دانش کلام در عصر علامه بهابادی یزدی و صفویه  [1]

حسن عبدلی -پژوهشگر

یکی از کاربرد مهم و اساسی علم کلام، دفاع معقول از‌ اندیشه‌های دینی و کلامی است، زیرا بسیار پیش می‌آید که آموزه‌های دینی و معارف اعتقادی مورد شبه‌ها و اعتراضات مخالفان قرار می‌گیرد، علم کلام و کسانی‌که دانش کلامی و اعتقادی‌ اندوخته‌اند خود را موظف می‌دانند که با بهره‌گیری از روش‌های معتبر و معقول، اعتراضات و شبهات را پاسخ بگوید و از این طریق از حریم اعتقادات دینی دفاع کند.

علم کلام از الزامات جداناپذیر دین و مذهب است و همـواره نقـش تعیـین  کنندهاي در قوام سازي بنیادهاي فکري و ایمانی آن ایفاء کرده است. متولیـان  این علم با رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران عصر صفوي در طول تقریباً  دو و نیم قرن این فرصت را بدست آوردند تا به بازاندیشـی در آراء کلامـی  پیشینیان بپردازند. در این جستار فرایند تحول تاریخی علم کلام تحت تأثیر  دو مشرب عقلی و اخباري از حیث دستاوردهاي کمی با تکیه بر منابع همان  دوران و به روش توصیفی و تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. رویکـرد  تاریخی مورد استفاده در این پژوهش نشان می دهد که در نیمۀ اول حکومت  صفوي تا زمان شاه عبـاس اول متکلمـان شـیعی  مانند علامه  بهابادی یزدی تحـت تـأثیر روش عقلانـی  خواجه نصیر طوسی، با شرح و تفسیر جدید، آثار کلامی قدما را احیاء و بـه  دفاع و بسط اصـول اعتقـادي شـیعه در برابـر مـذهب رقیـب یعنـی تسـنن  پرداختند. اما در نیمۀ دوم حکومـت صـفوي، علـم کـلام بـا چیرگـی روش  اخباري بر ساحت آموزش علوم دینی تا حدود بسـیاري از روش اسـتدلالی 

 

 

 

 

 

 

 مطالعۀ تاریخ ایـران در دوران اسـلامی  

نشان می دهد که از این نظر عصر صفوي در مقایسه با ادوار پیش از آن اهمیت بسیار زیادي دارد و علم کلام بیش از هر زمان دیگري به محیطی پر حادثه بـه لحـ اظ کمـی و کیفـی در ابعاد موضوعی و روش شناسانه تبدیل شده است. این رویداد ایـران را بـه کـانونی مهـم در حوزة فعالیتهاي کلامی تبدیل ساخت و دستاوردهاي علمی آن نیز به نـوعی در شـرق تـا  ماوراءالنهر و هند گسترش یافت. در حالی که در غرب جهان اسلام که در سیطرة حاکمیـت  امپراتوران عثمانی قرار داشت و در عین حال همانها داعیۀ خلافت بر جهان اسلام را داشتند و زمینۀ مهاجرت و تجمع اندیشمندان مسلمان از اطراف را در استانبول فراهم آوردند اما در این قطب جدید علمی هرگز جهش تازهاي در حوزة علم کـلام بـه وقـوع نپیوسـت،

 بلکه همچنان بر مدار سنت و آراء متکلمین پیشین اهل سنت سـیر نمـود و تقریبـاً در مواجـه بـا  مسائل فکري و اعتقادي جدید که به دنبال گسترش روابط با جهـان مسـیحیت غـرب روي داد منفعلانه عمل کردند. هر چند که در تقابل با جریان شیعیگري در ایران شاهد مخالفـت  و انکار عقاید آنان هستیم، اما این نیز بر همان دیدگاه و سنت کهن تاریخی قرار داشت و از 

هر نوع روش و موضوع نوآورانه تهی بود

(حیدرزاده،1375، صص-94 49).  در چشم انداز عمومی علم کلام در دفاع از دین و شریعت در میان حوادث سیاسی و فکري  عصر صفوي با سه جریان فکري مواجه شد. از یک سوي مذهب تشیع امامی در پیونـد بـا  نظام سیاسی صفویه به مذهب رسمی در ایران تبدیل شد و از سـطح یـک اقلیـت کوچـک  مذهبی به سطح یک مذهب عمومی و ملی در برابر مذاهب سنت ارتقاء یافـت و بـه همـان  میزان مذاهب سنت تقلیل یافته و به یک گروه کوچک تبدیل گشتند؛ از سـوي دیگـر علـم  کلام با طریقتهاي متعدد صوفیانهاي مواجه شده بود که هم از سدة هفتم هجري بـه دنبـال  گسترش اجتماعی آن به نوعی به مذهب غالب در جامعۀ ایـران تبـدیل شـده، و هـم سـهم  چشمگیري در شکل گیري، پیروزي و استقرار دولت شـیعی صـفویه در ایـران ایفـاء کـرده  بودند؛ و بالاخره سومین رویداد فکـري کـه علـم کـلام را بـه چـالش فرامـی خوانـد ورود  مسیحیت به ایران در قالب فرقه هاي تبشیري متعدد است که به ویژه در سده هـاي یـازده و  دوازده هجري به سرعت گسترش یافته و در بسیاري از شهرهاي بـزرگ ایـران بـا احـداث  کلیسا، آزادانه در میان ایرانیان مسیحیت را تبلیغ و ترویج می کردند. این سه جریان علم کلام  دینی- شیعی را بیش از هر زمان دیگري به تکاپوي علمی واداشت و اندیشمندان این عرصه  نیز تلاش کردند با پاسخگویی به شبهات مطروحـه در برابـر تسـنن، تصـوف و مسـیحیت،  بنیادهاي آن علم را استحکام بخشند.

متکلمان در مرحلۀ آغاز ایـن دوران  با تکیه بر میراث کلامی خواجه نصیر طوسی روش عقلی را برگزیدند، و سپس در میانـۀ آن  دوران به روش اخباري رويآورده و بعضاً نیز بـا ا نتخـاب ترکیبـی از آن دو روش (عقلـی -  اخباري) به راهکار تازهاي در تحقق اهداف علمی خود می اندیشـیدند .

شیعی در این دوران به بالاترین سطح رشد علمی خود در مقایسه با گذشته دست یافـ ت و  متکلمان، مهمترین و تأثیرگذارترین گروه در بسط معارف دینـی - شـیعی شـناخته شـده و در  بالاترین سـطح علمـی میـراث کـم نظیـري را در حـوزة مباحـث علـم کـلام در دو سـطح  روششناسانۀ مذکور از خود به یادگار باقی گذاشتند. پژوهش حاضر بـا رویکـرد تـاریخی  بدون آنکه خواسته باشد به مباحث ساختاري و محتـوایی علـم کـلام وارد شـود در صـدد  توصیف و تحلیل این مهم برآمدهاست.  

  

1- مذهب رسم، بستر شکل گیري فعالیت هاي کلامی  

پیروزي سیاسی صفویان در سال907ق و رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران سرآغاز یـک  رشته فعالیتهاي جدیدي در حوزة علوم دینی است که پیش از این در جامعۀ ایـران کمتـر  نظیرش را می توان شاهد بود. در حالی که بیرون از سرزمین ایران و در قلمرو مصـر و یمـن  از سوي اسماعیلیان فاطمی و زیدیان در مفهوم عمومی تفکر شیعی چنین فعالیتهایی رقـم  خـورده بـود، و هـرکـدام میـراث ارزشـمندي از فرهنـگ کلامـی شـیعه برجـاي گذاشـته  بودند(مادلونگ1377،). صفویان نسبت به مذهب تشیع امامی نگاه وحدت گرایانـه اي را در  کنار قدرت سیاسی خود دنبال می کردند که گاه در ابتدا براي دسـتیابی بـه چنـین هـدفی از  بکـــارگیري زور و شمشـــیر در برابـــر مخالفـــان هرگـــز تردیـــدي بـــه خـــود راه  نمیدادند(خواندمیر،1335، ج،4 صص-528 527؛ عالم آراي صـفوي، 1363 -372، 371). بـه  نظر می رسد صفویان این شیوه را تا قرارگرفتن اندیشمندان شیعی در کنار حکومـت نوپـاي  خود ادامه دادند، اما از آن پس عملی سـاختن ایـن هـدف مهـم نیازمنـد اتخـاذ روش هـاي  بنیاديتري بود که برپایۀ آن می توانستند به هدف دینی خود در ساختار قدرت دسـت یابنـد .  حمایت از عالمان مذهبی و نقشپذیري آنان در تصمیمات دینی حکومت و نهادینـه کـردن  امور دینی با ایجاد مناصب رسمی و تقسیم وظایف تعریف شده در میـان آنهـا راهکارهـاي  مطمئن تري بودند که مورد توجه جدي آنان قرارگرفت. آنها از آن پس تقریباً رسالت دینـی  خود را به عالمان مذهبی واگذار کردند و آنان نیز در همسویی بـا نظـام سیاسـی و مـذهبی  صفویه دو وظیفه و هدف مهم را مجدانه دنبال کردند. نخسـت هـدایت معنـوي و مـذهبی  توده هاي جامعه در انجام وظایف شرعی؛ و دیگري تعلیم و تربیت شـاگردان و متخصصـان 

  

دینی و تلاش همه جانبه براي توسعۀ علوم دینی- شیعی بود. وظیفـۀ دوم اهمیـت راهبـردي  بیشتري در جامعۀ صفوي داشت و هر گونه اتخـاذ روش هـاي سـاده انگارانـه مـی توانسـت  بنیادهاي اعتقادي مذهب شیعی را در برابر رقیبان مذهبی دچار سستی و اضـمحلال بسـازد .  از این رو، رويآوري به روش یا روشهاي تبیینی در شرح و بیان مسائل اعتقادي شـیعه بـه  یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل گشت. آنچه مسـلم اسـت در ایـن اهتمـام، متکلمـان و  فقهیان شیعه پیشگام بوده و هرکدام در دو بعد جداگانه- یکی در تقابل با شـکاکان دینـی و  مذهبی، و دیگري در حل مشکلات و شبهات عبادي و عمومی رایج در میان مردم- حرکت  تازهاي را آغاز کردند که با نشیب و فراز تا پایان صفوي ادامه یافت.  

  

2-  مسألۀ کاربرد روش هاي تبیینی در علم کلام  

در واقع موضوع علم کلام به عنوان یکی از شاخه هاي مهم علوم اسلامی به بحث و بررسـی  دربارة اعتقادات دینی اختصـاص دارد، و همـواره متولیـان آن علـم نیـز کـه مـتکلم نامیـده  می شوند در طول تاریخ اسلام در مواجهه با شبهات و پرسـش هـایی کـه از سـوي پیـروان  

مذاهب و ادیان در برابر اصول شریعت اسلام مطرح می کرده اند به پاسخ و دفاع از آن عقاید می پرداختند. این دفاعیات که غالباً با تکیه بر نص(قرآن و حدیث) و حکمت(عقـل ) انجـام  می گرفت زمینه هاي تبیین و تثبیت اصول اعتقادي را فراهم آورد، و آثار فاخري کـه در ایـن  

خصوص به قلم آن اندیشمندان در گذر تاریخ آن علم به نگارش درآمده است غالباً به عنوان منبعی مهم در آموزش تعالیم دین و یا پرسشها و مناظرات و مجـادلات بـا دیگـران مـورد  استفاده قرار می گرفت. از این رو، علم کلام در مقام یک علم دینی بـه موجـب آن دو روش کــاربردي، گــاه در شــاخۀ علــوم نقلــی و گــاه در مجموعــۀ علــوم عقلــی جــاي گرفتهاست(همایی،1363، ص5).  

