانی را مجبور به بازگشت كرد.

بسياری از افراد اين سپاه بر اثر سرما تلف شدند. بدين ترتيب حكومت صفوی از سقوط حتمی نجات يافت.

طهماسب با در پيش گرفتن اين تاكتيك نظامی در درگيری های بعدی خود با عثمانی، از يك سو از اتلاف نيروی نظامی خود جلوگيری می كرد و ازسوی ديگر از درگيری با عثمانيان مسلمان نيز پرهيز می نمود.[10]

سپاه سليمان عثمانی در بازگشت به بغداد رفت و آن شهر را به تصرف خود درآورد و چندی بعد دوباره به ايران حمله كرد، كه اين بار نيز با روش ماهرانه طهماسب مبنی بر پرهيز از جنگ روياروی و نابود كردن تمام مزارع و درختان و خالی كردن شهرهای واقع در مسير سپاه عثمانی برای فرسوده كردن و در تنگنا قرار دادن آن سپاه متجاوز، مؤثر افتاد و عثمانيان بازگشتند.

شاه طهماسب همچنين حملات بعدی ازبكان را نيز دفع كرد و نشان داد كه بسيار دورانديش تر از پدر خود شاه اسماعيل است كه با سپاه اندكِ خود، به جنگ سليم و توپخانه قوی عثمانيان رفت و خود و سپاهيانش را در معرض هلاك قرار داد.

شاه طهماسب از متدين ترين شاهان صفوی است او در سال 939ق. از جميع مناهی توبه كرد.[11] اين توبه مقدّمه دوره ای از تعبد و تقدس در زندگی وی گرديد كه تا پايان حيات او در سال 984ق. به درازا كشيد.[12] در عصر وی علما اقتدار و نفوذ زيادی كسب كردند عده ای از علمای بزرگ شيعه هم چون محقق كركی، شيخ علی منشار، حسين بن عبدالصمد ، علامه ملاعبدالله یزدی و شيخ بهايی و به مقامات مذهبی دست يافتند.

گسترش فعالیت علمای شیعه در عصر صفویه

تشکیل دولت مقتدر مرکزی از یک سو و مشرف شدن اقلیتهای مذهبی و دینی به مذهب حقه جعفری به یکباره نیاز گسترده ای به عالمان، دانشوران و مبلغان شیعی و کتب و معارف مربوط، ایجاد کرد، که می بایست از مراکز علمی و فقهی شیعی در نجف اشرف، جبل عامل، اصفهان و مراکز دیگر تامین می شد .

با عزیمت محقق کرکی، شیخ بهایی و دیگر بزرگان به ایران، کتب و معارف شیعی که به زبان عربی تصنیف شده بود در حجم وسیعی در سراسر ایران توزیع گردید و همین امراست که گسترش بیش از پیش زبان عربی را در ایران موجب شد . عالمان شیعی مذهب ایرانی به سان علامه مجلسی، سید نعمت الله جزایری و دیگر بزرگان که در اصفهان حضور داشتند و یا به سان قاضی نورالله شوشتری در هند و به سان مقدس اردبیلی  و علامه بهابادی یزدی در نجف اشرف حضور داشتند نیز سهم فوق العاده ای در برآورده ساختن نیاز روزافزون جامعه شیعی ایران و احیای حوزه های علوم دینی و تربیت عالمان دینی بر عهده داشتند و جهت این مهم به تالیف کتب و رساله های ارزنده و راهگشایی دست یازیدند که در هدایت و ارشاد مردم این کشور تاثیر بسزایی داشت .

دولتمردان صفوی از آنجا که علاقه زاید الوصفی به حضور عالمان کبیر و شهیر شیعی در پایتخت خود، که ابتدا شهر تبریز و سپس قزوین و بالاخره اصفهان بود، داشتند.