هر یک از مذاهب اسلامی در علم کلام فرایند تاریخی نسبتاً متفاوتی را پشت سر نهاده انـد .  علم کلام شیعه، بالاخص امامیه، نیز مراحل تکوین، گسترش، تـدوین و تبییـنش در چنـین  چشماندازي قابل بررسی است. اما آنچه در این باره و در یک نگاه اجمالی در اینجا می توان ذکر کرد این است که آن علم به جهت ساختاري از عصر نبوت تا زمان صفویه به دوره هاي تاریخی تکوین، گسترش، تدوین موضـوعی، تبیـین و تنظـیم موضـوعی، سـاختارمندي آن

  

تحت تأثیر فلسفه و دوران شرح و تلخیص آثار کلامی پیشینیان تقسیم پذیر اسـت .[2] در ایـن  فاصله شیخ صدوق(متوفی381.ق) کتابهاي کلامی الاعتقادات، التوحید، کمالالدین والغیبـه  را با رویکردي نقلی نوشت. امـا شـیخ مفیـد (413ق) در رسـالۀ تصـحیح الاعتقـاد، النکـت  فیالمقدمات، الاختصاص و الافصاح فیالامامه، و همچنین شـیخ طوسـی (متـوفی 460ق) در کتاب اصولالعقاید، الاقتصادالهادي الی طریقالرشاد والغیبه، مسـائل علـم کـلام را بـا صـبغۀ  

عقلی بررسی و تدوین کردند و در نهایت خواجه نصیر طوسی علم کلام را با فلسفۀ مشائی درآمیخت و با ایجاد نظام کلامی جدید تأثیر شگرفی بـر آمـوزش و مباحـث کلامـی دوران پس از خود داشت؛ به گونه اي که تا زمان ملاصدراي شیرازي غالب متکلمان شیعۀ امامی با مبنا قرار دادن همان روش کلامی خواجه نصیر تنها به شرح و تلخیص آثار کلامی گذشتگان روي آوردند(نعمانی،1328، ج،1 صص-14 12).  

  

3-  آثار کلامی شیعه در نیمۀ اول حکومت صفوي  

میتوان گفت که در دوران صفوي قبل از ملاصدرا هیچگونه تغییر خاصی در علم کـلام بـه  لحاظ روش تبیینی و موضوعی بوجود نیامد. در ایـن مرحلـه نیـز مباحـث کلامـی مسـائل  توحید، صفات سلبی و ثبوتی خداوند، نبوت و امامت، عصمت انبیـاء و امامـان، عـدالت و  معاد اصلیترین اصول اعتقادي را تشکیل می دادند کـه بـر پایـۀ آثـار قـدما و بـا تکیـه بـر  روشهاي نقلی و عقلی شرح و تلخیص شـدند . گسـتردگی آثـار کلامـی در ایـن دوره بـه  میزانی است که امکان ارائه و معرفی همۀ آنها در این مختصـر وجـود نـدارد . امـا برخـی از مشهورترین متکلمان و آثار خاص کلامی آنان تا زمان ملاصدرا را بدین شرح می تـوان نـام  برد:  

نخست می توان از حسینبن عبدالحق اردبیلی مشهور به الاهی(متوفی950ق) یاد کرد کـه در علم کلام آثار متعـددي همچـون حاشـیه بـر شـرح تجریدالعقائـد قوشـچی، شـرح رسـالۀ  اثباتالواجب جلالالدین دوانی، حاشیه بر شرح المواقف شریف جرجـانی، و تـاج المناقـب  

در شرح فارسی فضائل و دلایل امامت ائمـه (ع) را بـه نگـارش درآورد(افنـدي، ،1401 ج،2  ص98؛ معجم طبقاتالمتکلمـین، ،1383 ج،3 صـص -277 276). حسـین بـن علـی بـن ابـی  سروال بحرینی(زنده در 956ق) نیز که مدتی را در ایران زندگی کرده و شـرحی بـر رسـالۀ 

  

 

النجمیه در کلام و فقه از کرکی، و شرحی بر رسالۀ واجبالاعتقاد علی جمیعالعباد از علامـه  حلــی را نوشــته در میــان متکلمــان شــهرت بســیاري دارد(افنــدي،1401، ج،2 ص142).  همچنین، عزالدین ابوالحسن علی بن احمد ابیـوردي کاشـانی (-966 933ق) صـاحب چنـد  رسالۀ مهم در علم کلام است که عبارتاند از:کتاب روضالجنان در کلام و حکمت عقلـی،  اثباتالواجب و نیز کتاب دیگـري در کـلام احتمـالاً بـه درخواسـت پریخـان خـانم دختـر  شاهطهماسب اول به زبان فارسی نوشتهاست و ارکانالایمان فیالامامت نام دارد(همان، ج،5  ص435؛ امین،1406، ج،2 ص322). احمدبن محمد تمیمـی قزوینـی (زنـده در972ق) نیـز  رسالهاي منظوم در کلام و در خصوص خواص اسماء االله سـرود کـه اقـدامی مهـم در ایـن  خصوص به شمار می رود(طهرانی،1408، ج،7 ص270). معاصر با وي ابـوالفتح بـن مخـدوم  حسینی عربشاهی(متوفی976ق) که مـورد احتـرام شـاه طهماسـب اول قـرار داشـت کتـاب  منهاجالباب در شرح باب الحاديعشر از کتاب فی اصولالدین علامۀ حلی(متـوفی 648ق) را به نگارش درآورد، و یا حاشیهاي بر افضلالتفضیل از کتـاب شـرح تجریدالعقایـد علـی بـن  محمد قوشچی(متـوفی 879ق) را نوشـت (افنـدي، ،1401 ج،5 صـص ،486 492). احمـدبن  محمد اردبیلی(متوفی993ق) مشهور به مقدس اردبیلی نیز که صاحب چند رسـاله در کـلام  است همچون حاشیه بر الهیات از کتاب شرح تجریدالعقاید قوشچی، اصولالدین، رساله فی کون افعالاالله تعالی، النصالجلی فی امامت علی(ع) و ربیعالابرار در اثبات حقانیـت امامـت  ائمه(ع) و همچنین کتابی به زبان ترکی به نام عقایدالاسلام را نوشت(حسینی تفرشی،1404،  صص،29 35). حسینبن عبدالصمد حارثی آثاري چون الاعتقاداتالحقه و رساله در مناظرة بعضی از علماي حلب در مسألۀ امامـت را در کـلام نوشـت (افنـدي، ،1401 ج،2 ص108).  فخرالدین سماکی چندین رساله در شـرح آثـار کلامـی متکلمـان گذشـته تـألیف کـرد کـه  عبارتاند از: حاشیه بـر الهیـات از کتـاب تجریدالعقایـد قوشـچی، تعلیقـات بـر المواقـف  عضدالدین ایجی، حاشیه بر مبحث اثباتالواجب از کتاب روض الجنان ابوالحسن ابیـوردي،  

و نیز حاشیه بر اثباتالواجب محمدبن اسد دوانی(مدرس تبریزي،1391، ج،3 ص67).  تاج الدین ابومحمد کرکی عاملی(متوفی993ق) که از نوادگان محقـق کرکـی بـود منـاظرات  بسیاري با میرزا مخدوم شریفی صـاحب کتـاب نـواقض الـروافض داشـت، و حاصـل ایـن  گفتگوها رسالهاي است در علم کلام که به نـام المنـاظرات مـع المیـرزا مخـدوم فـی الامامـه 

  

مشـهور اسـت(حسـینی تفرشـی،1404، ص188؛ افنـدي،1401، ج،3 ص131). میرمحمـد حسین مجتهد کرکی(متوفی1001ق) رسالهاي به نام شاه طهماسب اول در علم کلام نوشـت  که به رسالۀ الطهماسبیه فی الامامه نام دارد(حر عاملی،1385، ج،1 ص69). نظام الـدین احمـد  

دشتکی شیرازي(متوفی1015ق) که از نوادگان غیاث الدین منصور دشتکی است و به سلطان حکما و سید علما در زمان خود شهرت داشت چندین رساله بـه روش اسـتدلالی در کـلام  تألیف کرد که عبارتاند از: اثبات الواجب الکبیر فی توحیداالله مع صفاته، اثبات الواجب الوسیط و اثبات الواجب الصغیر(همان، ج،2 ص9). میرزا ابراهیم همدانی(متـوفی 1026ق) نیـز کـه از مشاهیر علم کلام در همان دوره است از او در این علم دو رساله به نامهاي حاشیه بر شـرح  قوشچی بر کتاب تجریدالاعتقاد خواجه نصیر طوسی، و شرحی بر اثباتالواجب جلالالدین دوانی مشهور است(افندي،1401، ج،1 صص،9 28). از آثار مهمـی کـه در کـلام بـه شـیخ  بهایی(متوفی1030ق) منسوب است عبارتاند از رسالۀ الاعتقـادات کـه بـه شـرح مختصـر  شیعۀ امامی و سایر فرقه هاي شیعه همچون زیدیه، کیسانیه و واقفه اختصـاص یافتـه، و نیـز  رسالهاي که در پاسخ به سؤالهاي ابنشَدقَم مدنی(متـوفی 1033ق) در خصـوص مناقشـاتی  که دربارة امامت و عصمت وجود داشته نوشتهاست، و دیگري رسـاله اي فارسـی اسـت در 

کلیات علم کلام شیعه(حسینی تفرشی، ،1404 ص303؛ حـر عـاملی، ،1385 ج،1 ص155 ).  عبدالخالق کروهرودي(زنده در1038ق) مشهور به قاضی زاده نیز از متکلمانی اسـت کـه در زمان شاهعباس اول قاضی قم بود. او در مناظرهاي که با موسیبن محمد رومی اهل عثمـانی  و معروف به قاضیزاده در دربار شاهعباس در باب امامت و خلافـت تشـکیل شـد حضـور  داشت، و حاصل آن رساله اي کلامی به فارسی است که به نام تحفۀ شاهیه مشهور است. او در علــم کــلام رســالۀ دیگــري بــه نــام کتــاب فــیالامامــه دارد کــه بــه همــان زبــان نوشتهاست(افندي،1401، ج،3 ص91؛ طهرانی،1372، ج،5 ص456 و ج،7 ص328 ).  محمد امین استرآبادي(متوفی1036ق) حتی پیش از آنکـه بـه مخالفـت بـا روش اصـولی و عقلی در مطالعات دینی بپردازد غالب آثار کلامی وي که عبارت اند از: دانشـنامۀ شـاهی بـه  زبان فارسی در مسائل مختلف علم کلام، الفوائدالاعتقادیـه و هـی فوائـد کلامیـه و فلسـفیه  فی التوحید، و رسالۀ الفوائدالمکیه فی اثبات الواجب و توحیده و علمه تعالی و اثبـات قدرتـه،  و رساله در بداء با تکیه بر روش عقلـی و اسـتدلالی نوشـته اسـت (حـر عـاملی، ،1385 ج،2 

  