در عهد صفوی با بهره گیری از فضای مناسبی که ایجاد شده بود تلاشهای مجدانه علمای اعلام علوم اسلامی رو به گسترش و شکوفایی کم سابقه ای نهاد . در کنار این موارد معماری، بازرگانی و تجارت به خاطر عنایت و علاقه خاصی که پادشاهان صفوی بدان مبذول داشتند، راه اوج و ترقی صد ساله را یک شبه پشت سر نهاده و بر سامان شکوهی افسانه ای خرامید .فقر فرهنگی و اجتماعی کشور از اندیشه و تشیع فقاهتی در برابر تشیع صوفیانه

رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع،ملزوماتی را به دنبال داشتکه نمی شد بی تفاوت از کنار آن گذشت. می توان گفت به صرف رسمیت دادن  به مذهب تشیع،بدون هیچ تلاشی برای ترویج و نشر آموزه های شیعی،کار چندانی در دولت شیعی واقع نشده بود؛بلکه توجه به مقومات نظری و عملی تشیع لازم بود که زمینه را برای تداوم و نهادینه شدن چنین حرکتی فراهم می ساخت. اینجا بود که تبیین و تدوین قوانین شرعی برپایه آموزه های دینی تشیع ، احساس می شد و تبعا،نه تنها فقه شیعه ،ظرفیت لازم را برای زندگی شخصی افراد؛بلکه برای وضع قوانین عام  در عرصه های سیاسی،قضایی و حکومتی دارابود.

فرهنگ و آموزه های شیعی بر آموزه هایی از قبیل چگونگی تعامل با دیگران ایجاد روحیه کار و تلاش ،ظلم  ستیزی ،ایثار و شهادت،پرهیز از گوشه گیری و انزوا طلبی و .../ تکیه داشت. در مقابل،تصوف بیشتر در انزوا و عزلت نشینی ، متبلور بود و روشن بود که دیر یا زود،عملا اداره کشور با آموزه های صوفیانه به بن بست کشده خواهد شد.تبعا برای ترویج و تسری چنین رویکردی ؛ یعنی اندیشه فقاهتی و زدودن فقر فرهنگی  کشور از معارف شیعی در جامعه،به همکاری و همیاری علمای شیعه نیاز بود[13]

جایگاه اندیشمندن شیعی در تحول  و رشد حوزه های علمیه در عصر صفوی

بارسمیت بافتن مذهب تشیع در ایران وحمایت دولت صفوی از آن و توجه ویژه آنان به علمای شیعی، روند جدیدی در تحول اندیشه سیاسی شیعه آغاز گردید زیرا با پیدایش زمینه طرح آموزش های مذهب شیعه،علمای شیعه نیز زمینه فعالیت را مناسب دیده ودر عرصه های مختلف فکری و عملی ،فعال شدند  ودر نتیجه، تفکر و عمل سیاسی آنان نیز دچار تغییر و تحول گشت.

برخی از علمای شیعی مانند علامه بهابادی یزدی با حضور در حوزه اقتدار دولت صفوی و پذیرش مناصبی چون شیخ الاسلامی و مقام صدری و قضاوت ، [14]

و تولیت حرم امام علی (ع) در نجف اشرف ،ضمن مهار و کنترل قدرت سیاسی،[15]

بابرپایی کلاس درس و تاسیس حوزه ها و مدارس علمیه و تربیت طلاب ،به تقویت مراکز علمی و فقهی و کلامی شیعه پرداختند و با تالیف کتب مختلف فقهی ،کلامی ،تفسیری ،منطقی وشرح و حاشیه و ترجمه آثار بزرگان شیعه در زمینه معارف شیعی ،به گسترش مبانی و آموزه های شیعی و رشد دانش بخصوص در حوزه نجف اشرف پرداختند[16]

گسترش علوم و فرهنگ شیعی

در اثر تعامل و همکاری علما با سلسه نوپای صفویه مدارس و سازمان ها و تاسیسات مذهبی متعددی در ایران و عراق آن روز ایجاد شد. و نسل جدیدی از علما و متفکران شیعه  پرورش یافت. از این مدارس ،علما و دانشمندان برجسته ای فارق التحصیل شدند که پیکره اصلی تکاپوهای دینی پس از آن را تشکیل می دادند.