ص246). اما پس از تألیف کتاب فوائد المدنیه که به نفی اجتهـاد و تقلیـد در احکـام دیـن  پرداخت و بر نصگرایی در دانش دینی و مذهبی تأکید کردهاست، توانست محیط علمـی و آموزشی ایران عهد صفوي را شدیداً تحت تأثیر این طرز فکر قرار دهد. بـا ایـن حـال ایـن  روش در علم کلام تأثیر چندانی نداشت، بلکه باید این موضوع را بیشتر در حوزة علم فقـه  جستجو کرد(رضوي،1385، ص60). بنابراین می توان گفت که علم کـلام بـا حفـظ همـان  صبغۀ عقلی- فلسفی و با تأکید بر روش مشائی خود، که میراث مهم خواجـه نصـیر طوسـی  بود، تا حدود بسیاري در پسِ چالشهاي میان اخبـاریون و متکلمـانِ عقـل گـرا و فیلسـوف  تــداوم یافــت. چنانکــه پــس از فیلســوف متکلمــی چــون محمــد بــاقربن محمــد استرآبادي(متوفی1040ق)، صاحب رسائل کلامی مهمی چون تقویمالایمـان، رسـالۀ جبـر و 

تفویض، ایقاظات در کلام و فلسفه، رساله در توحید، اثبات ولایت علی(ع)، رساله در خلق اعمال و افعال انسان، رساله در حدوث و قدم، قضا و قدر، و حاشیه اي که بر حاشیۀ خفري بر شرح تجریدالاعتقاد طوسی، شرایط لازم براي ابداع روش ملاصدرا در تلفیق روش هـاي  مشائی و اشراقی در مطالعۀ علم کلام، فلسفه و عرفان بوجود آمد، و بدین طریق دانش کلام پس از چند قرن که از روش کلامی خواجه نصیر سپري می گشت داراي چارچوب و نظـام  جدیدي شد که همچنان تا دوران معاصر اهمیت آن حفظ شده و باقی ماندهاست. مهمترین آثار کلامی ملاصدرا عبـارت انـد از: پـنج رسـاله در اثبـات مبـدأ و چگـونگی معـاد شـامل  حشرالعـوام فـی معـاد الاشـیاء و حشـرها، الحکمـه العرشـیه، المعـاد الجسـمانی (زادالسـالک،  زادالمسافر)، المبدأ و المعاد، المظاهرالالهیه فی اسرارالعلوم الکمالیه، و سایر آثـار کلامـی وي به نام خلقالاعمال یا جبر و تفویض القدر و افعال العبـاد، القضـاء و القـدر فـی افعـال البشـر  مشهور است. ضمن آنکه کتاب الشواهدالربوبیۀ او نیز که از آثار مهم فلسفی اسـت خـالی از موضوعات کلامی مانند مسئلۀ توحید و نبوت نمی باشد(افندي،1401، ج،1 ص26؛ مدرس  تبریزي،1391، ج،3 ص420؛ امین،1406، ج،2 ص202).  

  

4- .  چالش میان متکلمان در استفاده از روش  

جدال میان اصحاب حدیث و عقل در تاریخ علوم اسلامی سابقۀ طولانی ا ي دارد. عبدالجلیل قزوینی صاحب کتاب النقض در سدة ششم هجري آشکارا از کشمکش فکري علماي شیعه

  

در قالـب دو اصـطلاح اخبـاري و اصـولی سـخن بـه میـان مـی آورد(قزوینـی رازي،1358،  صص-236 ،235 ،529 -569 568). اما پنج قرن طول کشید تا سرانجام اخبـاریون توانسـتند  روش عقلی در تفسیر و تبیین کلام دینی را کم رنگ سازند. ایـن موفقیـت تقریبـاً در میانـۀ  

تاریخ سیاسی حکومت صفوي اتفاق افتاد، و زمامداران آن سلسله در این چالش فکـري بـه  دو دلیل مهم، بیشتر از اندیشه و مشرب اخباریون جانبداري می کردند. نخست اینکه مطـابق  عقیدة اخباریون اتکا و استفاده از عقل و اجتهاد در فقه و کلام تشیع که تحت تأثیر مـذاهب  سنت در گذشته رواج یافته آن را امري ناپسـند مـی شـمردند (بهشـتی، ،1390 ص4)؛ و دوم  آنکه صفویان در برابر دشمن سیاسی و مذهبی خود یعنی عثمانی ها که بـه پشـتوانۀ پیـروان  اهل سنت داعیۀ خلافت بر جهان اسلام را داشتند، براي تقویت بنیادهاي مـذهب حکـومتی  خود تروج و حمایت همه جانبه از کلام و اخبار امامـان معصـوم (ع) را رسـالت خـود مـی  پنداشتند. چنانکه این رویکرد سبب شد تا در نیمـۀ دوم حکومـت صـفوي نفـوذ فقیهـان و  متکلمان اخباري در ساختار حکومت و نهاد دینی و آموزشی جامعـه گسـترش یافتـه و بـر  

جنبه هاي فقاهتی حکومت آنان رنگ تازهاي بخشیده شود(صفا،1378، ج،5 ص282).  اخباریون پیروزي فکري خود را بیشتر وامدار تلاشهاي ملامحمدامین استرآبادي می داننـد .  شخصیتی که ابتدا در نزد استادان اصول گرایی همچون محمدبن علـ ی جبعـی و حسـن بـن  زین الدین شاگردي کرده و در کلام و استنباط احکام دینی کاملاً متأثر از آنان بود. اما بعـدها  جمیع احادیث را در حضور پدر زنش میرزامحمد استرآبادي آموخت و از اصـولیان فاصـله  گرفت و به تشویق همان محدث در صـدد احیـاي روش اخبـاریون برآمـد . ملامحمـدامین  استرآبادي بعد از آنکه به مدینه سفر کرد در طی اقامت خود در آن شهر کتاب الفوائد المدنیه را نگاشت و در آن به طـرح آراء خـود و رد روش مجتهـدان پرداخـت . او در مخالفـت بـا  اصولیان بر دو نکته تأکید داشت. نخست آنکه اساساً علم اصول را از مبدعات اهـل سـنت  می پنداشت که وارد مطالعات فقه و کلام شیعه شـده اسـت، و دوم آنکـه در روش کلامـی -  اصولی با توجه به تأکیدي که بر اعتبار عقل در استنباط احکام شرعی وجود داشـت، معتقـد  بود که سبب شدهاست تا از اهمیت و اعتبار احادیث به عنوان مهمترین ادلۀ استنباطی بعد از قرآن به شدت کاسته شود. بر همین اساس او روش عقلی و اجتهاد را معیار قابـل اطمینـانی  در فهم مسائل فقهی و کلامی نمیدانست، و از این نظر جایگاه علمی اندیشمندان شـیعه در

  

فقه و کلام از شیخ مفید تا شهید ثانی را به باد استهزاء و انتقاد می گرفت و آنان را در تفقه و  کلام پیرو مکتب اهل سنت می پنداشت(اسـترآباد ي،1363، صـص ،30 ،49 ،177 180). ایـن  جبه هگیري تقریباً با اقبال همگان روبهرو شد و گرایش به روش اخباري تـدریجاً در مراکـز  

علمی ایران، عراق و بحرین گسترش یافت و جـدال بـا اصـولیون و روش آنـان از حـدود  مناظرات و مباحثات علمی خارج شد و عالمان شیعه زبان به طعن و لعن یکدیگر گشـودند  و آشکار و پنهان به خصومت با یکدیگر می پرداختند.  

فضاي فکري- فرهنگی ایران در طول یکصد سالی که از حیات سیاسی صفویان باقی مانـده  بود و عاقبت به دست افاغنه ساقط شد کاملاً تحت تأثیر روش کلامی- اخباري قرار گرفـت .  بیشترین مدارس صفوي در همین سالها ساخته شد و مـدارس اصـولی قـدیم یـا از اعتبـار  افتادند و یا در آموزش طلاب دینی به روش اخباري روي آوردند. در ایـن سـالها آمـوزش  حدیث در کنار کلام و فقه بیش از گذشته اهمیت یافت و محدث و فقیه و متکلم ملازمـت  جداناپذیري یافتند و مهمترین منابع کلامی بر پایۀ احادیث نیز در همین دوران تألیف شدند. با این حال در این شرایط خاص همچنان عالمانی هم بودند که در حوزة مسائل کلامـی بـا  تکیه بر روش عقلی- اصولی اهتمام می ورزیدند. از این نظر در این یکصد سال متکلمـان را  می توان به دو دستۀ اخباري و عقلی(فلسفی) تقسیم کرد:  

  

-5 .1متکلمان اخباري  

بعضی از اندیشمندانی که بر بسط و گسترش مشرب اخباري استرآبادي تأکید میورزیدند و  با تولید آثار جدید کلام دینی- روایی به دو زبان عربی و فارسـی جنـب وجـوش تـازه اي را  آغاز کردند ابتدا می توان از سلطان حسینبن سلطان محمـد اسـترآبادي (-1080 994ق) یـاد  

کرد. او مؤلف کتاب تحفهالمؤمنین به زبان فارسی در اصول دین و عبادات و مواعظ اسـت،  و همچنین رسالۀ فارسی دیگري دارد در اصول دین و فروع آن که بر اسـاس بـاب حـادي  عشر از کتاب علامه حلی تدوین شده و به رسالۀ سعدیه معروف اسـت (افنـدي، ،1401 ج،2  ص454). دیگري عبدالوحیدبن نعمهاالله گیلانی(متوفی1080ق) است. وي از شاگردان شـیخ  بهایی است و گرایش اخباري داشت و صـاحب چنـدین رسـاله در علـم کـلام اسـت کـه  مهمترین آنها دو کتاب به نام سرمایۀ سعادت در علم کلام و گنج سـعادت در بیـان حقـایق 

  

اسـماء خداونـد اسـت کـه بـه زبـان فارسـی نوشـته اسـت(همـان، ج،3 ص284؛ مـدرس  تبریزي،1391، ج،5 ص117 و ج،6 ص291). رضیالدین قزوینی(متوفی1096ق) نیز کـه از شاگردان ملا خلیل قزوینی بود تمایلات اخباري داشت و کتابی به نام الجبر و التفویض در علم کلام را به نگارش درآورد(حر عاملی،1385، ج،2 ص260). از محمد طـاهر بـن محمـد  حسین قمی(متوفی1100ق) آثار متعددي در علم کلام نـام بـرده شـده اسـت کـه برخـی از مهمترین آنها عبارتاند از: حقالیقین فی معرفه اصولالدین و سفینه النجاه در توحید، عـدل،  نبوت و امامت است که به زبان فارسی نوشـته اسـت (همـان، ج ،2 ص133). محمـدباقر بـن  محمد تقی مجلسی(متوفی1110ق) از مشاهیر بزرگ متکلمـان محـدث اسـت و جـداي از 

کتاب بحارالانوار وي که حاوي احادیث متعددي در خصوص مسائل کلامی در باب عقاید دینی، توحید، صفات ثبوتیه و سلبیه و قضا و قدر و کفر و ایمان و معاد و امامت است، آثـار  مستقلی نیز در علم کلام دارد که می توان از الاعتقادات، البداء، النجاه، جبر و تفویض، سؤال و جواب در مقولۀ امامت و اثبات رجعـت را نـام بـرد کـه تمامـاً بـه زبـان فارسـی تـألیف  شــدهانــد(افنــدي،1401، ج،5 ص39). همچنــین، جعفــربــن عبــدااللهبــن ابــراهیم حویزي(متوفی1115ق)صاحب کتاب اصولالدین به فارسـی (امـین، ،1406 ج،6 ص139)، و 

ابوالحســنبــن محمــد طــاهر عــاملی اصــفهانی غــروي مشــهور بــه ابوالحســن شریف(متوفی1138ق)، صاحب ضیاءالعالمین فیالامامـه و حقیقـه مذهبـه الامامیـه از دیگـر  افرادي هستند که در مجموعۀ گروه متکلمان اخباري همـان دوره قـرار مـی گیرنـد (مـدرس  تبریزي،1391، ج،3 صص،211 354).  

  

 

اصطلاح "فلسفه  علم کلام|"

دو اصطلاح «فلسفه علم کلام» و «تاریخ کلام»، دو عنوان نوپدید در ایران و کشورهای عربی و اروپایی هستند. سابقه تاریخ کلام بیشتر از فلسفه علم کلام است و البته از قرن‌ها قبل، مباحث تاریخ کلام آغاز شده است و رجال مرحوم «کشّی» به عنوان یکی از بهترین و مهم‌ترین منابع تاریخ کلام  می باشد. اگر چه عنوان «فلسفه علم کلام» جدید است اما مرحوم شیخ طوسی در مقدمه  کتاب الاقتصاد در مورد فلسفه علم کلام بحث کرده است و  مرحوم لاهیجی در ابتدای گوهر مراد و شوارق الهام  مباحث مربوط به فلسفه علم کلام را آورده است. مرحوم فیض کاشانی در ابتدای «علم الیقین» و  امروزه آیت الله سبحانی در مقدمه «طبقات المتکلمین» مطالبی در این زمینه دارد

 

 

تفاوت کلام و فلسفه

 

بیان تفاوت بین فلسفه و کلام را بایستی مربوط به کلام متقدمان دانست، زیرا از قرن هفتم به بعد، کلام و فلسفه بشدت بهم نزدیک شده‌اند به نحوی که تشخیص متون کلامی از فلسفی در قرون متأخر به آسانی صورت نمی‌گیرد. به هر حال در مورد تفاوت علم کلام با فلسفه و به تعبیر دیگر اختلاف متکلمین و فلاسفه باید گفت:

فلاسفه اهل برهانند و در تفکر ملتزم به وحی نیستند. (و این بدان معنی نیست که منکر وحی باشند) آنها می‌گویند که چون رشته براهینشان به احکام بدیهی یقینی می‌رسد، شریعت هم باید موافق حکمت باشد و اگر نباشد آن را تأویل باید کرد، البته متکلمان هم فلاسفه را ملامت کرده‌اند که چرا پا از حدود فراتر گذاشته، عقل فضولی را مدار ملاک دانسته‌اند...

از نظر موضوع نیز، کلام و فلسفه با یکدیگر مشارکت ندارند زیرا موضوع فلسفه موجود من حیث هو موجود است درحالی‌که موضوع کلام- بنا به تعاریفی که گذشت- اصول و عقاید دینی است. دلائل فلسفه نیز با دلائل کلام متفاوت است. زیرا دلائل فلسفه منتهی به بدیهیات می‌شود در صورتی‌که دلائل علم کلام منتهی به مسلمات می‌گردد.

از نظر غایت و هدف نیز بین فلسفه و کلام اختلاف است زیرا غایت فلسفه حصول معرفت و کمال قوه نظری است و غرض علم کلام محافظت شرع و اثبات عقاید دینی است.

اما چنانکه گفتیم، این تفاوت‌ها مربوط به کلام متقدمان است و کلام متأخران به‌ فلسفه اسلامی بسیار نزدیک شده است و در موضوع و هدف اشتراک دارند و اختلافشان در مقدمات و دلائل است، زیرا مقدمات استدلال در حکمت، یقینی است و مقدمات استدلال در کلام، مسلمات و مشهورات شرع انور است.

و با تعریفی که متأخرین از علم کلام کرده‌اند که: «علم به احوال موجودات است بر نهج قوانین شرع» و مقایسه آن با این تعریف از فلسفه اسلامی که: «علم به احوال موجودات است به قدر طاقت بشر» می‌توان نتیجه گرفت که: اگر علم کلام محدود به قوانین شرع است. حدود فلسفه همان حدود عقل و طاقت بشر است

 

 

 

 

-5 .2 متکلمان فیلسوف  

متکلمان اصولی در واقع ازیک سو مروجان سنت و مشرب خواجه نصیر طوسـی بودنـد، و  از سوي دیگر روش مشائی و اشراقی ملاصدراي شیرازي. آنان علم کلام را تا سـطح یـک  دانش فلسفی ارتقاء بخشیدند و به همان میزان مرز جدایی میان فیلسوف و متکلم را از میان  برداشتند. این رویداد جهش تازهاي در پیشرفت کلام شیعی به ویژه در برابر متکلمـان اهـل سنت بوجود آورد. یکی از مشاهیر این مشرب در یکصد سال پایانی حکومت صفوي علی نقیبن محمدهاشم طغائی کمرهاي(متوفی1060ق) بود. او به دعوت امام قلیخـان در زمـان 

 

شاه صفی اول به شیراز رفت و سالهاي طولانی متولی امر قضـاوت در آن بـلاد بـود، رسـالۀ  کلامی جامع الصفوي وي که به زبان فارسی بوده و به موضوع امامت اختصاص یافتـه اسـت  شــهرت زیــادي دارد. کمـــرهاي ایــن کتــاب را در رد عقیـــدة نــوحبــن مصــطفی حنفی(متوفی1070ق) مفتی عثمانی که به کفر شیعه فتوا داده بود، نوشت. علاوه بـر ایـن، او  چند رسالۀ دیگر در مباحث کلامی چون حـدوث و قـدم عـالم و اثبـات واجـب دارد کـه  

اهمیــت بســیاري دارنــد(افنــدي،1401، ج،4 ص271؛ حـر عــاملی، ،1385 ج،2 ص208).  شخصیت دیگر، نظامالدین گیلانی(-1066 993ق) است. او صاحب آثار متعدد کلامی چون، الجبر و التفویض، مناظره مع علماء الهند فی العقائد و شجرة دانش به زبان فارسـی و عربـی  است که شامل ده رساله است و تعدادي از آنها به علم کلام به نام هاي اثباتالواجب، قضـا  و قدر، کیفیـه الاعتقـاد فـی مـذهب الحـق اختصـاص یافتـه اسـت (مـدرس تبریـزي، ،1391  ج،2ص60 و ج،6 ص199). همچنین، میتوان از عبدالرزاق فیاض لاهیجی(متـوفی 1072ق)  نام برد. غالب آثار فلسفی وي همچون شوارقالالهام و گـوهر مـراد بـه موضـوعات کلامـی  همچون توحید و عدل آمیختهاست. در همین سده ملا رجبعلی تبریزي(متـوفی 1080ق) کـه  بسیار مورد احترام شاه عباس دوم قرار داشت دو رسالۀ کلامی به نام اثبـات الواجـب و کلیـد  بهشت به انضمام مسائل مبدأ و معاد را به زبان فارسی نوشت(افنـدي، ،1401 ج،2 ص283).  صاحب کتاب ریاضالعلما از ملا خلیل قزوینی(-1089 1001ق) آشـکارا بـه عنـوان مـتکلم  اصولی نام می برد و سه رساله از وي در علم کلام به نامهاي قضا و قدر، فیالامر بینالامرین و تعلیقات بر رسالۀ توحیـد شـیخ صـدوق را ذکـر مـی کنـد (همـان، ص 261). محمـد بـاقر  سبزواري(متوفی1090ق) دو کتاب در علم کلام دارد که عبارتاند از: رساله العقایدالجامعه و دیگري شرحی بر رسالۀ توحید شیخ صدوق که هر دو به زبان فارسی نوشته شـده انـد (حـر  عاملی،1385، ج،2 ص250). رسائل کلامی آقاحسـین خوانسـاري (-1098 1016ق) در ایـن  حوزهاند و جداي از حاشی هاي که بر حاشیۀ دوانی و قوشچی بر تجریدالاعتقاد خواجه نصیر نوشته است دو کتابش در کلام به نامهاي رسالۀ جبر و اختیار، و رساله فیدفع شـبهه الایمـان  والکفـر اهمیـت قابـل تـوجهی دارنـد (افنـدي،1401، ج،2 ص57؛ حـر عـاملی،1385، ج،2  ص101). سلیمان بن محمد گیلانی تنکابنی(زنده در1098ق) نیـز از فلاسـفۀ مـتکلم همـان  دوره است و چند رسالۀ مهم به زبان فارسی در علم کلام به وي منسوب اسـت کـه شـامل 

رسالۀ توحید و صفات ثبوتیه و سلبیه، و رسالۀ معاد اسـت (معجـم طبقـات المتکلمـین، ج ،3  ص435).  

با این حال در این فاصله عالمانی هم بودند که در علم کلام صاحب هر دو رویکرد عقلی و نقلی بوده و می کوشیدند با تلفیق میان آن دو، آشتی لازم را میان دو روش بوجـود آورده و  محیط مدرسی را به سمت آن هدایت کنند. اما این اهتمام در سایۀ نام اخباریون که آموزش  عقل و فلسفه را آشکارا در مدارس نفی کرده بودند با اقبال عمومی همراه نشد. یکی از ایـن  کوششگران عبدااللهبن حسن شولسـتانی شـیرازي (متـوفی قبـل از1100ق) بـود . او بـا ایـن  مشرب رساله اي به نام اصولالـدین بالادلـه العقلیـه و کتـاب دیگـري بـه نـام اصـول الـدین  بالادله النقلیه را به نگارش درآورد(افندي،1401، ج،3 ص205).  

  

ملا عبداللَّه نجم الدین بهابادی  یزدی عالم دینی، فقیه و منطقی. جامع معقول و منقول بود. وی همدرس ملا احمد مقدس اردبیلی و ملا میرزا جان باغنوی شیرازی بود و در فراگیری علوم عقلی نزد ملا جمال الدین محمود شاگرد علامه دوانی تلمذ نمود.

 

عبدالله بن شهاب الدین حسین یزدی، معروف به نجم بن شهاب و عبدالله بهابادی و در حوزه های علمیه نیز به «ملاعبدالله صاحب حاشیه منطق» شهره می باشد که ولادت او را اوایل قرن دهم هـ. ق در بهاباد و وفاتش را سال ۹۸۱ هـ. ق در عراق ثبت کرده اند. از زمان فوت تاکنون، آرامگاه وی زیارتگاه مردم بهاباد و مورد احترام همگان قرار گرفته است.

 

در بعضی از مراجع، ملاعبدالله بهابادی یزدی را بهابادی و در برخی شهابادی می دانند اما به هرحال شهرت اصلی او به یزد برمی گردد. پدرش شهاب الدین از اشراف بهاباد و دارای منزلتی خاص بوده است.

 

علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی؛ امام، دانشمند و عالم منطق دوران صفویه (دوران گسترش و خروج اسلام و تشیع از انزوا) بوده که در اصفهان نزد جمال الدین محمود و در شیراز نزد امیر غیاث الدین دشتکی تحصیل کرده و در عین حال نیز به تدریس و تربیت شاگردانی نظیر شیخ بهایی، ابو منصور فرزند شهید ثانی، شمس الدین و … مشغول بوده که در اواخر عمر به نجف اشرف رفته و مسوولیت خزانه داری حرم شریف حضرت علی (ع) را بر عهده داشته است. بعد از او نیز فرزندانش عهده دار این سِمت شده و طایفه معروف «بیت المُلا» را شکل داده اند.