به این ترتیب کانون های سنتی تشیع اثنی عشری در عتبات،تحت السعاع شکوفایی علمی در پایتخت و شهرهای عمده ایران قرار گرفتند.[17]

 

بایسته های نظام کلاسیک حوزه :

-.هر نظام آموزشی با همه امکانات وتشکیلات مدرن, نمی تواند همه استعدادهای خود را به شکوفایی برساند واز تک تک افراد خود انسانهای دلخواه پرورش دهد. بلکه همیشه معدودی از انسانها توانسته اند با پیگیری مربیان لایق وهمت شخصی, جاده پیشرفت را بپیمایند وبه اهداف مورد نظر دست یابند. مگر در نظامهای آموزشی نوین, از میان انبوه دانشجویان وامکانات فراوان, چه مقدار انسانهای مبتکر وخلاق به عرصه فرهنگ پا نهاده اند.

در مقایسه نظام آموزشی وتربیتی حوزه با سایر نظامهای تحصیلی رائج در ممالک اسلامی, به روشنی در می یابیم که دست پروردگان لایق وصالح حوزوی بیشترند. بیشتر مصلحان وصالحان نامور, از حوزه های دینی برخاسته اند.

-.حقیقت جویی, روح حاکم بر نظام آموزشی حوزه است. شیوه تعلیم وتربیت آن به گونه ای است که طالب علم را آزاداندیش پرورش می دهد وامکانات رشد وشناخت حقایق رافرا روی او قرار می دهد. آزادی در انتخاب مدرسه واستاد وهم بحث ورشته تحصیلی وآزادی در انتقام از سخن استاد, از ویژگیهای ارزشمند حوزه هاست که در صورت بهره گیری درست از آنها استعدادها را شکوفا می کند به فعلیت می رساند.

رسیدن به سرچشمه های معرفت, مقصد هر متعلم حوزوی است. ازاین روی,طالب علم, درسها راعمیق می خواند ومحتوای آن رابه نقد وبررسی می گذارد. این کار راچنان با حوصله ودقت وپشت کار داری انجام می دهد, تا به مرتبه اجتهاد دست یابد و در سایه آن, مکتب را بشناسد و خود را از تقلید وتوقف وتکرار واره اند.

اساتید, در درس خارج که نقطه اوج استنباط واستدلال فقهی است, شیوه تحلیل ونقد را در پیش دارند و سخنان بزرگان فن را در موضوع مورد بحث غربال می کنند. دراین دوره, مطالب صحیح از سقیم جدا می شود و( ماقال ) بر(من قال ) پیشی می گیرد.

خداجویی وعمل به تکلیف, دست مایه هایی است که عالمان, در پر توآن, آموخته های خود را به کاربندند ودر برخورد با مشکلات وموانع, هراسان نشوند.

مسلماً, بستری که بر مبنای اجتهاد وحقیقت جویی بناشده باشد, این امکان را در خود دارد که مردان بزرگ پرورش دهد وکسانی همانند علامه بهابادی  رابه جامعه عرضه کند.

دوره تکوین،تثبیت و تضعیف حوزه علمیه نجف

حوزه علمیه نجف پس از ورود شیخ طوسی تاریخ با فراز و نشیبی را سپری کرده است که مراحل آن عبارت اند از:

الف: دوره تکوین و تثبیت حوزه علمیه نجف ؛ این دوره با حضور شیخ طوسی در نجف (448-460ق) مقارن است.

حوزه علمیه نجف اشرف با قدمت بیش از هزار سال، سالهای متمادی ماوا و مرکز تجمع زعمای شیعه امامیه بوده است. این شهر قبل از هجرت شیخ طوسی، سرزمینی بود که برخی از علویان و شیعیان خاص امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را در خود جای داده بود لیکن با هجرت شیخ طوسی دانشجویان علوم اسلامی نجف اشرف را به مرکز شیعه و دانشگاه بزرگ شیعه امامیه تبدیل کردند و پس از آن هزارن دانشجو و متفکر شیعی در این دانشگاه پرورش یافته به نشر معارف اهل بیت (علیهم‌السلام) همت گماردند.