 

«ملاعبدالله بهابادی» خدمات زیادی به جامعه بشریت ارائه کرد؛ جناب ملا عبدالله، فقیه علم منطق (دست یابی به مجهولات از طریق تفکر در معلومات)، دارای تألیفات قلمی و با عظمت فراوانی به دو زبان عربی و فارسی می باشد که در حین استحکامی و والا مقامی، عبارات آسان و قابل فهمی دارد و تقریبا از حسن ایجاز برخوردار می باشد.

 

 

تألیفات کلامی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

عظمت آثار قلمی این فقیه فرزانه و منطقی فرهیخته بر اهل دانش و حکمت پوشیده نیست. تألیفات آخوند ملاعبدالله در عین استحکام و جلالت قدر، عبارات آسان دارد. به دو زبان عربی و فارسی کتاب نوشته است. کتاب او برخوردار از حسن ایجاز است.  آثاری که عمدتاً در علم کلام هستند و از این رو یک جهت فعالیت کلامی ملاعبدالله این متکلم برخاسته از مکتب کلامی شیراز، تألیفات کلامی‌اش است. تألیفاتی چون:

  1. حاشیه بر حاشیه شریفیه؛
  2. حاشیه بر حاشیه بر شرح شمسیه؛
  3. شرح العجاله؛
  4. حاشیه بر حاشیه شرح جدید تجرید (قدیم دوانی)؛
  5. حاشیه بر حاشیه شرح جدید تجرید (جدید دوانی)؛
  6. حاشیه بر حاشیه شریفیه و جلالیه؛
  7. حاشیه بر مبحث جواهر از شرح تجرید؛
  8. حاشیه بر مبحث موضوع علم از حاشیه دوانی؛
  9. حاشیه بر حاشیه خطایی.

پیرامون محتوا و مضمون تألیفات ملاعبدالله که بر اساس مکتب خواجه تلفیق فلسفه با کلام است نظرات  دکتر شاکری در مصاحبه با سایت کنگره بین‌المللی علامه بهابادی http://www.molaabdellah.ir/   - قابل توجه است. ایشان می‌فرماید: رنگ فلسفی‌دادن به کلام باعث می‌شود که در بحث عقاید مبانی مذهب و مکتبی که با اصول استدلال عقلی هماهنگ ‌تر باشد، موفق‌تر باشد. اهل سنت چندان رابطه مناسبی با استدلال‌های فلسفی و عقلی ندارند و به خاطر همین پس از عصر خواجه که کلام رنگ فلسفی گرفت، قوت مکتب کلامی شیعه نسبت به مکتب کلامی اهل سنت بیشتر شد. البته این به معنای این نیست که مکتب حدیث محور اهل سنت در علم کلام و مکتب خاص کلامی شیخ مفید و شیعیان بغداد کلام از رده خارج شده باشد، ولی فضای غالب در مکتب کلامی جهان اسلام، رنگ فلسفی به خودش گرفت. در عین حال باید رنگ فلسفی‌دادن به علم کلام را ضمن اینکه باعث نزدیک شدن کلام به فلسفه دانست، یک پیشرفت در علم کلام و نیز استفاده خارجی از فلسفه شمرد. مقام معظم رهبری تأکید دارند که کلام پر افتخار شیعه باید به گونه‌ای باشد که نه تنها جواب شبهات گذشته را با بیان روشن و به روز داشته باشد که حتی مثل تکثیر فروع فقهی، بتواند شبهات فرضی را مطرح کرده و جواب آنها را بدهد تا در صورت مطرح شدن آن شبهات، گفته شود که ما قبلاً جواب آنها را داده‌ایم و جوابش این است. پس فلسفی‌کردن کلام یک گونه پیشرفت در علم کلام و تطور مثبت در آن است. از سوی دیگر فلسفه نباید در اقلیم ذهن و انتزاعیات باقی بماند و باید در منظومه‌سازی و تدوین برنامه‌های زیستی انسان‌های موجود در جوامع اسلامی، اثر ملموس بگذارد و تولید کلام جدیدی که رنگ فلسفی دارد، یک نتیجه خارجی و مثبت برای فلسفه هم هست و در ضمن گامی هر چند کوتاه در راستای تحقق حکمت متعالیه به شمار می‌رود.

ایشان در ادامه پیرامون نظرات کلامی ملاعبدالله بهابادی و نزدیکی آن به مکتب خواجه و مکتب حله می‌گوید: مشرب کلامی ملاعبدالله یزدی به یک معنا مشرب کسی است که ذوب در مکتب کلامی خواجه شده است. یعنی اصلا نباید بگوییم کلام ملاعبدالله نزدیک به مکتب کلامی خواجه است، بلکه باید گفت که مشرب کلامی وی زیرمجموعه مکتب کلامی خواجه به شمار می‌رود. نگاهی به تألیفات ملاعبدالله هم همین را اثبات می‌کند. قوشچی که سنی متعصبی است یکی از معروف‌ترین شروح بر تجریدالاعتقاد خواجه را نوشته است. علامه دوانی بر شرح قوشچی حواشی متعددی نوشته و ملاعبدالله بر دو حاشیه دوانی، حاشیه نوشته است. مباحثی که وی وارد آنها شده همان اصول پنج‌گانه مذهب شیعه از جمله امامت و عدل است و بر اساس مبانی خواجه نصیر به رد عقاید و نظریات و ردود قوشچی می‌رود و گاه هم که نظرات استاد استادش یعنی دوانی را رد می‌کند، به این علت است که دوانی قبل از ظهور صفویه بسیاری از آثارش را نوشته و در آنها تقیه کرده و مذهب تشیع خودش را آشکار نکرده است. ملاعبدالله علاوه بر دو شرح یاد شده‌اش که نسخه‌هایش هم موجود است، بر برخی مباحث تجرید که مورد نزاع بین شارحین تجرید بوده، مثل مقوله جواهر و اعراض و مبحث علم، حاشیه و شرح نوشته است و اتفاقاَ رنگ فسلفی‌بودن نظرات کلامی‌اش در این دست آثار موضوع محور پررنگ‌تر است.

 

در قرن شانزدهم میلادی فرانسیس بیکن و دکارت زندگی می‌کردند. آن‌ها از منطق ارسطو به منطق علمی و مدرن می‌رسند. ملا عبدالله ما همزمان با آنان بوده‌است. دوره گذر از قرون وسطی به عصر رنسانس است. در مجالی دیگر بررسی که آیا فلسفه اسلامی و منطق علامه یزدی به یونان و اروپا نزدیک است یا با اندیشه ناب علامه و علمای اسلامی استقلال یافته است.و اینکه  نقش محققان شیعی ایرانی در شکل دادن فلسفه اسلامی  چگونه بوده است .

 

به دلیل اهمیت مذهب شیعه در ارائه نظرات فلسفی، کوربن کرسی شیعه شناسی ایجاد کرده ‌است زیرا هویت فلسفه ایرانی-اسلامی متفاوت از غرب شده ‌است. غرب به شناخت تفکرات و اندیشه ملا عبدالله ما نیازمند است. باید این چهره معرفی و شناسانده شود. وی می گوید این دوآلیسم که در دکارت است نسبت بین جسم و جان است. نسبتی است که حد وسطی را می خواهد. اگر این محور ها را مدنظر قرار دهید، علامه  بهابادی و فلسفه وی شناخته می شود و این تصور به وجود نمی آید که فقط متکلم بوده و یک آدم قشری بوده و هیچ روند تفکری نداشته است.

 

 

.6 علم کلام و مباحث جدید آن در عهد صفوي  

روند تلاشهاي علمی در حوزة کلام دینی- شیعی میان اندیشمندان صفوي تنها بـه مباحـث  سنتی و یا کلاسیک آن محدود نشد. بلکه به تـدریج دو جریـان فکـري عرصـۀ آن علـم را  تحت تأثیر قرار داد و به همان میزان بـه بخـش مهمـی از تألمـات متکلمـان تبـدیل شـد و  هرکدام نیز با تکیه بر روشهاي مورد اشاره در صدد نفی و یا تبیین آن برآمدند. این رویداد  فکري که در نوع خود تازگی داشت فضاي جدیدي را براي مناظرات و نگارش آثار کلامی  

بوجود آورد. مهمترین این مسائل یکی عرفان و تصوف بود و دیگري مسیحیت.    

-6 .1علم کلام و جریان عرفان و تصوف 

اگرچه صفویان با تکیه بر اندیشه هاي عرفانی و صوفیانه در مقـام مرشـد کامـل بـه قـدرت  سیاسی دست یافتند و سر سلسلۀ آنان شیخ صفی الدین اردبیلی نیز یکی از مشـاهیر بـزرگ  عارفان به شمار می آمد. اما در طی سالهاي حکومت آن خاندان، تصوف سیاسی به واسـطۀ  رفتارهاي زیادي خواهانه و افراط گرایانۀ خود آسیب هـاي فراوانـی را بـر مبـانی فکـري و اخلاقی تصوف وارد ساخت. به طوري که به موازات گسترش فرهنگ تشیع و نفوذ عالمـان  در ایران، مبارزه با صوفیان چه از جانب شاهان صفوي- به ویژه از عهد شـاه طهماسـب اول به بعد- و چه از سوي عالمان دینی به یک امر جدي در جامعه تبدیل شد، و در گذر زمـان 

  

با رهیافت کلامی و تألیف آثار مختلف علیه تصوف بر شـدت ایـن مبـارزات افـزوده شـد .  می توان گفت که خودسري صوفیان قزلباش در قدرت، رواج مفاسد اخلاقـی و دورهگـردي  و گدایی در میان آنان از مهم ترین عواملی بودند که نگاه و احساسات بدبینانه را نسـبت بـه  

تصوف و صوفیان در ایران تقویت کرد(کمپفر،1363، صـص -139 136؛ زریـن کـوب، ،1362  صص-244 243؛ صفا،1378، ج،5 ص201).  

شاید بتوان گفت که محقق کرکی نخستین کسی بود که با نوشتن رسالۀ المطـاعن المجرمیـه  فی رد الصوفیه به مخالفت آشکار با رفتار صوفیان عهد صفوي پرداخت. پسرش شیخ حسن کرکی نیز کتـاب عمـده المقـال فـی کفـر اهـل الضـلال را نوشـت و صـوفیان را بـه کفـر و بدعتگذاري در دین متهم ساخت. مقدس اردبیلی نیز در کتـاب حدیقـه الشـیعه اعتقـاد بـه  وحدت وجود صوفیان را رد کرد و به آنان کفر و زندقه را نسبت داد. شیخ حر عـاملی نیـز  در امل الآمل و رسالۀ اثنی عشریه افکار و اعمـال صـوفیان را بـه اسـتناد هـزار حـدیث رد کـــردهاســـت(طهرانـــی،1408، ج،15 ص341 و ج،21 ص138). محمـــدبـــن محمـــد  

میرلوحی(متوفی1081ق) کفایه المهتدي فی معرفه المهدي و سلوه الشیعه و ادراءالعـاقلین را در  دفاع از امامت و رد عقاید صوفیان نوشت(مـد رس تبریـزي، ،1391 ج،6 صـص -236 235).  محمدباقر مجلسی در رسالۀ عینالحیوه در فصل مستقلی به دشـمنی بـا تصـوف پرداختـه و  برخی از آداب صوفیه به مانند چله نشینی را مورد استهزاء قرار داده است(مجلسی1382،). در  حالی که در رسالۀ دیگري به نام رسالۀ جواب مسائل ثلاث ضمن انتقاد از تصوف از رد آن  پرهیــز کــردهاســت. بــه همــین دلیــل برخــی در انتصــاب ایــن رســاله بــه وي تردیــد  کردهاند(جعفریان،1379، ج،1 ص593).  

با وجود این شرایط، هیچ گاه فضاي فکري و فرهنگی آن روزگـار از وجـود اندیشـمندان و حکیمانی که به دفاع از عرفان و تصوف حقیقی پرداختند تهی نماند. آنان هرگـز رفتارهـاي  ناشایست دراویش و صوفیان را تأیید نمی کردند، اما عرفان و تصوف حقیقی را نیز در ستیز 

با شریعت نمی دیدند. از این رو، با نگارش آثار متعدد و در تعالیم خود با رویکرد کلامی، با  تکیه بر عقل و یا حدیث کوشیدند تا حکمت واقعی عرفان را حفـظ و بـه شـاگردا ن خـود  بیاموزند. یکی از پیشگامان این عرصه قاضی نوراالله شوشتري بود. او که در عرفان عملـی و نظري متأثر از ابن عربی است در کتاب خود که به مجـالس المـؤمنین مشـهور اسـت فصـل 

  

ششم همان کتاب را به «عارفان و صوفیان شیعه» اختصاص داده و ارتباط فکري میان عرفان و تشیع را بسیار کهن و جداناپذیر دانسته و بر همین اسـاس از قـدیمی تـرین ازمـان تعـداد  زیادي از شیعیان عارف را بر شمردهاست. از نگاه او میان حکمت و عرفـان هـیچ فاصـله اي وجود ندارد، بلکه یکی با ابزار عقل و دیگـري از راه کشـف و شـهود بـه دنبـال شـناخت  حقیقتاند. او تشیع و تصوف را همزادانی معرفی مـی کنـد کـه از یـک سرچشـمه سـیراب  

میشوند و هر دو نیز به وجود امـام و رهبـر انتصـابی اعتقـاد دارنـد (شوشـتري، ،1365 ج،1  صص-10 ،7 122 و ج،2 صص-4 3).  

میرداماد نیز که در مکتب اصفهان به مدارج بزرگ علمی دست یافته بود در حوزة فلسفه بـه  شدت متأثر از حکمت اشراق سهروردي بود. لذا در آثارش تعلقات عارفانـه آشـکارا دیـده  می شد و حیات عقلانی او بر مبانی فلسفه و عرفان سـازمان یافـت . رسـالۀ دشـوار فارسـی  جذوات و مواقیتالعلوم او که طرح کاملی از آراء فلسفی اوست و اسـتدلالات خـود را بـر  پایۀ آیات قرآن، حدیث و شعر استوار ساخته بیش از سایر آثـار ش بـه جنبـه هـاي عرفـانی  آمیختهاست. اما هرگز نباید دفاعیات او را از عرفان، به منزلۀ تأیید سلوك و رسـوم صـوفیان  

کوچه و بازار زمانش تلقی کرد(نصر،1383، ص361؛ منوچهري، ،1380 صص-48 46).  شیخ بهایی نیز به عرفان گرایش داشت. اسکندربیگ ترکمان مورخ مشهور عهد صفوي او را سرآمد عالمان و عارفان در علـوم بـاطنی و ظـاهري معرفـی مـی کنـد (ترکمـان، ،1382 ج،2  ص967). آن اندیشمند بزرگ بر عقیدة فقیهان و متکلمانی که عرفـان و تصـوف را مخـالف  راه شریعت می پنداشتند خرده می گرفت و بر بیاعتباري علوم ظاهري تأکید داشت. با ایـن  حال به تلفیق شریعت و طریقت همچون امام محمد غزالی می اندیشـید و هـر دو را راهـی  براي رسیدن به حقیقت می دانست(کیانینژاد،1366، ص195). او در رسالۀ مثنـوي گربـه و موش آشکارا تقابل علوم ظـاهري و بـاطنی را بـه نظـم در آوردهاسـت، و کشـف و شـهود  عقلانی را بر معرفت استدلالی ترجیح می دهد. در این اشعار گربه تمثیلی از علـوم ظـاهري  است و موش نماد علوم باطنی(توکلی طرقـی، ،1390 صـص -67 64؛ غفـاري جاهـد، ،1389  صص-43 35).  

میرفندرسکی حتی فراتر از میرداماد و شیخ بهایی علاوه بر احاطهاي کـه بـر علـوم عقلـی و دینی داشت تحت تأثیر عرفان قرار گرفت. او در طی حیاتش بارها به هنـد سـفر کـ رد و بـا 

  

حکمت و عرفان هندي آشنا شد. مقام بلند او در عرفان به درجهاي رسید که در نـزد مـردم  روزگار خود حکایات و کرامتهاي گوناگونی را به وي نسبت می دادند. او در هند با کتاب مشهور جوگ بسشت که در عرفان و حکمت هندي است و در زمان اکبرشـاه، نظـام الـدین  پانی پتی به فارسی ترجمه کرده بود آشنا و سخت مجذوب آن شـد . میرفندرسـکی پـس از مطالعۀ آن اثر شرح نسبتاً مفصلی را در حواشی آن کتاب نگاشت که نشـان از علاقـه منـدي  شگفت انگیز او به حکمت هندویی دارد. وي در ادامۀ این کار و براي فهـم دقیـق حکمـت  عرفان هندي فرهنگنامـۀ مسـتقلی را بـه نـام کشـ فاللغـات جـوگ در شـرح و توصـیف  اصطلاحات هندي تدوین کرد، و نیز منتخباتی از کتـاب جـوگ بسشـت را جمـع آوري و متناسب با مضمون هرکدام ابیاتی را از شاعران بنام فارسی چون عطـار، مولـوي، شبسـتري،  حافظ و دیگران نقل کردهاست(مجتبائی،1373، صص-173 169). او میان عرفـان حقیقـی و آداب و سلوك صوفیان و قلندران تفاوتی اساسی می دید و گاه تنآسایی و جهانگردي هـاي  بی حاصل آنان را در حکم مفسدهاي اجتماعی می دید که به حکم برخی از شرایع قتل ایشان 

را واجب می دانست(زرینکوب،1362، ص251؛ آشتیانی، ،1354 ص64).  تکاپوهاي ملاصدرا در آن دوره در دفاع از عرفان حقیقی فراتر از گام هایی بود که استادانش همچون میرداماد و شیخ بهایی برداشته بودند. او از یک سو، صوفیان و عـارف نمایـان زمـان  خود را سخت مورد سرزنش قرار می داد و از آنها به «بطّالین» یاد می کرد، و مدعیان کرامات و خرق عادات را شعبدهگران و نیرنگبازانی معرفـی مـی کـرد کـه قصـد فـریفتن مـردم را داشتند(ملاصدرا،1381، ص14)؛ و از سوي دیگر، منابع اصیل و جداناپذیر معرفت را عقل، وحی و شهود عرفانی می دید که هیچکدام به تنهایی نمیتوانستند امکان فهم حقیقت را براي انسان محقق سازند. او با تکیه بر همین عقیده کتاب اسـفار را مطـ ابق اسـفار اربعـۀ سـلوك  نگاشت، و کوشید یافته هاي فلسفی را شهودي و مشهودات عرفانی را برهانی و براي هر دو مؤید وحیانی(شریعت) بیابد(فنائی اشکوري،1389، ص113). او در رسالۀ دیگـري کـه بـه  «سه اصل» موسوم است و ظاهراً تنها کتابی است که به زبان فارسی نوشته است ضمن انتقاد از فقیهان و متشرعانی که به ستیز با عرفان و تصوف می پرداختند در مقـام دفـاع از تصـوف  حقیقی که به شریعت و عقل در آمیخته، برآمدهاست(صدرالدین شیرازي،1376، صـص -72   .( 91 ،63

  

ملا محسن فیض کاشانی بیش از دیگر حکیمان و اندیشمندان روزگار خود در مقام دفاع از حکمت عرفان نظري و عملی برآمد. او هرچنـد کـه عرفـان و تصـوف حقیقـی را از زبـان  استادش ملاصدرا آموخته بود، اما کنجکاوي هاي بیشتر، وي را واداشت تا در آثـار و عقایـد  عرفانی قدما، همچون غزالی، ابنعربی، سید حیدر آملی و عبدالرحمن جامی بیندیشد و ایـن  تلاش هاي مستمر سبب شد تـا رسـایل متعـددي را در بیـان اهمیـت و حقیقـت عرفـان و پیوستگی آن با شریعت به نگارش درآورد. وي چنانکه پیش از این نیز گفته شد یـک عـالم  اخباري است، اما با این حال محورهاي اصلی معرفتشناسی را در وحدت شریعت، عقل و کشف و شهود قلبی می دید. فیض در رسالۀ عینالیقین و خلاصۀ آنکه بـه اصـول المعـارف  

مشهور است با استعانت از آیات قرآنی و روایات شیعه به تبیین ایـن فکـر پرداختـه اسـت .  اهتمام بیشتر او را در تبیین ایـن اندیشـه بایـد در رسـایل دیگـر وي همچـون زادالسـالک،  آدابالسـالکین، شـرح صـدر، المحاکمـه، رفـعالفتنـه، مشـواق، راه صـواب، حـقالمبـین و المحجهالبیضاء دنبال کرد. فیض در تمامی آثار خود میان صـوفیان حقیقـی و صـوفی نمایـان  همچون عالمان واقعی و عالمان ظاهري تفاوت جدي قائل بود. در نگاه او عارف و صـوفی  واقعی کسی است که اهل معرفت و محبت، زهد و عبادت و آخـرت اسـت . او تصـوف را 

گوهر دانش و میراث انبیاء می دانست. از این رو شدیداً از متشرعانی که در پی آزار و اذیت صوفیان حقیقی بودند انتقاد می کـرد . چنانکـه در برابـر اعمـال و آداب نابخردانـه اي کـه در جماعت صوفیان نیز رواج داشت سکوت اختیار نمیکرد، بلکه دو رسالۀ مسـتقل او کـه بـه  الانصاف و الحقایق مشهور است و در واپسین سالهاي حیات خـود نوشـته اسـت سراسـر  انتقادهاي تندي است از سلوك و آداب ناپسند آنان که هیچ نسـبتی بـا شـریعت و سـلوك  

حقیقی عارفان ندارد(امامی و اکبريچناري،1391، صص-22 1؛ ناجی نصرآبادي1387،).  از دیگــر متکلمــانی کــه در ایــن دوره داراي تمــایلات صــوفیانه بــوده و بــه دفــاع از آن پرداختهاست محمدتقی مجلسی(متوفی1070ق)است. او عرفان را از شیخ بهایی آموخـت، و 

رسالۀ تشویق السالکین را با دو رویکرد جداگانه که هم مبتنـی بـر دفـاع از تصـوف حقیقـی  است و هم متکی بر انتقاد از صوفیان کوچه و بازار است به نگارش درآورد. حمایت هاي او از تصوف حقیقـی بـا واکـنش ملامحمـدطاهر قمـی روبـرو شـد، و شـخص اخیـر رسـالۀ  الفوائدالدینیه و تحفهالاخیار را در رد فلسفه و عرفان تألیف کرد. مجلسی نیز واکـنش نشـان 

  

داد و بــا نوشــتن رســالۀ مســتقل دیگـــري بــه رد آراء قمــی در حــوزة تصـــوف پرداخت(مجلسی1375،؛ طهرانی،1408، ج،10 صص-208 207).  