ب) دوره تبعیت و رکود حوزه نجف

این دوره طولانی با وفات شیخ طوسی آغاز شد و تا اوایل قرن دهم ادامه یافت.

عوامل متعددی در ایجاد رکود پس از شیخ دخیل بودند.

عوامل رکود:

نخست آن‌که به رغم ابتکارات شگرف شیخ طوسی در حوزه اصول و فقه و دفاعش از فقه تفریعی در حوزه شریعت و توفیقش در ترویج و تحکیم روش‌های استدلال و استنباط [18] آرا و نظریات وی تا مدت‌ها به دلیل عظمت شخصیت او در مجامع علمی شیعه بدون معارض و نقدناپذیر رواج یافت و پیروانش بیش از یک قرن در صدد خرده‌گیری و نقد و بررسی نظریاتش برنیامدند.

به تعبیر شهید ثانی [19]و صاحب معالم، ابن شهید ثانی، ­­[20]همه فقها تنها ناقل گفته‌های او بودند.

عامل دیگر این ایستایی، جوانیِ حوزه نجف بود که نمی‌توانست همپای مراکزی هم‌چون بغداد، در برخورد با آرای گوناگون، پویایی داشته باشد، مخصوصاً آن‌که هنگام مهاجرت شیخ از بغداد به نجف، تنها تعدادی کم‌شمار او را همراهی کرده بودند.[21]

از میان رفتن قدرت آل‌بویه که پیوسته مراکز و شخصیت‌های علمی شیعه را تحت حمایت خود داشتند، عامل اثرگذار دیگری بر رکود بود و مخصوصاً از همان آغاز تصرف عراق به دست سلاجقه، شیعه تحت فشارهای روزافزون قرار گرفت.

ظهور محمد بن ادریس حلّی (متوفی ۵۹۸) در حلّه رونق حوزه علمیه این شهر را به همراه داشت ولی همین مسئله به رکود حوزه علمیه نجف شتاب بیشتری بخشید.

وی توانست به روحیه پیروی بی‌چون و چرای مشایخ امامیه که در برابر آرا و فتاوای شیخ طوسی تسلیم و منقاد بودند، پایان دهد و با نقادی آرا و برخی روش‌های شیخ، روح تحقیق و نقد و تجدیدنظر را به محافل علمی شیعه باز آوَرَد.

با همه این احوال، در این دوره نیز حوزه نجف از تکاپوی علمی دور نماند.

از ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی، (متوفی ۵۱۵) اثری چون المرشد الی سبیل المتعبد و الامالی به جای مانده است.

وی نزد علمای شیعه با عنوان مفید ثانی شهرت دارد. [22]

ابن شهر آشوب مازندرانی، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی مؤلف مجمع البیان و ابوعبداللّه حسین بن احمد بن طحّال مقدادی تربیت یافتگان محضر اویند. [23]

هم‌چنین شیخ ابوالوفاء عبدالجبار رازی، شیخ ابومحمد حسن بن بابویه قمی و شیخ ابوعبداللّه محمد بن هبةاللّه طرابلسی معاصران او و جملگی از شاگردان پدرش در حوزه علمیه نجف بوده‌اند.[24]

کتاب شرح کافیه ابن حاجب و شرح قصائد ابن ابی الحدید از نجم‌الائمة رضی‌الدین محمد استرآبادی (متوفی ۶۸۶)،  [25]الایماقی فی شرح الایلاقی و شرح تعریب الزبدة در طب از عبدالرحمان بن عتائقی از علمای حلّه و بعد نجف اشرف  [26]و التنقیح الرایع فی شرح مختصرالشرایع مقداد بن عبداللّه سیوری مشهور به فاضل مقداد (متوفی ۸۲۶) از جمله آثار دانشمندانِ این دوره حوزه نجف است.