ملاعبدالرزاق لاهیجی(متوفی1072ق) نیز که همچون فیض کاشانی نسبت دامادي ملاصـدرا  را داشت از معرفت عرفانی بی بهره نبود. هرچند که مقـام او در ایـن راسـتا بـه پـاي آن دو فرهیخته نمیرسید. با وجود این در مقدمۀ کتاب گوهر مراد خود کـه در علـم کـلام اسـت  آشکارا به طرح عقیدة خود دربارة عرفان و تصوف می پردازد و راه باطن را که مشی عارفـان  تشکیل می داد اساس بعثت و تعـالیم انبیـاء مـی دانسـت . او نیـز بـر آداب صـوفیه بدبینانـه  

مــی اندیشــید، امــا عرفــان را بــالاترین مراتــب معرفــت شــناخت دیــن و شــریعت می شناخت(لاهیجی،1364، صص-12 ،11 -368 365). قاضی سـعید قمـی (متـوفی 1103ق)  نیز که از شاگردان فیض و لاهیجی بود به شدت متأثر از دو استاد خود بـه عرفـان گـرایش  یافت، و او شاید جزء نخستین کسـانی بـود کـه در آثـار حـدیثی خـود کـه بـه الاربعـین،  اسرارالعبادات و شرح مفصل او بر کتاب توحید شیخ صدوق مشهور است، روایـات امامـان  شیعه(ع) را به روشی عارفانه شرح دادهاست(پازوکی،1382، ج،7 صص-391 390).    

-6 .2کلام دینی و مبشران مسیحی  

یکی از اتفاقات مهم در دوران صفوي حضور مبلغان فرقه هاي مختلف مسـیحیت همچـون  فرانسیسکن، دومینیکن، آگوستین،کارملیت، ژزوئیت و کاپوسن بودنـد . آنـان در بسـیاري از شهرهاي بزرگ ایران به ویژه در اصفهان فعالیت دینـی داشـتند و گـاه بـه موجـب فـرامین  حکومتی در انجام مناسک مذهبی خود آزادانه عمل می کردند(بهرامنژاد،1377، ص37). این موضوع واکنش عالمان دینی را به همراه داشت، به ویژه از سوي متکلمان در دفاع از عقایـد  

اسلامی شیعه و رفع شـبهاتی کـه از سـوي مبلغـان در میـان مسـلمانان رواج داده مـی شـد  نوشتجات مستقلی را در رد عقاید مسیحیت نوشـتند و بـدین صـورت بـاب تـازه اي را در مباحث کلامی گشودند. یکی از آنان میر احمد علوي است. از او در این باره سه کتاب مهم را می شناسیم. نخست کتاب لوامع ربانی در رد شُبه نصرانی است که به کتاب اللوامعالالهیـه  مشهور است. علوي در این کتاب با رویکرد کلامی- فلسفی به رد آراء ضد اسـلامی پیتـرو  دلاواله پرداختهاست. آرائی که آن سیاح ایتالیایی در زمان شاهعباس اول و در سـال (1031ق)  علیه عقاید اسلامی نوشته و در روم منتشر ساخته بود. دومین کتاب وي صواعق رحمان نـام 

  

دارد که با تکیه بر همان روش به رد عقاید یهود و اثبات تحریـف کتـب تـورات و زبـور و سایر صحف بنی اسرائیل پرداخته است. اما مهمترین کتاب کلامی وي در این حوزه مصـقل  صفا در تجلیۀ آینۀ حق نما نامیده می شود که در سال(1032ق) به نگارش درآورد. ایـن اثـر  در واقع نتیجۀ واکنش علوي در برابر کتابی بود به نام آینۀ جهان نما که یـک مبلـغ مسـیحی  

یسوعی به نام ژرومه گزاویه در دفاع از تثلیث و مخالفت با عقاید اسلامی در هند نوشـته و به جهانگیرشاه هدیه کرده بود. علوي در کتاب مصقل صفا نیز بـا تکیـه بـر روش کلامـی -  فلسفی به رد تثلیث و دفاع از اسلام پرداخت و در همان زمان، کار وي در میان مسـیحیان و متکلمان مسلمان بازتاب وسیعی یافت. چنانکـه دو عـالم مسـیحی بـه نـام هـاي بونـاونتورا  مالواسیا و فیلیپ گواداگنولی هر کدام کتابی در رد عقاید کلامی علـوي نوشـتند و در طـی  

سالهاي(-1631 1628م-1041/. 1038ق) در روم منتشر ساختند(حـائري، ،1367 صـص ،471  473؛ جعفریان،1379، ج،3 صص-980 972؛ علوي عاملی1373،).  

ظهیرالدین علیبن مرادخان تفرشی(متوفی1120ق) نیز یکی دیگر از اندیشمندانی اسـت کـه  پس از یک مناظره با کشیشی مسیحی به نام گبرائیل افرنجی در تفلیس که در حضـور والـی  کاخت، شاه نظرخان و تعدادي از مسلمانان و کشیشان مسیحی در خصوص تولد عیسی(ع)  

و اعتقاد به تثلیث انجام گرفت رسالۀ مستقلی را بر پایۀ دلایل عقلی و نقلی به نام نصرهالحق در رد عقاید مسیحیان تدوین کرد. اصل کتاب به زبان عربی نوشته شد، اما تفرشی آن را بـه  درخواست شاهسلیمان به فارسی ترجمه کرد(خاتون آبادي،1352، ص273؛ طهرانـی، ،1408  ج،1 ص232؛ امین،1406، ج،6 ص405). همچنین، ترجمۀ اناجیل اربعه از عربی به فارسی توسط محمد باقر خاتون آبادي(متوفی1127ق) همراه با تعلیقاتی که وي در نقد و رد عقاید مسیحیت بر کتاب افزوده نمایانگر شکل دیگري از فعالیت عالمان عهـد صـفوي در حـوزة  علم کلام است که بـه پیشـنهاد شـاه سـلطان حسـین انجـام گرفـت (خـاتون آبـادي، ،1352  صص،521 -557 552؛ خاتون آبادي،1374، مقدمه ).  

  

-6 .3مسیحیان نومسلمان شیعی و فعالیتهاي کلامی آنها  

فعالیتهاي کلامی در دوران صفوي و در رد عقاید مسیحیت تنها به عالمان ایرانـی محـدود  نبود، بلکه گاه برخی از مبلغان مسیحی نیز، پس از تغییر کیش و ایمـان آوردن بـه اسـلام و مذهب تشیع، با بهرهمندي از دانش خود به تألیف آثار مستقلی در دفاع از عقایـد اسـلامی و

  

رد آیین مسیحیت اهتمام می ورزیدند. یکی از مهمترین آنان کشیش اگوستینی به نام آنتونیـو  دو ژزو پرتغالی است که به همراه یک گروه از کشیشان اگوستینی در زمان شاه سلیمان وارد ایران شد تا به تبلیغ مسیحیت بپردازند. او در سال(1103ق/ 1691م.) در اصـفهان بـود و در 

سال(1108ق/ 1696م.) به ریاست دیر اگوستینیها برگزیده شد؛ اما یک سال بعـد (1109ق/  1697م.) مسلمان شد و نام علی قلی بیگ را براي خود برگزید و به عنوان مترجم، سالها در دربار شاه سلطان حسین خدمت کرد، و احتمالاً بعد از سقوط اصفهان به دست افاغنه از دنیا رفته است. از او دوکتاب مهم در رد عقاید مسیحیت باقی مانده که بـه روش رایـج در علـم  کلام شیعه نوشته شده است. یکی کتـاب هدایـه الضـالین و تقویـه المـؤمنین اسـت کـه بـه  شاهسلطان حسین اهداء کرده، و در آن به رد اصول و فروع دیـن نصـارا و اثبـات خاتمیـت  پیـامبر(ص) و امامـت و مهـدویت در عقایـد شـیعه پرداختـهاسـت(جعفریـان،1379، ج،3  صص-1007 1005). دیگـري سـیف المـؤمنین فـی قتـال المشـرکین نـام دارد کـه در واقـع  ترجمهاي از متن عربی سفر پیدایش تورات است که در سـال (1081ق/ 1671م.) از سـوي  یکی از پادریان مسیحی در روم چاپ و در بلاد اسلامی منتشر شده بود. علی قلی بیـگ در 

مقدمۀ آن کتاب آورده چون آن کشیش مطابق با عقاید نصارا و با تغییـر و تحریـف لغـات،  کتاب مقدس را به عربی ترجمه کرده است، لذا او در صدد ترجمـۀ صـحیح و دقیـق آن بـه  فارسی برآمده تا عالمان مسلمان در استناد به آن کتاب بتوانند بـر پایـۀ ادلـۀ صـحیح بـه رد عقاید مسیحیت بپردازند. از این رو، مترجم در کنار ترجمۀ متن، نقدهاي کلامی فراوانـی را علیه عقاید مسیحیت وارد کرده، و بدین طریـق آن را بـه یـک اثـر مسـتقل کلامـی تبـدیل  ساخته است(جدیدالاسلام،1382، مقدمه).  

نکته کاربردی :

درپایان این مقاله  این سوال مطرح می گردد آیا علم کلام تراز مورد انتظار نظام اسلامی را در عصر صفویه داشته ؟

 

اگر فرض کردیم که «فقه و سیاست» و «فقه و حکومت» با هم عجین هستند، آیا دین حداکثری داریم که فقه حداکثری داشته باشیم؟ یا دین حداقلی داریم که فقه حداقلی داشته باشیم؟ بعد از شکل‌گیری نظام شیعی در ایران، لازم بود تا فقه حُکُومی شکل بگیرد و موارد نرم افزاری حکومت را تأمین کند.

 

فرض کردیم که علم کلام مبنای فقه است، اما فقه همواره به کلام مراجعه نکرده است در حالی که در قرون اولیه حاکمان برای کلام، مسئله می‌دادند تا متکلم برای آن حکم، مبنای اعتقادی بسازد.

 

بنظر می رسد ما در عصر صفویه  فقه حکومتی نداشتیم ، شاید به دلیل اینکه کلام به کمک فقه نیامده است. اگر بحث کلامی را بیاوریم و با این دامنه وارد فقه شویم، استنتاج‌های ما در فقه متفاوت خواهد شد و رویکرد حاکم بر فقه اگر رویکرد کلامی باشد، رویکرد حداکثری خواهد شد. اگر فقه با مبانی برخواسته از کلام شکل بگیرد،‌ نه تنها برای جامعه مؤمن و مؤمنانه بلکه برای جامعه بیشتر مناسب است و برای توسعه این ظرفیت باید از مبانی و مسائل کلامی بهره گرفت.

در غرب مکاتب فلسفی در نازل‌ترین سطوح زندگی مردم رواج یافته‌اند اما در اینجا، متأسفانه مباحث کلامی به مباحث مبدأ و معاد خاتمه می‌یابند و وارد زندگی مردم نمی‌شوند. مثلا بحث وحدث و کثرت در معماری ها تأثیر داشته و خانه ها و مساجد را گنبدی شکل می ساختند. این دخالت توحید در معماری است. اما توحید در سیاست راه نیافته است. آیا نمی‌شود بحث وحدت و کثرت را در سیاست وارد کرد؟ به این صورت که یک قوه واحد باشد و سپس متکثر شود؟ لازم است تا امور عِلوی را به زندگی و سبک زندگی تبدیل کنیم؛ زیرا مباحث بسیاری از علم کلام وجود دارد که وارد عرصه زندگی نکرده‌ایم کلام نباید، تنها به پاسخ دادن به پرسش‌ها اکتفا نماید بلکه علم کلام باید مسیر‌های جدید باز کند، نقشه راه نشان بدهد، سبک زندگی تعریف کند.