 روند و رشد علمی حوزه  علمیه نجف در دوران مقدس اردبیلی و علامه بهابادی یزدی

علامه ملاعبدالله بهابادی ,در شعار اسلام اجتماعی , ساخت نظام شیعی و فعالیت های فرهنگی وسیاسی در عتبه علویه و جنوب عراق , کارنامه بسیار در خشانی دارد,

 امّا این بدان معنی نیست که دیگران در این آوردگاه نقشی نداشته اند وساحل نشینان تماشاگری بیش نبوده اند,بی شک هم مباحثه ایشان  یعنی آیه الله مقدس اردبیلی و حمایت های شاه طهماسب صفوی  با این حرکتها و خیزشها علمی و عملی و اندیشه های نو, زمینه ساز رشد علمی حوزه نجف اشرف شد

بیداری عالمان زمان شناس شیعه و اموزه های مکتب اهل بیت (ع) و متون آموزشی حوزه های علمیه جهان تشیع در مدارس شیراز، نجف، حله ، و جبل عامل بذرها و نهال توسعه علمی تشیع را نهادینه کرده بود طلاب علوم دینی, در تفسیر, فقه, حدیث ودیگر دانشهایی که فرا می گیرند, سیمای زشت ناعدالتی, نابرابری,ستم, تبعیض و… برای آن از همه زوایا مجسم می شود.

طلاب علوم دینی,از همان آغاز, به حق وباطل آشنا می شوند, منتهی ظرفیتها, استعدادها, توانایی هاو… تفاوت می کند. هر کس نمی تواند به قلّه فراز آید وچهره جهانی بیابد وامام ومقتدای دیگران شود.

حوزه های دینی وهوشیاری سیاسی

حوزه های علوم دینی, با نداشتن تشکیلاتی منظم واطلاعاتی فراگیر, از حساسیت سیاسی به دور نبوده اند. همیشه, عالمانی هوشیار ودشمن شناس را در خود پرورانده است عالمانی که نسبت به اوضاع جهانی, تحولات سیاسی آشنایی داشته و فعالیتهای دشمن تشیع را در نهانی ترین شکل خود, نسبت به حوزه وجهان اسلام, از نظر دور نمی داشتند وبرای جلوگیری از نفوذ بیگانگان برنامه هایی رابه اجرا در آوردند:

ملاعبدالله ( متوفی981)از علمای ایران از این افراد بود. او, به  درخواست شاه طهماسب صفوی و شیخ الاسلام دولت شیعی , سرپرستی حرم حضرت امیر را بر بعهده گرفت ودر آن برنامه های نوینی رابه اجرا در آورد.

ملاعبدالله, خانه اش محل رفت و آمد علماء وادبیان بود وعلاوه بر سرپرستی حرم,امور مسائل سیاسی و اجتماعی نجف نیز تمشیعیت می کرد. حکمت و تدبیر وتیز هوشی او زبانزد همگان بود. از جمله فعالیتهای ملایوسف نظم وانضباط دادن حوزه وکنترل مهاجران بیگانه به حوزه نجف بود.

علمای حوزه ای نجف برای  وحدت مسلمانان اهمیت فوق العاده قائل بودند واز ترفندهای دشمنان برای تفرقه بین جوامع اسلامی وایجاد اختلافات مذهبی وملی غافل نبودند. در آن روزگار, دولت ایران وعثمانی, براثر اختلافات دیرینه مذهبی واقلیمی, همچون دو قطب مخالف, رو در روی یکدیگر صف آرایی کرده بودند ومناطق مرزی ایران وعثمانی, متشنج بود و هر چند گاه, ستیزهایی رخ می داد وعده ای مظلوم, به خاک فرو می غلتیدند.

دشمنان اسلام, بیکار ننشسته وبا شگردهای آشکار وپنهان, به گسترش اختلافات کمک می کردند.

در این میان, مهمترین نیروهای بازدارنده ومهار کننده سرکشیها,علماء بودند. آنان با استفاده از نفوذ مردمی, پابه صحنه نهاده ومانع از بروز درگیری ویاگسترش آن می شدند.