 

  

نتیجه گیري  

دفاع از مشروعیت مذهبی دولت صفوي ضرورت گسترش فعالیـت هـاي کلامـی شـیعه در  میان اندیشمندان شیعه را بـیش از گذشـته بـه یـک هـدف راهبـردي تبـدیل سـاخته بـود .  ، بیرون راندن تصوف انحرافی از ساختار سیاسی و اجتماعی و تفکیک  آن از عرفان و تصوف راستین، و تقابل با تبلیغات نوپاي فرقه هـاي کـاتولیکی مسـیحیت در  ایران طرح مباحث کلامی به ویژه با تأکید بر موضوعاتی چون نبـوت، امامـت، معصـومیت  امام و استمرار ولایت به استحکام مذهب

و تقویت طبقـۀ دینـی در جامعـۀ صـفوي کمـک  مؤثري کرد. این توفیقات را نمیتوان بیرون از روش هاي کاربردي در تبیین آن باورها مـورد  تحلیل قرار داد. بـه نظـر مـی رسـد جـدال میـان متکلمـان در انتخـاب روش هـاي علمـی،  فعالیت هاي کلامی را بیشتر رونق بخشید، و سطح تولیدات کلامـی آن دوره را افـزون تـر از  گذشته ساخت، و از همه مهمتر میراث به جاي مانده تا سده هاي متمادي حوزه هاي تعلیم و  تربیت را متأثر از آن ساخت. افزون بر این، آثار به جاي مانده نشان می دهد که غلبۀ روش و  تفکر اخباريگري بر محیط کلامی مانع از آن نشد تا کلام عقلی از حرکـت تـاریخی خـود  بازماند، بلکه با ابتکارات عقلی و فلسفی ملاصدرا بر این حرکت روح تازهاي دمیـده شـد و  تنها چند دهه بعد از سقوط صفویه، کلام عقلی توانسـت جایگـاه برتـر خـود را در مراکـز  آموزشی ایران بدست آورد.  

  

کتابنامه  

استرآبادي، محمدامین(1363)، فوائدالمدنیه، قم: دارالنشر لأهلالبیت. 

آشتیانی، جلالالدین(1354)، منتخباتی از آثار حکماي ایران از میرداماد و میرفندرسکی تا عصر حاضر، تهران:  انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران.  

افندي، عبداللهبن عیسیبیگ(1401ق.)، ریاضالعلماء و حیـاض الفضـلاء، تحقیق احمدـ الحسـ ینی، به اهتمام محمودالمرعشی، 2مجلد، قم: مکتبه آیهالله العظمی المرعشی.  

امامی، علیاشرف و اکبريچناري، علی(1391)، «تـأملی در نگـرش فـیض کاشـانی بـه عرفـان و تصـوف »، پژوهشنامه عرفان، بهار و تابستان، شماره .6  

امین، سیدمحسن(1406ق.)، اعیان الشیعه، به تحقیق حسن امین، ج،2 ،6 بیروت: درالتعارف للمطبوعات.  بهرامنژاد، محسن(1377)، «سفرنامه هاي اروپاییان در عصر صـفویان (-907 1148ق.): پژوهشـی در نخسـتین  منابع ایران شناسی»، کیهان اندیشه، شمارة،78 خرداد و تیر.  

بهشتی، ابراهیم(1390)، اخباريگري(تایخ و عقاید)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث.  پازوکی، شهرام(1382)، «تصوف»، دانشنامۀ جهان اسلام، ج،7 تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی.  ترکمان، اسکندربیگ(1382)، تاریخ عالم آراي عباسی، زیر نظر با تنظیم فهرستها و مقدمۀ ایـرج افشـار، 2ج، تهران: امیرکبیر. 

  

 

توکلی طرقی، عبدالحسین(1390)، «شیخ بهایی فقیه عارف و دانشمند شاعر»، کیهان فرهنگی، خـرداد و تیـر،  شماره 294 و .295  

جدیدالاسلام، علی قلی(1382)، شرح و نقد سفر پیدایش تورات: سـیف المـؤمنین فـی قتـال المشـرکین، بـه  کوشش رسول جعفریان، قم: انصاریان.  

جعفریان، رسول(1379)، صفویه در عرصۀ دین، فرهنگ و سیاست، 3ج، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.  حائري، عبدالحسین(1367)، نخستین رویاروییهاي اندیشه گران ایران بـا دو رویـه تمـدن بـورژوازي غـرب،  تهران: امیرکبیر.  

حر عاملی، محمدبن حسن(1385ق.)، امل الآمل، 2ج، نجف: مکتبه الاندلس- بغداد.  

حسینی تفرشی، سیدمیر مصطفی(1404ق.)، نقدالرجال، قم: آل البیت.  

حیدرزاده، توفیق(1375)، «مهاجرت علماي ایران به امپراطوري عثمانی و انتقال سنتهاي مدارس ایرانی بـه آن سرزمین»، فصلنامۀ فرهنگ، زمستان، شمارة.20  

خاتون آبادي، سیدعبدالحسین حسینی(1352)، وقایع السنین والاعـوام، مصـحح محمـد باقر بهبـودي، تهـران :  کتابفروشی اسلامیه.  

خاتون آبادي، محمدباقر(1374)، اناجیل اربعه، به کوشش رسول جعفریان، تهران: میراث مکتوب.  خواندمیر، غیاثالدینبن همامالدین(1335)، حبیبالسیر فی اخبار افرادالبشر، با مقدمه جلالالدین همایی، زیر نظر محمد دبیرسیاقی، ج،4 تهران: خیام.  

رضوي، رسول(1385)، «ادوار تاریخی علم کلام»، معارف عقلی، پاییز، شمارة .3  

زرینکوب، عبدالحسین(1362)، دنبالۀ جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر.  

شوشتري، نورااللهبن شریفالدین(1365)، مجالسالمؤمنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه.  

صدرالدین شیرازي، محمدبن ابراهیم(1376)، رسالۀ سه اصل، به اهتمام محمد خواجوي، تهران: مولی.  صفا، ذبیح االله(1378)، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان فارسی، ج،5 تهران: فردوس.  طهرانی، شیخ آقابزرگ(1372)، طبقات اعلامالشیعه قرن ،11 تحقیق علینقی منزوي، تهران: دانشگاه تهران.  طهرانی، شیخ آقابزرگ(1408ق.)، الذریعه الـی تصـانیف الشـیعه، ج،1 ،7 ،10 ،15 قـم و تهـران : اسـماعیلیان،  کتابخانۀ اسلامیه.  

عالم آراي صفوي(1363)، به کوشش یداالله شکري، تهران: مؤسسۀ اطلاعات. 

  

علوي عاملی، احمدبن زین العابدین(1373)، مصقل صفا: در نقد کلام مسـ یحیت، مقدمه و تصـحیح و تعلیق حامد ناجی اصـفهانی، با اهتمام و مقدمه مختصر رجمال الدین میردامادي، به انضـمام گفتار حسـن سـعید، هنري کربن، قم: امیر.  

غفاري جاهد، مریم(1389)، «دل در تصرف عقل (پژوهشی در موش و گربه شیخ بهایی)»، فردوسی، تابستان و پاییز، شماره 85 و .86  

فنائی اشکوري، محمد(1389)، «عرفان متعالی (دیدگاه و جایگاه عرفانی ملاصدرا)»، خردنامه صدرا، زمستان، شماره.62  

قزوینی رازي، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل(1358)، نقض معروف به بعـض مثالـب النواصـب فـی نقـض  «بعض فضائحالروافض»، تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران: انجمن آثار ملی.  

کمپفر، انگلبرت(1363)، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداري، تهران: خوارزمی.  کیانینژاد، زینالدین(1366)، سیر عرفان در اسلام، تهران: اشراقی.  

لاهیجی، عبدالرزاقبن علی(1364)، گزیده گوهر مراد، به کوشش صمد موحد، تهران: طهوري.  اللجنهالعلمیه فی مؤسسه الامامالصادق(ع)(1383)، معجم طبقاتالمتکلمین، تقدیم و اشـراف جعفـر سـبحانی  تبریزي، ج-5 ،3 قم: مؤسسه الامامالصادق(ع).  

مادلونگ، ویلفرد(1377)، فرقه هاي اسلامی، ترجمۀ ابوالقاسم سري، تهران: اساطیر.  مجتبایی، فتح االله(1373)، «ابوالقاسم فندرسکی»، دایـره المعـارف بـزرگ اسـلامی، ج،6 تهـران : بنیـاد دایـره  المعارف بزرگ اسلامی.  

مجلسی، محمدباقر(1382)، عینالحیوه، تصحیح سیدعلی محمد رفیعی، تهران: قدیانی.  مجلسی، محمدتقیبن مقصود علی(1375)، رسالۀ تشویقالسالکین، تهران: نور فاطمه(س).  مدرس تبریزي، محمدعلی(1391)، ریحانهالادب فی تراجمالمعروفین بالکنیه او اللقب یا کنی و القـاب، ج3 ، ،6 تهران: خیام.  

ملاصدرا(1381)، کسر اصنام الجاهلیه، به کوشش محسن جهانگیري، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.  منوچهري، حسین(1380)، «جذوات و مواقیت اثري عرفانی و فلسفی از میرداماد»، نشر دانش، سال هجـدهم،  پاییز، شماره .3  

ناجی نصرآبادي، محسن(1387)، فیض نامه، تهران: مدرسۀ عالی شهید مطهري.  

نصر، سیدحسین(1383)، سنت عقلانی اسلامی در اسلام، ترجمۀ سعید دهقانی، تهران: قصیده سرا.   

تأملی تاریخی بر سیر منطق سینوي در عصر صفوي 185 

نعمانی، شبلی(1328)، تاریخ علم کلام، ترجمۀ سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، ج،1 تهران: رنگین.  همایی، جلال الدین(1363)، تاریخ علوم اسلامی، تهران: صنوبر.  

  

  

  

  

  

  

 

  

 

 

 

 

[1] برگرفته از مقاله جریان شناسی تاریخی علم  کلام -شیعی در عصر صفویه -  محسن بهرام نزاد

[2] در تاریخ علم کلام، متکلمان در دوره‌ای برای علم کلام «موضوع» ذکر می‌کردند؛ مانند «مبدأ و معاد». تا اینکه در این دوره شهید مطهری علم کلام را دانش بلاموضوع دانست. در بررسی تاریخ وقتی تعریف علم کلام و موضوعات علم کلام را ملاحظه می‌کنیم، می‎بینیم که نمی‎توانیم یک موضوع  کل یا کلی برای علم کلام به دست آوریم. اگر نسبت موضوعات مسائل  علم را با موضوع  علم، نسبت جزء و کل یا جزئی و کلی دانست، با این تلقی از موضوع، برای موضوعات مسائل علم کلام، نمی‌توان موضوع واحدی به دست آورد و در این صورت دانش علم کلام، منطقاً بلاموضوع می‌شود

ویژه نامه ها

ویژه نامه 1 ویژه نامه 2  معرفی آثار  معرفی آثار(انگلیسی)
ویژه نامه (عربی) حکیم بهابادی در یک نگاه (فارسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (انگلیسی) حکیم بهابادی در یک نگاه (ترکی)
TPL_BACKTOTOP