درگیری بین شاه طهماسب ودولت عثمانی, تنها به وساطت علمای حوزه  وعلامه بهابادی فروکش می کرد.2

ملاعبدالله یزدی  , و فرزندان ونوادگان ایشان, از عوامل اصلی ثبات مسلمانان وایجاد وحدت بین آنان بودند.

علامه بهابادی و بیت ملالی, از حاکمان و متولیان عتبه علویه بودند که در اصلاح امور مسلمانان وجلوگیری از تفرقه بین ارباب مذاهب سخت می کوشید. در راه تفاهم بین مردم عراق ودولت عثمانی وجلوگیری از تعصبات ملی, تلاش بسیار کرد. از جمله کارهای وی, مشاور صلح وآشتی بین عثمانی وایران در فاصله  قرن دهم و یازدهم بود

نتیجه گیری

به نظر می رسد «احیای حکومت شیعی» در دوره صفویه است. در آن دوره برای نشان دادن این که دین اسلام و تشیع برای همه دوران ها و از جمله قرن دهم هجری حرفی برای گفتن دارد، می بایست اسلام به صورت جامع، متبلور و محقق می گشت و تحقق جامع دین، جز با تشکیل حکومت اسلامی امکان پذیر نبود و این وظیفه ای خطیر بر دوش عالمان آن زمان از جمله محقق کرکی، علامه بهابادی و شیخ بهایی بوده است.

 علامه بهابادی یزدی پس از قبول تولیت حرم امام علی (علیه السلام) و حکمرانی بر نجف اشرف، سبک جدیدی از حکمرانی اسلامی و بلکه حکمرانی دینی ارائه داد که برای تمام پیروان ادیان، قابل الگوبرداری است. مورخان تاریخ نجف از تأمین حقوق اقلیت های مذهبی در دوران علامه سخن ها گفته اند و حکمرانی حکیمانه و عادلانه علامه باعث شد تا پس از قدرت گیری دولت عثمانی سلاطین عثمانی نیز حکمرانی ایشان را تنفیذ نمایند.

روش و رویکرد علمی علامه بهابادی، تبیین عقلانی از دین اسلام و ارائه «اسلام عقلانی» است. با اینکه علامه بهابادی  یک فیلسوف، فقیه و مفسر برجسته ای می باشد؛ اما بُعد متکلم بودن او و دفاع کلامی او از دین، خیلی بارزتر است. ناگفته نماند که شرایط تاریخی هم بر تعیین پروژه فکری شخصیت ها مؤثر است و امثال علامه بهابادی و محقق کرکی، شیخ بهایی و برخی دیگر از همدوره ای های ایشان، در دوره ای زندگی می کردند که اساس مکتب تشیع و باورهای دینی به صورت جدی از سوی دولت عثمانی و همچنین ازبک ها (در شرق کشور) زیر سؤال رفته بود یا می رفت، لذا ایشان درصدد تبیین عقلانی از دین است و همه آثار و نوشته ها و گفتارهای او را باید در این روش شناسی تعریف و تبیین کرد.

 

 

 

 

 

 

[1] پژوهشکر و استاد دانشگاه

[2] حسن بیگ روملوف احسن التواریخ ،به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی ، ص 87 وجمعی از نویسندگان از جمله پطروشفکی ، تاریخی ایران، ترجمه کریم کشاوز، ص468 ودکتر مریم دفتری،دین و مذاهب در عصر صفوی ص 83

[3]

[4] شاه حسين اصفهانی در سال 929ق. و جلال الدين تبريزی در 930ق. به قتل رسيدند (احسن التواريخ، ص 240).

[5] همان، ص 282

[6] همان، ص 291

[7] همان، ص 332

[8] امير محمود خواندمير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب، تصحيح دكتر محمدعلی جراحی، ص159

[9] احسن التواريخ، ص 324؛ خلاصة التواريخ، ص 331

[10]خلاصة التواريخ، ص 23. قزوينی در لبّ التواريخ عدّه سپاهيان عثمانی را سيصد هزار نفر نوشته است. ر.ك: قزوينی، همان، ص 428. عظمت اين سپاه به حدی بود كه در دل بسياری از قزلباشان هراس می انداخت. ر.ك: احس التواريخ، ص 326 و خلاصة التواريخ، ص 231.

[11] شاه طهماسب در جواب نامه ای از سلطان سليمان كه او را دعوت به جنگ روياروی كرده بود گفت: «بزرگ تر از خداوندگار كسی است كه من به سخن او عمل می كنم. حضرت ربّ العزّه فرموده كه در جهاد و غزا كه به كفار می كنيد، خود را در مهلكه نيندازيد و به مقتضای آيه كريمه «ولا تلقوا بايديكم الی التهلكه» جايی كه از كفار تهلكه منع فرموده باشند، من چگونه با مسلمانان جنگ كنم و خود را در مهلكه اندازم!» و اضافه می كند: «ديوانه يا مستی بايد كه بی صرفه جنگ كند.» و اشاره ای نيز به جنگ چالدران كرده، می گويد: «امرای شاه اسماعيل در آن روز همه مست بودند و شب تا صبح شراب خورده بودند و صباح جنگ كردند» (خلاصة التواريخ، ص 232). در مورد ديگری كه در سال 938ق. اولمه سلطان، از سران قزلباش به عثمانی پناهنده شده بود و سلطان عثمانی نيز در اروپا درگير بود عده ای از سرداران سپاه به شاه طهماسب پيشنهاد كردند: «حال كه خداوندگار به فرنگ رفته به عثمانی حمله كنيم و آن سرزمين را غارت كرده و بازگرديم» شاه در پاسخ گفت: «كه خداوندگار به غزای كفار رفته ما كه به الكای او رويم كار ما پيش نخواهد رفت. اگر او برادر و فرزند مرا كشته باشد، چون به غزا رفته به الكای او نمی روم و دين را به دنيا نمی فروشم» (خلاصةالتواريخ، ص 318).

[12] حسن بيك روملو، همان، ص 323

[13] علامه بهابادی ؛ ص67و68 حسن عبدی پور،بررسی و تحلیل ،سیره علمی و عملی

[14] اسکندر بیک منشی ،تاریخ عالم آرای عباسی ،ج 1 ص 146-154

[15] امام خمینی ،صحیفه نور ،ج 8،ص8

[16] اسکندر بیک منشی ،تاریخ عالم آرای عباسی ،ج 1 ص 146-154 ومحتشم السلطنه میزرا ناصرالدین ،تمدن و فرهنگ ایران از آغاز تا دوره پهلوی ،ص228-229

[17] منصور صفت؛ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی؛ص 74

[18] خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۰.

[19] زین‌الدین بن علی شهیدثانی، الرعایة فی علم الدرایة، چاپ عبدالحسین محمدعلی بقال، قم ۱۴۰۸.

[20] زین‌الدین بن علی شهیدثانی، الرعایة فی علم الدرایة، چاپ عبدالحسین محمدعلی بقال، قم ۱۴۰۸.

[21] زین‌الدین بن علی شهیدثانی، الرعایة فی علم الدرایة، چاپ عبدالحسین محمدعلی بقال، قم ۱۴۰۸.

[22]             ↑ ابن شهر آشوب، کتاب معالم العلماء، ج۱، ص۳۲۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۳

[23] محمد بحرالعلوم، «الدراسة و تاریخها فی النجف»، ج۱، ص۴۴ـ۴۵، در موسوعة العتبات المقدسة، تألیف جعفر خلیلی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.

[24] علی بن عبیداللّه منتجب‌الدین رازی، الفهرست، ج۱، ص۴۳، چاپ جلالالدین محدث ارموی، قم ۱۳۶۶ش.

[25] محمد بن حسن حرّ عاملی، امل الآمل، ج۱، ص۲۵۵، چاپ احمد حسینی، بغداد (۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ ش.

[26] آقابزرگ طهرانی، الذریعة‌ الی تصانیف الشیعة، ج۲، ص۵۰۹.   

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP